الهام نداف
براي كسي كه در دورههاي مختلف زندگياش، با قضاوت دست و پنجه نرم كرده است، حضور در فيلمي با مضامين انساني و اجتماعي، كار دشوار و در عين حال جذابي است. مهناز افشار چهرهاي است كه به واسطه انتخابهايش بارها اسير حواشي شده است اما خودش ميگويد اين حواشي خللي در زندگي و كارش ايجاد نكرده است. او از حواشي استقبال نميكند اما آن را بخشي از ذات سلبريتي بودن ميداند. افشار اين روزها با بازي در «خانهاي در خيابان چهل و يكم» روي پرده سينماهاست. او در جشنواره امسال هيچ فيلمي نداشت و انتخابهايش در اين حوزه گزينشيتر شده است. با او دنياي بازيگري دهه 70 و 90 را مقايسه كرديم و از وضعيت سينما حرف زديم اما حواشي زندگي افشار، به بخشقابل توجهي از اين گفتوگو رنگ و بوي سياسي داد.
شما كارتان را در سينما از دهه هفتاد شروع كرديد. وضعيت بازيگري آن روزها با امروز تفاوت داشت؟ بازيگر براي ديده شدن بايد بيشتر از حالا تلاش ميكرد؟
يادم است بعد از ديپلم، رشته تربيتبدني قبول شدم و چون آن رشته را دوست نداشتم، دانشگاه نرفتم و به واسطه همسر داييام كه معاون امور تئاتر در دانشگاه سوره بود به موسسهاي معرفي شدم و آنجا به مدت چهار سال تدوين خواندم. آن موقع به عنوان كسي كه ميشد او را پشت دوربين حساب كرد، مخاطب خيلي خوبي بودم. اگر اشتباه نكنم «عروس» و «قرمز» جزو فيلمهايي بودند كه ايران با نمايش آنها تكان خورد و از همان فيلمها ميشد فهميد، ورود افراد به عرصه بازيگري چقدر سخت است. آن زمان خانم افسانه بايگان و جمشيد هاشمپور بعد از يك دهه فعاليت به سوپراستار تبديل ميشدند، آنها سوپراستارهاي موفق آن دوره بودند و خيلي سال طول كشيد تا چهرههاي جديدتري چون خانم هديه تهراني يا خانم نيكي كريمي يا بعد از فاصلهاي خانم ليلا حاتمي، بعد از گذراندن دوراني، وارد سينما شوند. آنها به سختي وارد شدند و براي حفظ موقعيتشان تلاش كردند. اگر اشتباه نكنم اولين فيلمي كه در سينما بازي كردم، «دوستان» بود. يادم است در جشنواره فجر همان سال خانم تهراني و خانم كريمي كانديدا شدند و اگر اشتباه نكنم خانم كريمي براي فيلم «دو زن» جايزه گرفت. آن موقع فيلمهاي با ارزش و قدرتمندتري ساخته ميشد كه مشابهش را در سينماي امروز ايران كمتر ميبينيم. اما براي من كه دهه هفتاد وارد سينما شدم و پلهپله بيست سال در اين عرصه كار كردم و تا اينجا آمدم وضعيت طور ديگري بود. شايد من و بهرام رادان يكشبه با فيلم «شور عشق» ديده شديم، اما حفظ اين موقعيت براي من و همنسلانم در سينما اصلا كار سادهاي نبود. من از فيلم «سالاد فصل» مسيرم را در سينما عوض و سعي كردم فقط در فيلمهايي كه براي ديده شدن ساخته ميشوند، بازي نكنم. با اين همه به نظرم وارد شدن به سينما نسبت به گذشته راحتتر شده است اما همچنان معتقدم ماندگاري كار سادهاي نيست.
اما بر خلاف تلاش شما در گذشته ورودتان به دنياي سينما راحتتر از بازيگران امروز بود. وارد شدن بازيگر به سينماي ايران در حال حاضر كار بسيار سختي است، به نظر ميرسد از گذشته سختتر باشد.
