• ۱۴۰۳ جمعه ۲۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3761 -
  • ۱۳۹۵ يکشنبه ۱۵ اسفند

فيلسوفي در كافه

محسن آزموده

تا حدود 40-30 سال پيش، ژان پل سارتر يكي از مشهورترين و معروف‌ترين روشنفكران (اگر نگويم معروف‌ترين) نه فقط در فرانسه بلكه در جهان بود و چهره و ظاهرش شمايل روشنفكري را نمايندگي مي‌كرد. شخصيتي كه هم فيلسوف بود، هم اديب و نويسنده و هم فعال سياسي و اجتماعي و نسبت به مسائل روزمره واكنش نشان مي‌داد. قلم شيوايي داشت و پر كار هم بود، تا جايي كه اگر بخواهيم يك صفت را بر او حمل كنيم، با تاسي به كتاب خوب بابك احمدي مي‌توانيم بنويسيم «سارتر كه مي‌نوشت.» نوشته‌هايش پر طرفدار بود و از انصاف اگر نگذريم، بعضي خيلي خوب بود، مثل رمان تهوع كه واقعا اثر ستايش‌برانگيزي است يا نمايشنامه در بسته كه از بهترين كارهاي اوست يا همان داستان كوتاه ديوار كه صادق هدايت آن را ترجمه كرد. كارهاي پر سر و صدايي هم مي‌كرد، مثلا براي دريافت جايزه نوبل به مراسم نرفت يا در اوج درگيري‌هاي امريكايي‌ها با كوبا به اين كشور سفر كرد يا در اعتراض‌هاي خياباني حضور مي‌يافت. رابطه عجيب و غريبش با سيمون دوبوار، فيلسوف و نويسنده مشهور فرانسوي هم براي خيلي از جوانان نسل پس از جنگ يك نوع الگو محسوب مي‌شد، مناسباتي آزادانه و بر مبناي صداقت. بگذريم كه بعدا درباره ميزان اين صداقت حرف و حديث‌هايي مطرح شد. خلاصه سارتر محبوب قلب‌ها بود و شمايلش همه جا به عنوان نمونه آرماني روشنفكري دست به دست مي‌شد.  چرخ روزگار اما به گونه‌اي چرخيد كه ستاره اقبال سارتر خيلي زود رو به افول گذاشت، روشن شدن اتفاقاتي كه در كشورهاي كمونيستي رخ داده بود و دفاع گاه بي‌قيد و شرط سارتر از اين نظام‌ها با وجود اين آشكارگي‌ها شايد كم‌اهميت‌ترين دليل بود، واقعيت اين بود كه دوره سارتر گذشته بود و جواناني پا به ميدان گذاشته بودند كه اگرچه خود وامدار نسل اگزيستانسياليست‌هايي چون سارتر بودند، اما از آنها عبور كردند و حرف‌هاي تازه‌اي مي‌زدند. آنها از پساساختارگرايي و هرمنوتيك و پست‌مدرنيسم و مرگ فراروايت‌ها و پايان كلان نظريه‌ها و... سخن مي‌گفتند، از مرگ سوژه‌اي سخن بود كه سارتر در قامت يك مدرنيست از آن دفاع مي‌كرد و به مسووليت‌هايش تعهد مي‌ورزيد. نسل نو فلسفه اگزيستانسياليستي سارتر را بيش از حد انسان‌محور و حتي با وجود ناله‌هاي اگزيستانسياليستي‌اش، خوش‌بين و در نتيجه رمانتيك قلمداد مي‌كردند و معتقد بودند كه بايد راديكال‌تر بود، اما نه راديكاليسمي كه سر از اتحاد جماهير شوروي و چين در آورد، بلكه نوعي انديشيدن به رهايي كه مخالف كلان روايت‌هاي مدرنيستي باشد. اين شد كه سارتر به تدريج با كودتاي نسل بعدي كنار گذاشته شد. در جامعه ايراني ما هم دوران رونق