فاطمه هاشمي
از پدرگفت:
روايت فرزند آيتالله از روزهاي انتخابات 92
يادگاران هاشمي، راويان روزهايي شدهاند كه هركدام از آنها برگي از دفتر خاطرات پدرشان است. در اين ميان اما شنيدن خاطرات روز ثبتنام، بيش از همه تازگي دارد. همان روزي كه در آخرين ساعات فرصت حضور، آيتالله به همراه دخترش فاطمه و در ميان جمعيتي منتظر، وارد ستاد انتخابات وزارت كشور ميشود تا آمادگي خود را براي رقابت انتخاباتي اعلام كند. اكنون در فقدان آيتالله، دخترش فاطمه از اتفاقات آن روز ميگويد و دليل عدم موافقت خانواده با ثبت نام آيتالله را حوادث پيش آمده در انتخابات سال 88 ميداند. فاطمه هاشمي در گفتوگو با ايسنا، ميگويد: «در انتخابات 92 ما واقعا هيچ كدام نميخواستيم ايشان كانديدا شوند؛ چرا كه از قبل از كانديداتوري ايشان، همواره عليه خانواده ما صحبت ميشد و ما سال 88 را فراموش نكردهايم كه افراد ديگري كانديدا بودند ولي آقاي احمدينژاد عليه آيتالله هاشمي و خانواده ايشان صحبت كردند». اما او نه تنها با مخالفت فرزندان روبهرو بود بلكه خود هم تمايلي به كانديداتوري نداشت. اين را دخترش فاطمه گفت و از سه ساعت صحبت محسن برادرش با آيتالله تعريف كرد كه نتيجه آن عدم شركت در انتخابات بود. اما، در ادامه به درخواستهاي متعددي كه براي شركت آيتالله در انتخابات بود اشاره ميكند و ميگويد: «از ساعت ۷ شب قبل از پايان مهلت ثبت نام، درخواستهاي زيادي براي كانديداتوري ايشان از ناحيه افراد مختلف، شخصيتهاي مذهبي و علما و خانوادههاي شهدا به صورت تلفني مطرح ميشد. همان شب من از پدر پرسيدم كه بالاخره ثبت نام ميكنيد يا نه؟ كه ايشان پاسخ دادند «تا به حال نميخواستم ثبتنام كنم، ولي با حرفهايي كه زده شد، در من ترديدي ايجاد شده است»؛ من از ايشان خواهش كردم كه از ثبت نام منصرف شوند، اما ايشان گفتند «بالاخره من بايد كاري را بكنم كه به نفع كشور است؛ اين خودخواهي است كه بگويم امروز كه كار سخت است، نميخواهم بيايم؛ نميدانم توان لازم را دارم يا نه اما نميتوانم كه به خاطر خودخواهي خودم نيايم، بايد مردم را در نظر بگيرم ولي چون به آقاي خامنهاي گفته بودم كه در انتخابات شركت نميكنم، فردا بايد با ايشان صحبت كنم و نظر ايشان را جويا شوم. تا با ايشان صحبت نكنم و به ايشان خبر ندهم نميدانم تصميم چه خواهد بود». هاشمي در صبح آخرين روز از فرصت ثبتنام، تصميم خود را با ارسال پيامي به دفتر رهبري، نهايي ميكند. فاطميه هاشمي گفت: «پدر به آقاي حجازي گفت كه پيغام من را برسانيد و بگوييد «به دو دليل ميخواهم ثبت نام كنم؛ يكي اينكه به دنبال خلق حماسه سياسي كه ايشان مطرح كردهاند، هستم؛ ديگري اينكه تماسهاي بسياري براي درخواست از من شده است». در نهايت ساعت ۵ و نيم آقاي حجازي تماس گرفتند و گفتند «من پيغام شما را رساندم، ولي اين صحبتها را نميشود پاي تلفن مطرح كرد». من از ايشان پرسيدم كه حالا چه كار ميكنيد؟ گفتند «ميرويم»، سپس بلند شدند و «بسمالله الرحمن الرحيم» گفتند و در آخرين لحظه به سمت وزارت كشور رفتيم». اما فرداي پس از ثبت نام براي هاشمي سختتر گذشت. دخترش فاطمه گفت: «من به مجمع نزد پدرم رفتم و متوجه شدم كه ايشان نگران هستند، علت را جويا شدم. ايشان گفتند كه كار بزرگي است؛ نميدانم كه با مشكلاتي كه در كشور است و مخالفتهاي موجود، آيا از توان اين كار بر ميآيم يا نه. ايشان گفتند «من هيچوقت در طول زندگي قرص خواب نخورده بودم ولي ديشب، از بس كه اين بار روي دوش من سنگيني ميكند، با قرص خواب به خواب رفتم.»
روز رد صلاحيت
اما پايان همه اين نگرانيها با شنيدن خبر رد صلاحيت براي هاشمي انجام شد. فاطمه هاشمي گفت: «برايش پيغام آورده بودند و ميدانستند كه در شوراي نگهبان چه ميگذرد؛ پيغام آورده بودند كه ابتدا صلاحيتشان تاييد شده و پس از آن حضور برخي افراد از نهادهاي اجرايي ديگر در جلسه شوراي نگهبان افزايش يافت. در نهايت آقاي روحاني و آقاي علي لاريجاني يكي شب و ديگري صبح براي بابا پيغام آوردند كه گفتهاند شما انصراف بدهيد؛ اگر نه، رد صلاحيت ميشويد كه ايشان در پاسخ گفتند «من انصراف نميدهم؛ چرا كه به مردم قول دادهام و نميتوانم به آنها دروغ بگويم؛ من بر نظر خود باقي ميمانم، من را رد صلاحيت كنند.» شبي كه ايشان رد صلاحيت شد، گفتند «كه يك بار بزرگي از دوشم برداشته شده است؛ من تعهدم به نظام انقلاب اسلامي و مردم انجام را دادم اما ديگر خواست بر اين بود كه من در صحنه نباشم». فاطمه هاشمي در ادامه گفتوگوي خود به درخواست از پدرش براي حضور در نمازجمعه بعد از سال ۸۸ گفت و تصريح كرد: ايشان معتقد بودند كه حرفهاي خود را در نمازجمعه زدهاند و چنانچه در نماز جمعه مجددا حضور يابند و حرف بزنند، ولي اتفاقي نيفتد، حضور در آن نماز جمعه چه فايدهاي دارد.