من هم خيلي علاقهاي به بازي كردن همه نقشها ندارم. در همه جاي دنيا مثل هاليوود يا سينماي هند و اروپا تنوع بازيگر به چشم ميخورد، همه بازيگرها چهره نيستند بلكه بازيگرانياند كه توانمندند نميدانم ايراد از كجاست كه ما به چهرههاي جديد يا توانمند اجازه ورود به سينما را نميدهيم، يعني من نميتوانم درباره اين مساله به صورت تخصصي صحبت كنم، اما سوالم اين است چرا تنوع همان بازيگرانمان در سنين مختلف كم است؟ مثلا در رنجهاي سنيمان شايد در سن چهل ساله دوتا داريم، در نسل جوانتر دو بازيگر، به همين شكل انتخابهايمان هم محدود ميشود. مگر ما چند آموزشگاه بازيگري داريم؟ تعدادشان خيلي محدود است اما اگر كسي از من بپرسد با جان و دل كلاسهاي كارنامه و كلاس آقاي تارخ را معرفي ميكنم. اما واقعا چند كلاس معتبر وجود دارد كه خروجياش بشود بازيگران موفق؟
انگار آموزشگاهها هم تغيير ماهيت دادهاند؟
آفرين. اگر اشتباه نكنم بازيگراني چون خانم كرامتي و خيلي بازيگرهاي ديگر از كلاسهاي آقاي تارخ آمدهاند يا مثلا من شاگرد آقاي سمندريان بودم. من الان از اين موسسهها خروجي اسمي چنداني نميبينم.
با اين همه به نظر ميرسد دايره سينماگران براي ورود بازيگران تازهنفس هم تنگتر شده خيليها از جوانها از اين وضعيت گلايهمند هستند.
متاسفانه من هم شاهد يكسري گلايهها هستم اما به اين مساله باور ندارم. من وقتي وارد سينما شدم دختر هجده سالهاي بودم و از همان ابتدا براي حضورم در سينما دستمزد گرفتم. اولين دستمزد بازيگريام دويست هزارتومان بود. قبول دارم وضعيت اكران فيلمها نسبت به قبل سختتر شده و مثلا جايي مثل حوزه هنري بنا بر سليقه شخصي و حتي اندكي كجسليقگي فيلمها را تحريم ميكند، البته من با كلمه تحريم هم بهشدت مشكل دارم.
چرا؟
چون به نظرم اين سرزمين زخم خورده تحريم است و اين واژهاي كه بين ما باب شده، واژه درستي نيست. هر اتفاقي كه ميافتد تنها راهي كه به نظرمان ميرسد، تحريم است. ميگوييم تحريم كنيم، جشنواره تحريم شود، در خانه سينما بسته شود. اما دايره سينما به آن شكل تنگ نيست. دلم ميخواهد بدانم كساني كه به وضعيت فعلي سينما معترضند، آيا به واقع فيلم موفقي در كارنامه كاريشان دارند؟ شايد هم فيلم موفق داشته باشند اما انتخابهاي بعديشان غلط بوده است و انتخابي كردهاند كه به فيلم موفق قبليشان صدمه زده است. مگر ما الان بازيگراني چون پريناز ايزديار، طناز طباطبايي، باران كوثري و يا ترانه عليدوستي نداريم؟ خب اينها كه از آسمان نيامدهاند! ممكن است يك سالي من خودم فيلم بدي داشته باشم و همان يك فيلم بد به من لطمهاي بزند كه مجبور شوم ماهها يا سالها كار نكنم. پيش آمده كه من تاوان يك تصميم اشتباه را دادم و به واسطه همان تصميم اشتباه يك سال كار نكردهام. ولي به معني نيست كه بگويم سينما مرا در خودش راه نميدهد.
بازيگرها در دهه 70 به نسبت امروز منفعلتر بودند يا فعالتر؟ چيزي كه امروز شنيده ميشود اين است كه بازيگرها در حال حاضر تعيين كنندهتر از گذشته و در اكثر مواقع بر كار سوارند، آنها معمولا براي كل فيلم تعيين تكليف ميكنند.