سارتر در فضاي روشنفكري به سال‌هاي دهه 1340 و تا حدودي دهه 1350 باز مي‌گردد. يعني سال‌هايي كه روشنفكراني چون جلال‌آل‌احمد و ابوالحسن نجفي و مصطفي رحيمي سعي كردند با فراتر بردن ادبيات سارتر در فارسي يعني پيش بردن كاري كه پيش‌تر صادق هدايت و عبدالحسين نوشين كرده بودند، پا جاي پاي او در مسير روشنفكري بگذارند، يعني روشنفكر متعهد مسوول انسان‌گرايي كه وظيفه آگاه كردن توده‌ها را به عهده دارد و با ادبيات و تئاتر و هر چيز ديگري مي‌خواهد عليه قدرت مستبد بجنگد و از آرمان‌هايش كه برابري و برادري و آزادي است، دم بزند. اين الگوي روشنفكري سارتري البته در سال‌هاي پاياني دهه 1340 و به خصوص سال‌هاي نخستين دهه 1350 و با تند شدن فضاي سياسي ديگر جز در ميان فضاهاي «سوپر روشنفكري» چندان طرفدار نداشت و انقلابيون ادبيات تندتر و راديكال‌تري به لحاظ عملي مي‌خواستند. بعد از آن انقلاب شد و در دهه 1360 يك دهه فضاي انقلابي بر همه جا حكمفرما بود، در دهه 1370 هم به تدريج نويسندگان و روشنفكران از متفكران موسوم به «پست‌مدرن» يا «پسامدرن» يا «پساتجدد» يا... سخن مي‌گفتند و فوكو و دريدا و دلوز و بودريار و ليوتار به جاي سارتر و كامو ورد زبان همه شده بود. ديگر كسي سراغ نمايشنامه‌هاي سارتر و رمان‌هاي او نمي‌رفت، چه برسد به آثار فلسفي‌اش. حالا با گذر اين تجربه چند ده ساله، باز شاهد ترجمه‌هاي تازه‌اي از سارتر به خصوص سارتر فيلسوف هستيم. انديشمندي كه كتاب‌هاي مهم و اثرگذار و عميقي چون هستي و نيستي (ترجمه مهستي بحريني) و تعالي اگو (ترجمه عادل مشايخي) را نوشته است. خوشبختانه از آثار ادبي او نيز ترجمه‌هاي تازه‌اي منتشر شده است، مثل ترجمه جديدي از سن عقل توسط حسين سليماني‌نژاد. اين همه نويد آن را مي‌دهد كه اين‌بار سارتر نه به خاطر گونه‌اي جوزدگي بلكه به دليل اصالت انديشه‌هايش مورد توجه قرار گيرد. اما آنچه باعث شد در اين يادداشت سراغ او برويم، حضور سارتر در مقام فيلسوف نويسنده در خيابان است، متفكري كه در كافه‌ها حضور داشت و اتفاقا بسياري از معروف‌ترين تصاوير موجود از او نيز به حضورش در كافه‌ها باز مي‌گردد، در حالي كه پيپي به لب و ليواني قهوه در كنار دست دارد و مشغول نوشتن است، باهمان چشم‌هاي تا به تا و كت و شلوار مرتب. اين شايد براي ما كه اين روزها كافه رفتن براي‌مان مد شده، جالب باشد كه چگونه يك متفكر اين فضاي عمومي را صرفا به وقت‌گذراني هدر نمي‌داد و مي‌كوشيد انديشه‌هايش را در متن مناسباتي كه در اين فضاي كوچك شكل مي‌گيرد، سامان دهد. در شماره آتي به يكي از اين انديشه‌ها كه ناشي از تعمق و انديشه نگاه تيزبينانه سارتر به روابط و حركات آدم‌ها در يك كافه است، اشاره خواهيم كرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون