گذري بر سيستان و بلوچستان
گنجي ناشناخته در جنوب شرق
فرزانه قبادي
«در پوشاكهاي سنگين و پسنديده راه ميروند، مينشينند، لم ميدهند و نگاه ميكنند. من اين پوشش را خيلي دوست ميدارم. نجابت و اصالتي دارد. اين دستار آويخته بر سينه اين پيراهن بلند و اين تنبان خوش حالت كه به هنگام گام برداشتن اينچنين زيبا غلبيرك ميخورد و تاب بر ميدارد و اين چهرهها را من خيلي دوست ميدارم. اين پوستهاي تيره، عصاره آفتاب را و طعم خاك را و تهاجم باد و شوق به آب را در خود حل و هضم كردهاند. اين چهرهها از فراسوي تاريخ با انسان سخن ميگويند. اين سفريهاي راهور تاريخ، هنوز همچنان بر اطمينان و به آرامي گام برميدارند. اينان پيروزمندان بر فقر و بيتابي هستند. بر ناخوشيها، بر مرضها، حقارتها و عذابها غالب آمدهاند، با چه ابزاري؟ با آرامش و بردباري و ژرفنگري ذاتي كه خود بازتابي بوده است از موقعيت مكاني و تاريخيشان. اينان، اين يعقوبان، رويگران سرگردان خيابانهاي امروزي، چنين اطميناني به انسان ميدهند كه قادرند با نان و پيازي روزگار بگذرانند. چقدر احساس آرامش ميكنم در ميان اين مردم.» اينها توصيف محمود دولتآبادي است از مردماني كه در جنوب شرقيترين نقطه ايران زيست ميكنند. مردماني كه دولتآبادي در كتاب «ديدار با بلوچ» از آنها سخن گفته، قلبهايي دارند به وسعت اقليمشان، نگاههايي كه شكوه و نارضايتي در آن دو دو نميزند، آنها نه از سر جبر كه از سر وسعت قلب، آرامند و پذيرا. به تعبير دولتآبادي ساعتها ميتوانند خاموش بمانند بيآنكه خاموشيشان تو را بيازارد. نشاني از كبر در سكوتشان نيست. آنها سالهاست هزينه مرزنشينيشان را با برچسبهايي كه بر پيشاني فرهنگ غنيشان جا خوش كرده، ميپردازند و دم نميزنند. بهاي همسايگي با ناامني را ميدهند و همچنان صبورند. گنجينهاي ناشناخته را در آغوش دارند و منتظرند گوهرشناسي به سراغشان برود تا سخاوتمندانه برايش از تاريخ ديارشان بگويند و ببالند به سرزميني كه هر گوشهاش نشان از تمدني دارد كه جهان را حيرتزده كرده است.
حالا شهرهايشان از تصاويري كه دولتآبادي در سال 53 از آنها داده است فاصله گرفته، اما هنوز مانده تا برسند به جايگاه شايسته اين قوم اصيل ايران. هنوز امكاناتي كه در اختيار دارند به اندازه وسعت و قدمت استانشان نيست. مانده تا سيستان و بلوچستان قد راست كند از زير بار نگاههاي ملامتگر و همسايگيهاي بيرحم كه ثمري جز سايه ناامني برسرش نداشتند. اما نخستين قدمها برداشته شده. قرار است اين استان در سال 96 مقصد گردشگري ايران شود. استاني كه از هر منظري به آن بنگري، حرفي براي گفتن دارد.
قومشناسي؛ مردم اين سرزمين و مطالعه فرهنگ و آدابي كه در اوج سادگيهاي زندگي شان دارند، جذابيتي منحصر به فرد است.
هنرشناسي؛ در هر سوزني كه زنان بر پارچه ميزنند و نتيجهاش از زير انگشتان هنرمندشان به شكل سوزن دوزيهاي مسحوركننده بيرون ميآيد، قصهاي نهفته كه تنها با نقشهاي پروانه، گل لاله و طاووس ميشود روايتش كرد.
صنايع دستي؛ در سفال كلپورگانشان دنيايي حرف نشسته كه ساده و بيآلايش زير دستان هنرمندانه شان ميلغزد و نقش ميگيرد و هر بينندهاي را مبهوت اين سادگي و زيبايي ميكند.
گردشگري غذا؛ غذاهايشان هر كدام ماجرايي دارند، سفرههايشان نه با غذاهاي خوشطعم كه با روي باز و قلب مهربان صاحبخانه رنگ و لعاب ميگيرد.