من با بازيگرهاي نسل جديد هم كار كردهام. در گذشته، مثلا 20-10 سال پيش، اگر ساعت پنج صبح آفيش ميشدم بايد راس پنج صبح جلوي ميز گريم ميبودم (هنوز هم اينطور فكر ميكنم). اين را ممكن است در بازيگرهاي جديد نبينيد و بازيگري بگويد من اين ساعت نميتوانم بيايم. اما شما در روند كاري بازيگري كه اين عشق و مسووليت به كار را ندارد، موفقيتي نميبينيد. درست است آن حساسيت، آن احساس مسووليت، آن توجه، امروز خيلي كم شده است، ولي به نظر من نتيجهاش را هم ميبينيم. امروز براي سينما اصلا ديگر صفي وجود ندارد. موفقيت چند فيلم در سال تيتر روزنامهها ميشود؟ يكي؟ دوتا؟ سهتا؟ آن موقع اينطور نبود. شما در سينما «دستهاي آلوده»، «قرمز»، «دوزن» يا خيلي فيلمهاي خوب ديگر ميديديد. زمان جشنواره مردم براي فيلمها صف ميبستند. اما حالا. . . امسال كه به نظرم منفعلترين جشنوارههاي سالهاي اخير را داشتيم. مثلا فيلم «گيلدا» كه من در آن بازي ميكردم، با انگ فمينيستي بودن به جشنواره راه پيدا نكرد، من هم ميتوانستم با همين بهانه جشنواره را تحريم كنم، اما چرا بايد اين كار را بكنم؟! ميگويم يكسري سليقه فيلم «گيلدا» را نپسنديدند. تحريم جشنواره را قبول ندارم اما واقعا دلم ميخواهد جشنواره فجر شبيه جشن خانه سينما يا جشن منتقدان يا حتي مثل اسكار، به فيلمهايي جايزه بدهد كه در طول سال اكران شدهاند و ديگر براي انتخاب فيلم با تعداد آدمهاي محدود با سليقههاي محدود روبهرو نباشيم. در اين شرايط فيلمها ميتوانند خيلي منصفانهتر قضاوت شوند.
حالا همان چيزي كه درباره عشق و علاقه بازيگران ميگوييد، انگار در برخي با ميزان دستمزدشان رابطه معكوس دارد، هرچه علاقه كمتر ميشود، دستمزدها بالاتر ميرود!
براي اينكه انتخابها محدود است، يك وقت ممكن است پروژهاي لنگ بازيگر باشد و به همين خاطر حاضرند دستمزد او را هر چقدر زياد و غير منطقي باشد، بدهند.
شما به عنوان يك بازيگر وقتي قراردادي را امضا ميكنيد، چقدر خودتان را براي كمك به فروش فيلم متعهد ميدانيد؟
يك زماني اسم بازيگر ضامن فروش فيلم بود. من الان به اين مساله اعتقاد ندارم. ممكن است بازيگراني يك بار باعث جذب مخاطب شوند، اما موفقيت يك فيلم به ديده شدن چند باره آن است. به نظرم وقتي قصه و ساختار يك فيلم درست باشد، حالا بازيگراني كه چهره هم هستند ميتوانند در مجموع باعث فروش و موفقيت آن شوند. من در بعضي فيلمها دستمزد واقعيام را نميگيرم، يعني ترجيح ميدهم با فيلم شريك شوم كه در موفقيتي كه انشاءالله نصيب فيلم ميشود من هم سهمي داشته باشم.
اگر اشتباه نكنم دهه 80 يعني در دولت نهم و دهم روند كاريتان تغيير كرد و متفاوت عمل كرديد. چه اتفاقي برايتان افتاد كه تغيير مسير داديد؟
پيش از آن حال سينما خيلي بهتر از دوره اخير و اين سالها بود. وقتي فضاي فرهنگي جامعه مثبت است ناخودآگاه باعث ميشود همه آدمها در هرجايگاهي كه هستند، مسير راحتتري را طي كنند چون ذهنشان براي تصميم درستتر آماده است. اولين فيلمي كه باعث شد اين تغيير درست ايجاد بشود «سالاد فصل» بود. تو يك دفعه احساس ميكني چقدر دلت ميخواهد دقت كني، مثلا در دولت گذشته و بيشتر هم اين اواخر همه ما با چنگ و دندان كار ميكنيم. پيش از اين هم ممكن بود فيلمهايي توقيف شوند يا اكران نشوند اما هميشه اين اميد بود شرايطي فراهم شود كه آن فيلم مميزي را طي كند و اكران شود اما الان اينگونه نيست.
