داوران كاين جلوه در محراب و منبر ميكنند...
جواد طوسي حقوقدان و منتقد سينمايي
جشنواره فيلم فجر يكي از محتاطترين و دست به عصاترين دورههايش را با حواشي زياد پشت سر گذاشت. آخرين چشمه در اين روزهاي پاياني، اعلام اسامي عجيب بعضي از كانديداها بود. اين جمله كليشهاي كه «هر هيات داوري سليقه خودش را دارد»، آويزه گوشمان شده است. اما سليقه در كنار تخصص و دقت نظر و نگاه عادلانه و پرهيز از هرگونه مصلحتانديشي، توجيه منطقي پيدا ميكند. هنوز بعد از 35 دوره معلوم نيست جشنواره فيلم فجر چه متر و معياري دارد؟ آيا ترجيحا بايد با يك سينماي بيخطر همراه باشد يا جدا از هر مضمون و دستمايهاي، به ساختار و گرامر سينما اهميت ميدهد؟ در حالت اخير، نقض غرض را در فيلمها و اشخاص كانديداشده به وضوح ميبينيم. ضمن احترام به همه اين افراد، هدف از ذكر مصاديق و مقايسه بعضي فيلمها ناديده گرفتن ارزشها و تلاش نيروهاي جوان تازهكار نيست. بيشتر ميخواهم به يك تعريفدهي درست از سينما و رسانه، مخاطب و مطالباتش، اولويتها و ضرورتهاي اجتماعي، رسالت يك هنرمند در جامعهاي كه خط عدالت در آن گم شده و هركسي ميخواهد كلاه خودش را سفت نگه دارد تا باد نبرد، برسم. لطفا اين نمودارها و دستهبنديها را به حساب سليقه شخصي نگارنده نگذاريد.
يك پرسهزني در دل اين جامعه غبارآلود و رجوع به دوران طلايي و الگوهاي تاريخساز سينماي اينجا و جهان ما را ملزم ميكند تا با نگاهي عميقتر به سينما و جامعه، قصه و روايت، شخصيتپردازي و نسبتهاي اجتماعي آن بپردازيم. با اين پيشفرضها ميخواهم از فيلمي نام ببرم كه بيش از همه در جشنواره امسال قرباني بدفهمي، سطحينگري و محافظهكاري داوران و تعدادي «منتقدنما» شده است. «قاتل اهلي» آخرين ساخته فيلمسازي است كه به هيچ وجه نميتوان منكر جايگاه محكم تاريخياش شد. اين را قبول دارم كه هر فيلمساز قديمي و معتبر و كهنهكار هم ممكن است در بعضي از دورههاي كارياش فيلم بد و ضعيف بسازد. متقابلا يك فيلمساز جوان تازه از گرد راه رسيده هم ميتواند يك اثر درخشان خلق كند و نمونههايش را در هر دو زمينه كم نداشتهايم. اما با نگاهي واقعبينانه و مبتني بر شناخت كافي از سينماي مسعود كيميايي و مولفههاي آثارش بايد اذعان داشت كه «قاتل اهلي» جزو فيلمهاي خوب و قابل دفاع و پررگ و خون سازندهاش است. شخصيت محوري فيلم (حاج جلال سروش) الگو و شمايل نظامي است كه موجوديتش را بر پايه آرمانگرايي و عدالتخواهي بنا نهاد ولي در ادامه مسير از خط خارج شد. حالا حاج جلال سروش در اين شرايط بحراني و انحرافي به يك دُنكيشوت در كانون سنت تبديل شده كه ديگر محلي از اِعراب ندارد در امتدادش با جواني از نسل امروز (بهمن) روبهرو هستيم كه نگاه متفاوت و ادبيات معترضانه خودش را دارد. يكي از نقاط محوري فيلم، نمايش «اعتراض» در دو جبهه سنتي و مدرن است «منتقدنما» از كيميايي ايراد ميگيرد كه كليپ موسيقي راه انداخته است. او متوجه نيست كه فيلمساز ريشهدار ما آگاهانه اين دنياي كليپگونه را به دنياي سنتي حاج جلال سروش تحميل ميكند. در كنار اين برخورد ناگزير تاريخي، جوان بيپشتوانهاي به نام سهيل مطلق (امير جديدي) را داريم كه در همان دنياي لات و لوتياش به اصولي پايبند است. او در حد بضاعت و اختيارش سفره عدالت را براي عدهاي كارگر و راننده كاميون پهن ميكند تا يك مجلس عروسي محترمانه راه بيندازند و شبي را خوش باشند. فراتر از اينها تو در مقام تماشاگر، سينما و ديالوگنويسي متشخص كيميايي و ميزانسن و چند بازي چشمگير از امير جديدي و پرويز پورحسيني و پرويز پرستويي و يك فيلمبرداري خوشاستيل از فرشاد محمدي ميبيني. اما منتقد از مرحله پرت، خودش را به كوچه علي چپ ميزند و نسخه غلط و خامدستانه ميپيچد و با اعتماد به نفس وقيحانه فتوا ميدهد دوره كيميايي به سرآمده... از آن سو داور عافيتطلب و منفعل و محتاط، هيچكدام از اين نقاط قوت را نميبيند و ذوقزده فيلمي ميشود كه موتورش از دقيقه 40 به بعد راه ميافتد و نسخههاي ژنريكش را در نگاه و اجرا طي اين سالها زياد شاهد بودهايم. دوازده سيزده كانديدا براي اين فيلم و «قاتل اهلي» دستش از همه جا كوتاه و به لعنت خدا نميارزد! فيلمنامه سست و بيمنطق «تابستان داغ» (در نقطه اوج و تاثيرات و عكسالعملهاي ناشي از آن) كانديدا ميشود، ولي «قاتل اهلي» و «پشت ديوار سكوت» مسعود جعفري جوزاني و «رگ خواب» حميد نعمتالله حتي ارزش كانديدا شدن هم ندارند!
منوچهر هادي بعد از فيلم تجاري و بفروش «من سالوادور نيستم» ميآيد فيلمي ساده و آبرومندانه چون «كارگر ساده نيازمنديم» ميسازد، ولي او را كاملا ناديده ميگيرند تا باز برود براي گيشه فيلم بسازد. موسيقي سينمايي بهزاد عبدي در «قاتل اهلي» و «زير سايه سكوت» و موسيقي مجيد پوستي در اسرافيل و كارن همايونفر در «خفگي» و سهراب پورناظري در «رگ خواب» را بيخيال ميشوند و فيلمي را كانديدا ميكنند كه اصلا موسيقي ندارد! فيلم خوشريتم «انزوا» مرتضي علي عباس ميرزايي و بازيهاي مكمل جمشيد هاشمپور و سيامك صفري و بهنوش بختياري در آن و بازي الناز شاكردوست و كارگرداني فريدون جيراني و فيلمبرداري مسعود سللني در «خفگي» و بازي هدي زينالعابدين و فيلمبرداري مرتضي قيدي در «اسرافيل» و فيلمبرداري هادي بهروز در «ماجراي نيمروز» ناديده گرفته ميشود... و ما چارهاي نداريم كه براي اين حسن انتخابهاي داوران عزيز و گرامي كلاه از سر برداريم و به سليقهشان احترام بگذاريم. جشنواره سي و پنجم و داوري بينظيرش در ياد و خاطرمان خواهد ماند.