تاريخ؛ قصه تاريخ را كه بخواهي مرور كني، همين جا بهترينجاست، براي مرور تاريخ در بمپور و اوشيدا. براي شناخت منطقهاي كه قهرماناني در آن ميزيستند كه از كودكي نامشان در گوشمان نشسته، از رستم و زال تا يعقوب ليث كه بقاي زبان امروزمان را مديون سلحشوريهاي اوييم.
قصه جهان باستان؛ باستانشناسان اين خطه را بهشت خود ميدانند و از ميان يافتههاي گستره وسيع شهر سوخته پازل دنياي باستان را تكميل ميكنند.
جاذبههاي طبيعي؛ از گِل فِشان و جنگل حرا و سواحل بينظير چهاربهارش تا آتشفشان نيمه فعال تفتان و درختان انجير معابد، طبيعت استان سخاوتمندانه هر چه در چنته دارد به ميهمانانش عرضه ميكند.
مردمشناسي؛ مردماني كه مهرشان را ميشود در چشمانشان ديد، در صداقت كلامشان و سادگي ارتباطشان با غريبههايي كه ميهمانشان ميشوند.
وسعت سيستان و بلوچستان و دشتهاي پهناورش هر چند فاصلهاش را از مراكز جمعيتي افزايش داده است، اما همين دشتهاي بكر و آرام و وسيع در ازدحام زندگي شهري اين روزهاي مردم جهان، ميتواند آرامشي را ميهمان ذهنهاي آشفته كند كه تشنهاش هستند و هيچ كجاي صنعت زدگي زندگيهايشان نميتوانند آن را بيابند. وسعت آرام سيستان و بلوچستان با تمام جاذبههايي كه در چنته پر و پيمانش دارد، بدون شناخت و همكلامي با مردمانش، قابل درك نيست. نگاهي به جذابيتهاي شمال تا جنوب اين استان پهناور مويد غناي فرهنگي و پتانسيلهاي نهفته در اين خاك وسيع است. استاني كه سالها زير سايه كم لطفيها در انزوا روزگار گذرانده و حالا ميخواهد از پس بارانهايي كه جان تازهاي به دشتهايش بخشيده، دوباره جوانه بزند و دوباره نامش را بر زبانها بيندازد.
سيستان و بلوچستان و رونق گردشگري
چند ماهي ميشود كه مسوولان استاني ميگويند هدفشان اين است كه در سال 96 سيستان و بلوچستان مقصد گردشگران شود. استاني كه سالهاست برچسب سنگين ناامني بر پيشانياش خورده و مدتي در محدوده قرمز گردشگري قرار داشت. اما حالا مدتهاست كه در آن صحبت از امنيت است، توسعه، تقويت زيرساختهاي گردشگري، نگاه ويژه به موضوع ميراث فرهنگي و همچنين حمايتهاي دولت از استاني كه ديگر نميخواهد پسوند «محروم» را يدك بكشد و به تعبير علي اوسط هاشمي، استاندار سيستان و بلوچستان: «استان محروم نيست، بيتدبيريهاي ما مديران موجب محروميت آن ميشود.» حالا هاشمي از تريبونهاي مختلف دعوتنامهاي عمومي براي تمام ايرانيان ميفرستد: «استان سيستان و بلوچستان را به عنوان مقصدي ناشناخته براي ايرانيان تعريف كرديم كه خودشان با سفر به استان آن را كشف كنند و زيباييهاي اين منطقه را به تصوير بكشند. متاسفانه جهانيان اين منطقه را به عنوان يك منطقه قرمز و پرخطر ميشناسند كه اين نشان از بيگانگي جهانيان و كساني است كه نديده تسليم اين نگاه شدهاند.» استاندار سيستان و بلوچستان وقتي از برنامههاي عمراني آينده سخن ميگويد و از كمبودهاي گذشته ياد ميكند، ميشود تصور كرد تا چند سال پيش اين استان چه شرايطي داشت و قرار است به كجا برسد. اما رسيدن به اين اهداف مستلزم حمايتهايي است كه استاندار اينطور بيانش ميكند: « امروز سيستان وبلوچستان در سايه امنيت و آرامش در مسير توسعه همهجانبه قرار گرفته است. اما توسعه استان صرفا با توسعه اقتصادي ايجاد نميشود بلكه بايد توسعه نگاهها به استان اتفاق بيفتد.» سيستان و بلوچستان خود را براي سال شلوغ و پر رفت و آمدي آماده ميكند. سالي كه تمام سازمانهاي فعال در استان يك هدف را دنبال ميكنند، معرفي درست اين استان و تغيير ذهنيت نادرستي كه در اين سالها غالب شده است.