حتي در دولت كنوني؟
در دولت فعلي هم خيلي فيلمها امكان اكران ندارند. مثل فيلم آقاي كاهاني يا آقاي عياري و فيلمهاي ديگر. در دولتي كه براي همه ما اتفاقات خوب كاري ميافتاد، اميد و انگيزه داشتيم كه كارمان نتيجه دارد. الان ممكن است من سر فيلمي بروم كه دستمزدم را هم نگيرم و فيلم خيلي سختي هم باشد، و همزمان همه ذهنم درگير اين است نكند اين فيلم برود در كمد و هيچوقت اكران نشود. صحبت عمر است، صحبت زندگي است، صحبت هزينه كردن همه اينها است. همين بياعتمادي باعث ميشود بازيگر بگويد برود در فيلمهايي بازي كند تا خرج زندگياش دربيايد.
يعني ميخواهيد بگوييد سياست تاثير مستقيم روي فرهنگ دارد؟
سياست روي همهچيز تاثير دارد. من تعجب ميكنم بعضيها ميگويند ما سياسي نيستيم، مگر ميشود؟! الان همه ما سياستزده هستيم، حتي زندگيهاي شخصيمان هم تحتالشعاع سياست قرار گرفته است.
و اين سياستزدگي درست است يا غلط؟
در همه جاي دنيا آرتيستها درباره مسائل مختلفي چون انتخابات رياستجمهوري و خيلي مسائل ديگر نظر ميدهند. قطعا اين اصلا چيز بدي نميتواند باشد ولي جايي كه شما احساس كنيد اين سياستزدگي باعث ميشود كه هم ما در رفتارهايمان دچار اشتباه شويم، از داوران جشنوارههاي سينمايي گرفته تا مجريان و كساني چون آقاي فراستي، خب اين شيوه به سينما صدمه وارد ميكند و دقيقا از جايي كه اين صدمه وارد كردنها آغاز ميشود، به نظرم اتفاق اشتباهي در حال وقوع است.
يعني شما به صورت فردي اين حق را براي خودتان قايليد كه درباره سياست اظهارنظر كنيد؟
بله. به نظرم اين حق طبيعي هر شهروندي است. مادر من هم كه يك فرد خانهدار است، درباره برنامههاي تلويزيون، گراني و مسائل سياسي نظر ميدهد. او در مورد سياست جامعه صحبت ميكند. پس به نظرم اين حق طبيعي هر شهروند است.
اين حق را براي آدمها هم قايل هستيد كه در مورد سينما نظر بدهند؟
به نظر من ذات هنر از سليقههاي متفاوت تشكيل شده است اما اي كاش اين تنوع سليقهها مانع از ادامه كار هنرمند نشوند. تا زماني كه نظر من باعث بررسي اثري شود و به واسطه اين نظر نقاط مثبت اثر ديده و نقاط منفياش اصلاح شود، مشكلي وجود ندارد. اما متاسفانه الان ما هر نظري كه ميدهيم فقط مانع است، هيچكدام در مسير بهبود نيست و فقط سنگ اندازي است.
از يك دورهاي خيلي به فعاليتهاي انساندوستانه و خيريه رو آورديد. علاقه شخصيتان شما را به اين مسير ميكشاند يا...
در گذشته آنقدر شاهد بحران نبودم. نميگويم كودكآزاري نبود، كارتنخواب نبود، گورخواب نبود، حداقل مانند امروز اينقدر انعكاس پيدا نميكرد كه من به عنوان يك بازيگر متوجه شوم و بخواهم تصميم بگيرم. از جايي به بعد، من خودم را در برابر اين اتفاقات مسوول دانستم. من تزكيه روحم را در اين كار يافتم. فكر ميكنم روزگار فعلي ما را به مسيري ميبرد كه انسانيت كمرنگتر ميشود و من فقط درگير جريانات و سختيهاي زندگي فردي خودم هستم. من بستهتر ميشوم و فقط به اين فكر ميكنم كه قبض برق و آبم را بدهم و فرزندم گرسنه نباشد. در شغل و حرفه خودم هم با اين شيوه بسته صدمه ميخورم. اما وقتي در جامعه هستم و دغدغهها را ميبينم و قدم بر ميدارم، ميفهمم پيرامونم چه خبر است. الان مهمترين كار زندگيام، حفظ انسانيت و اخلاق در چارچوب خانواده خودم است.
