دونالد ترامپ؛ شير يا روباه
دكتر سعيد اسلامي
پيروزي دونالد ترامپ در انتخابات 2016رياستجمهوري ايالات متحده ترديدهاي بسياري را در عرصه سياست بينالملل به همراه داشته است. اين ترديدها تقريبا در همه حوزهها (از ارتباط با روسيه؛ چين؛ پيمان آتلانتيك شمالي (ناتو)؛ توافق گرمايش زمين در پاريس؛ توافق اتمي ايران، همراه با انتخابهاي متعارض رييسجمهور جديد در دفتر كاخ سفيد؛ پنتاگون؛ سازمان سيا؛ خاصه پست وزارت خارجه توسط يكي از بزرگترين مديران اقتصادي در ايالات متحده و دوست ولاديمير پوتين، رييسجمهور روسيه بر اين ترديدها افزوده است. به همين دليل اين روزها از دونالد ترامپ با عنوان جعبه سياه ياد ميشود. واينكه دوره تصدي او بر كاخ سفيد دورهاي پرتنش وآنارشيك را در سياست بينالملل در پي خواهد داشت. اين امر با توجه به فقدان سابقه سياسي آقاي ترامپ گرچه طبيعي است ليكن حالا ديگر چند روزي بيشتر به انتقال قدرت در كاخ سفيد باقي نمانده است. با اين وجود همه كساني كه بر اين جعبه سياه مينگرند، متفقند كه رييسجمهور جديد گرچه مرد سياست نبوده ليكن مردي موفق در عرصه اقتصاد است. به همين دليل با محور قرار دادن اين فاكتور مهم در ارزيابي شخصيت اين جعبه سياه ميتوان راهي در درك سياستهاي او گشود. اين شيوه نگارنده كه بر درك عرصه سياست از طريق رفتارشناسي رهبران متكي است نه تنها مبدعانه نيست بلكه دست كم بيش از صد سال قدمت دارد. اما شايد ارزيابي ترامپ از اين منظر مبدعانه باشد. اساس اين نگاه متعلق به «ويلفردو پارهتو» (1848-1923) فيلسوف نخبهگراي اوايل قرن بيستم و از معلمين فكري موسوليني است. ويلفردو پارهتو همچون موسكا و حتي متاخرين آنها همچون (سي. رايت ميلز) در ايالات متحده به اين اصل باور داشتند كه: تاريخ گورستان اشراف است. به يك تعبير عامتر در نزد فلاسفه نخبهگرا اساسا تاريخ متعلق به نخبگان است و تودهها در آن نقشي ندارند. فرق نميكند اين اليت اقتصادي باشد يا سياسي. اما پارهتو چه ميگفت كه در درك بيشتر رييسجمهور ايالات متحده مارا سودمند باشد تا پرتوي باشد بر تحليل اعمال احتمالي رييسجمهور جديد؟ شايد گفته شود بايد به انتظار نشست آن وقت در مقام تحليل برآمد. ليكن اگر اينگونه باشد مهمترين رسالت فلسفه سياسي كه دغدغه امر عمومي و سپس فهم عمل و رفتار مباشران وكوشندگان سياست است راهي جز تعطيل و تعويق ندارد. پـارهتـو در كتاب «رسالهاي در باب جامعهشناسي سياسي- عمومي» مفاهيم اصلي نظريه خود در مورد چگونگي انسجام و همبستگي جوامع انساني بيان ميدارد؛ اول: تعادل و ثبات اجتماعي كـه عبـارت از نابرابريهاي موجود در ميان انسانهاست و موجب پيدايش گروه نخبگـان ميشود؛ دوم: منافع كه عبارت از انگيزههاي اقتصادي عمل اجتماعي هستند؛ سوم: غرايز يا «ذخـاير ثابـت» كه احساساتي هستند كه بر رفتار اجتماعي تاثير ميگذارند؛ و چهارم: «مشتقات» كـه مظـاهر شبه عقلاني و فريبنده غرايز هستند. بحث پاره تو در مورد قدرت سياسي بيشتر در حول دو عامل اخير صورت ميگيرد. وي با تكيه بر غرايز، طبقهبندي خاصي از شخصيتهاي سياسـي به دست ميدهد. اين غرايز عبارتند از: يك: غريزه تركيب، دو: غريزه تجميع يا تـداوم، سـه: غريزه ابراز احساسات، چهار: غريزه اجتماعي بودن، پنج: غريـزه صـيانت نفـس و تملـك و شش: غريزه جنسي. پارهتو در بحث از قدرت سياسي بردو غريزه اول تكيه ميكند. كساني كه داراي ميزان بالايي از غريزه اول هستند مردان عمل بـوده و هوشـيار و مـدير و مدبرند. چنين كساني اگر در سياست وارد شوند سازشكار و معاملهگر و اگر در اقتـصاد وارد شـوند مرد خطر ميشوند. پاره تو مانند ماكياولي اين نـوع شخـصيت را «روبـه صـفت» يا نخبه روباه مينامد. غريزه دوم موجب دلبستگي و تعصب به گروه ميشود و چنين اشخاصي گرچـه كنـدذهن از كار درميآيند، ولي مرد جنگ و ستيز هستند. پارهتو اين نـوع شخـصيت را «شيرصـفت» يا اليت شير مينامد. علاوه براين پارهتو معتقد است گروه نخبگاني كه بتوانند تركيب متناسبي از روبهان و شيران در خود جمـع آورند، در قدرت باقي ميمانند. آن هم از طريق ظهور نخبگان جديد... با دقت در نظريه پاره تو دونالد ترامپ رياستجمهور جديد ايالات متحده را ميتوان به واسطه داشتن نشانههاي آشكار غريزه تركيب كه غالبا در قامت مردان ريسكپذير اقتصاد ظاهر ميشود (آنگونه كه از زندگي و تجارب اقتصادي او آشكار شده است) بايد سياستمداري از جنس روباهان دانست تا از جنس شيران. روباهان اهل سازش و معامله نه شيران سنتپرست اهل ستيز. به همين خاطر در نخستين رفتارهاي سياست خارجي دونالد ترامپ؛ چين به عنوان رقيب اقتصادي ايالات متحده را مخاطب قرار داده است نه كشوري قدرتمند همچون روسيه را. به ويژه در همان آغاز حتي در كمپينهاي انتخاباتي؛ دونالد ترامپ آن بخش از استراتژي ايالات متحده امريكا كه با كمكهاي بلاعوض؛ هزينههاي حمايت از شركاي سنتي در پيمان آتلانتيك شمالي (ناتو)؛ شرق دور ودنياي عرب مرتبط بوده رامورد اعتراض وچالش قرارداده آشكارا نشان ميدهد كه: رياست جمهور جديد امريكا سياست خارجي كشور متبوع خود را در سايه منافع آشكار اقتصادي تفسير خواهد كرد. با اين نگاه ميشود ادعا كرد كه رقيب واقعي واصلي ايالات متحده نه روسيه وايران در جهان ودر منطقه بلكه كشور چين خواهد بود. والبته تمركز اين سياست نه در خاورميانه بلكه شرق دور است. لذا زمزمههاي بازگشت استعمار پير به خاورميانه؛ پيامهاي خوشايند و ضمني ارسالي به كرملين را شايد بتوان با اين رويكرد مورد سنجش قرار داد. در هرحال گرچه خيليها او را با رونالد ريگان مقايسه ميكنند ليكن رونالد ريگان در دهه پاياني جنگ سرد با رقيب قدرتمند سياسي امريكا، در اردوگاه شرق مواجه بود نه كشوري قدرتمند در ميدان اقتصاد جهاني همچون چين. در صورتي كه تا قبل از ترامپ اقتصاد چين در پهنه سياستهاي اقتصادي نظام سرمايهداري ليبرال توجيه ميشد. اينكه اين رويارويي به شكست يا پيروزي كدام يك از طرفين ماجرا ختم خواهد شد موضوع ديگري است. اما با پرهيز از هرگونه پيشداوري تنها با اتكا به اين نشانهها ميتوان انتظار داشت كه با آغاز تصدي ترامپ روباهان داراي غريزه تركيب فعال مايشاء و همهكاره عرصه سياست باشند نه شيران سنتپرست.