در كنار اينها به ديده شدن به واسطه اين فعاليتهاي انساندوستانه هم فكر ميكنيد؟
بله، صددرصد اصلا ذات سلبريتي ديده شدن است. ذات سلبريتي بودن حواشي است. من بازيگريام كه هيچ مشكلي با حواشي ندارم.
يعني از حواشي استقبال ميكنيد؟
نه اما هيچ مشكلي با حواشي ندارم. من زماني كه وارد سينما شدم حواشي داشتم اما تلاشي نكردم و اصراري ندارم كه از اين جمله استفاده كنم كه اين زندگي شخصي من است و به كسي ربطي ندارد. نه اصلا چنين چيزي نيست. من وقتي عكس سفره هفتسين خانهام را ميگذارم ديگر نميتوانم بگويم كسي در مورد خانه من صحبت نكند، وقتي عكس دوران بارداريام را ميگذارم، ديگر نميتوانم به حواشي اعتراض كنم. چرا اگر بازيگري بودم كه فقط عكسهاي فيلمهايم بيرون بود، آن موقع ميتوانم معترض باشم.
اما خيليها اين كار را ميكنند! مثلا مسائل زندگي شخصيشان را روي آنتن تلويزيون بيان ميكنند و در موردش حرف ميزنند و بعد اگر مشكلي پيش بيايد روي همان آنتن بيان ميكنند كه اين زندگي شخصي من است و به شما ربطي ندارد.
من چنين رفتاري را قبول ندارم. حتي در ارتباط با ازدواجم و حواشي آن به هيچ عنوان در جايي اعلام نكردم كه زندگي شخصي من است و به هيچ كس ربطي ندارد. تنها كاري كه كردم دعوت به سكوت بود و گذر زمان براي اثبات حقيقت.
و از قضاوت ديگران درباره زندگي شخصيتان ناراحت و دلگير نميشويد؟
الان ميزان ناراحتيام كمتر شده است. سالهاي اول به خصوص زماني كه دخترم به دنيا آمد از يك سري مطالب و حواشي آزرده شدم. اما از جايي به بعد گفتم من نميتوانم تمام عمرم را براي اثبات خودم زمان بگذارم. ما در يك مملكتي زندگي ميكنيم كه همين الان من ميتوانم به شما بگويم دزد. اگر همه آدمها اين حرف را بشنوند از من نميخواهند ادعايم را ثابت كنم، برعكس از شما ميخواهند ثابت كنيد دزد نيستيد! شما چطور ميتوانيد صورت مسالهاي را كه از پايه اشتباه است ثابت كنيد؟ من در چنين جامعهاي چطور ميتوانم فردفرد آدمها را توجيه كنم كه دارند اشتباه ميكنند؟ اين كار باعث ميشود زمانم، انگيزه و روياها و فعاليتهايم را از دست بدهم. براي همين ميگويم خيلي خب، من كار خودم را انجام ميدهم، شما هم ميتوانيد سوال داشته باشيد و من هم در زمانش حتما سوالهاي شما را پاسخ خواهم داد.
و اين حواشي تاثير مستقيمي روي كارتان نداشته است؟ همكارانتان موضعي نگرفتند؟
هيچوقت آنقدر كه نظر مخاطب و مردمان بيغرض برايم مهم بود، نظر همكارانم برايم مهم نبود به يك دليل بزرگ. چون هميشه فكر ميكردم هيچوقت نميتواند نظرات آنها در سينماي رقابتي آنهم از نوع منفياش مهم باشد كه من به آن توجه كنم. من الان نزديك چهل سالم است، قبل از اين سه سال يك پيشينهاي داشتم. من اگر خيلي آدم وحشتناكي هم باشم واقعا در اين سه سال خيلي نميتوانم تغيير رفتار بدهم. چطور ميتوانم در يك دوره سه ساله تبديل به يك آدم عجيبي شوم؟ من تغييرات ديدگاه مذهبي را ميتوانم بپذيرم آن هم البته برايم جاي سوال است، اما ميشود بعد سي و چند سال آدم، چرخش بزرگي در اين زمينه كند، يا مثلا آدم يك شبه ميتواند عاشق بشود. ولي ايدئولوژي و يك سري فعاليتها و اعتقادات به صورت كلي يك شبه نميتواند تغيير كند. شما اگر به نان حلال اعتقاد داريد يك شبه بعد از سي و اندي سال ديگر نميتوانيد نان حرام بخوريد. براي همين به سوال شما باز ميگردم، از همكارانم تغيير عجيبي نديدم شايد خودم تصميم گرفتم همان ابتدا كمتر كار كنم تا بتوانم خودم را بهتر پيدا كنم اما من هيچوقت گارد يا رفتار عجيبي نديدهام، اگر هم بوده به گوش من نرسيده است. آن تعدادي كه اين احساس را داشتهاند هم هيچوقت برايم مهم نيستند.
از جمله آفتهاي بازيگري در سالهاي اخير نداشتن ايده است، بازيگرها كمتر چيزي از خودشان به نقش اضافه ميكنند و صرفا مجري فيلمنامه يا كارگردان هستند. چطور ميشود بازيگر هميشه خود را تازه نگه دارد و ايده داشته باشد؟
خب روش مرسومي كه هميشه وجود داشته فيلم ديدن و كتاب خواندن است اما باور نميكنيد من گاهي فيلم و سريالهاي بيربطي را از آن طرف ميبينم كه ممكن است بازيگرش مثلا افغاني باشد. مثلا هندي، كرهاي، ژاپني يا اروپايي باشد. همه آنها را نگاه ميكنم و دنبال ميميكهاي جديد هستم. دنبال انتقال حس جديد هستم و برايش تلاش ميكنم. من معمولا روزهاي اول كه فيلمنامه را ميخوانم با كارگردان در جلسات مختلف حرف ميزنم و بحث ميكنم. بعد وقتي به آن نقطه مشترك رسيديم ترجيح ميدهم خودم را دست او بسپارم.
بازيگري كه در جامعه حضور نداشته باشد، ميتواند رفتار آدمها را درك و نقشهاي مختلف را بازي كند؟
من خريد خانهام از شهروند است. چه حالا كه با دخترم ميروم و چه زماني كه مجرد بودم. همان جا رفتار آدمها را ميبينم و با آنها ارتباط برقرار ميكنم. مگر ميشود بازيگر باشيد و در جامعه نباشيد؟ بهترين بازيگران دنيا را هم كه در فعاليتهاي اجتماعيشان نگاه كنيد، تمامشان خيابانها هستند. مگر ميشود از جامعه بيخبر باشي و بعد قصهاي را انتخاب كني كه درست باشد؟
ميرسيم به خانهاي در خيابان چهل و يكم و بحث بخشش و قصاص. فكر ميكنم شما هم به نوعي در زندگي شخصيتان با بخشش و قصاص، نه از نوع متداول آن، روبهرو هستيد. موضوع فيلمنامه چقدر برايتان جذاب بود؟
من معتقدم كه ادعاي ما ايرانيها مبني بر بخشش، گذشت، درد همسايه و... خيلي واقعي نيست، ما كمي جماعت تعارفياي هستيم. خيلي اهل حرفيم. مثال سينمايياش اين ميشود كه هر چه در كشورهاي اروپايي و امريكايي كارهاي صامت و كمدي در سينما ميبينيد، همان اندازه در سينما براي ما كلام مهم است. ديگر اينكه اتفاق بدي كه در جامعه ما افتاده اين است كه وجه طلبكارانه در جامعه ما غالب شده است. من پيش از «خانهاي در خيابان چهل و يكم» در مراسم گلريزان براي بخشش و جمع آوري ديه خيلي شركت ميكردم. بعد اين فيلم اصلا به خودم اجازه نميدهم كه طلبكارانه از خانواده مقتول بخواهم كه ببخشند. فقط كافي است يك لحظه خودمان را جاي آن آدمها بگذاريم. اصلا به حق يا ناحق كاري ندارم يك خانوادهاي دچار بحران شده است. ما به گونهاي رفتار ميكنيم كه طلبكاريم. ميگوييم وظيفهات است كه ببخشي در حاليكه اصلا وظيفهاي وجود ندارد. كافي است يك لحظه فكر كني عزيزي را از دست دادهام. چطور ميخواهيد ببخشم؟ مسووليت بزرگي بر دوش خانواده مقتول است. بايد ببينيم چه راهكاري ميشود پيدا كرد كه به نفع هر دو خانوادهاي كه درگير بحرانند، باشد. اگر بعد اين فيلم كسي به من زنگ بزند كه مهناز افشار بيا برويم از خانواده مقتول رضايت بگيرم من ميگويم ميآيم كه بيفتم كف پايشان. ميآيم كه بگويم اگر ميتوانيد شما را به خدا ببخشيد كه كس ديگري نميرد. ما مواردي داريم كه هياهوي بيجا باعث خشم خانواده مقتول و در نهايت اعدام قاتل شد. چون هياهوي ما در مسير درست نيست و معمولا دچار جوزدگي و هيجان ميشويم. خيلي وقتها كاري نكردن خيلي بهتر از كار كردن است؛ چيزي كه اين روزها در جامعه نميبينيم. «خانهاي در خيابان چهل و يكم» فيلم شريفي است. فيلمي نيست كه مخاطب بخواهد با آن تفريح كند. واقعا ميتواند تلنگري باشد. خانمي در فضاي مجازي برايم نوشته بود كه بعد از ديدن اين فيلم متوجه شدم ما چقدر اخلاق را از دست دادهايم.
و شما به يك فيلمساز فيلم اولي اما با تجربه يعني كسي كه رزومه قابل قبولي داشت اعتماد كرديد، حالا رابطه تان با فيلم اوليها چطور است؟
خيلي خوب است و خيلي استقبال ميكنم. ما به نگاههاي نو و ساختارهاي جديد نياز داريم. حتي اگر در اين آزمون و خطا و در فيلمهاي اولشان موفق نباشند. من ترجيح ميدهم با يك كارگردان اولي باقصه و رزومه خوب كار كنم تا با كارگرداني كه قديمي است و ميزان آزمون و خطاهايش ديگر خيلي زياد شده است.
يعني بعضي از كارگردانهاي نسل گذشته ما، در سينماي دهه ۹۰ ايران حرفي براي گفتن ندارند؟
نگاه كنيد آن طرف هنوز وودي آلن، وودي آلن است و فيلم به فيلم هم بهتر ميشود. چيز بدي كه وجود دارد و تقصير كارگردانها نيست به نظر من راكد شدن همه اتفاقها در جامعه ما است. انگار ما را گذاشتهاند در چالهاي و دورمان را بستهاند و هيچ چيز ديگري نميبينيم. از دنياي روز خبر نداريم. چقدر ما قصههايمان مثلث و مربعهاي عشقي شده است؟ يا نهايتا اعتياد و بحران. اين همه قصه در جهان ميتواند وجود داشته باشد. چقدر آن طرف قصه هست؟ الان اين فيلم لالالند كه من معتقدم اداي ديني به سينما است، خب يعني ما نميتوانيم با رعايت معيارها و محدوديتهاي خودمان چنين فيلم شادي بسازيم؟ قصههاي متفاوت بسازيم؟ براي همين است كه كارگردان انگيزه ندارد، من بازيگر انگيزه ندارم، مدير فيلمبردار انگيزه ندارد، گريموري كه ميتواند با بهترين گريمهاي جهان خودش را بهروز كند محدود شده است.
كسي كارگردان و فيلمنامهنويس را به راكد بودن وادار نميكند!
بله. آيا دولتمردان به من ميگويند كه هنگام رانندگي كمربند نبندم؟ وقتي من آشغالم را از پنجره بيرون مياندازم يا اگر در پيكنيك كنار رودخانه مينشينم و آشغالم را در آن رود مياندازم و آن رودخانه را آلوده ميكنم، مشكلات جامعه باعث اين رفتار من شده است؟ مگر ما در خانه مان اين كار را ميكنيم؟ وقتي من در خانه خودم مواظبم كه آشغالها در يك كيسه مرتب باشد و كيسه را هم گره ميزنم خب چرا اين را در جامعهام و در خيابان انجام نميدهم؟
ولي ما براي هر چيزي حتي رعايت قوانين هم تاريخ مصرف ميگذاريم. حالا در زمينه بازيگري يا كارگرداني انگار كه سينماگران ما براي خودشان تاريخ مصرفي در نظر دارند مثلا شما ميگوييد من نهايتا تا 50 سالگي ميتوانم بازي كنم.
اين فرهنگ جامعه ما است كه سقف دارد. من بارها با سرم به سقف ميزنم حتي ممكن است سرم خوني بشود، ولي سقف نميخواهم. سقف ما آسمان بيكران است. چرا وقتي خلقت من سقف ندارد من براي خودم سقف قايل ميشوم؟ به قول نيچه چيزي كه تو را نكشد قويترت ميكند. تمام بحرانهاي زندگي من باعث شد كه با سرم سقفم را بشكنم و سرم را بتوانم بالا بياورم، چون نميخواهم در جا بزنم و بپوسم. تلاشم اين است واقعا نگذارم هيچ چيزي حتي چيزهايي كه ممكن است در جامعه آزارم دهند، مانع از انسان بودنم شوند.
بعد از نزديك به سي سال كار كردن، حالتان بابت گذشتهاي كه داشتيد خوب است؟
بله، گذشتهام را خيلي دوست دارم.
بيشتر از حال؟
الانم را از جنس ديگري دوست دارم. از جنس زخمخوردهاي كه ديگر مراقبش هستم. در گذشته من اينگونه تجربيات را نداشتم و خيلي راحتتر و رهاتر بودم. الان با كفش آهني براي رهايي ميجنگم كه اين هم برايم خيلي جذاب است. در گذشته اين همه سختي و محدوديت و اين همه بحران در جامعه نداشتيم و تو راحتتر نفس ميكشيدي. اما من ميگويم حالا ديگر بايد جنگيد و ايستاد. جنگ نه براي صدمه زدن جنگ براي اينكه فقط آدم باشيم و آدم بودن خيلي در اين روزها كار سختي است.
چشمانداز آيندهتان در حوزه كاري فكر ميكنيد شامل چه اتفاقهايي باشد؟
اگر خدا عمري داد خيلي دلم نميخواهد در آينده فقط بازيگر بمانم و دلم ميخواهد كه حتما كارگردان و تهيهكننده باشم و بازيگري را در جعبه خوشگلي بگذارم و بگويم كه خداحافظ. نه اينكه همزمان بازي هم بكنم.
و فكر ميكنيد چند سال ديگر از بازيگري سير ميشويد و به اين موقعيت ميرسيد؟
هر وقت كه ديگر نخواستم. البته نميگذارم به اينجا برسد. من آدم لحظه هستم. يك بار از من پرسيدند اگر شما جاي خانم عليدوستي بوديد مراسم اسكار را تحريم ميكرديد؟ گفتم با اينكه با تحريم مشكل دارم و از طرفي جزو طرز فكر من نيست، اما آدمي هستم كه در لحظه تصميم ميگيرم و نميدانم در آن موقعيت تصميمم چه بود.
يعني ممكن بود كه اين تصميم را هم نميگرفتيد؟
بله، ممكن بود.
نظرتان درباره تازهترين حاشيه سينماي ايران يعني ورود كميسيون فرهنگي مجلس به سينما و تجديد نظر درباره اكران فيلمها چيست؟
كمترين كاري كه من و همه همكارانم ميتوانيم در سينما بكنيم اين است كه هر اختلاف سليقهاي و هر خصومتي كه وجود دارد، بين خودمان حل كنيم. ارجاع دادن يكسري اتفاقات سينما به نهادهاي سياسي اشتباه محض است و نميدانم اين را چگونه ميشود حل كرد. ميتوانيم به جاي اينكه يك كارهايي را بكنيم بياييم و يك كارهايي را نكنيم؛ به جاي اينكه يكسري حرفها را بزنيم، يكسري حرفها را نزنيم. اين خيلي كار سختي است براي فرهنگ پرحرف ايراني اما واقعا اميدوارم به چنين درك و موقعيتي برسيم.