كه ياد ياران خوش است*
جواد طوسي
حقوقدان ومنتقد سينمايي
سالگرد تولد و مرگ افراد فرصت و بهانه خوبي است براي مرور يك زندگي با همه ابعاد و خوب و بدش. خوشا به حال آن آدمي كه با نيكنامي و پشتوانه فرهنگي و ياد و خاطره خوش از اين دنياي فاني برود. بعضيها رفتنشان اندوه و حسرت و دلتنگي ايجاد ميكند و عدهاي ديگر آنقدر بدطينت و پردافعه بودهاند كه پشت سرشان ميگويند «خوب شد شر شو كم كرد». مثلا مرگ غافلگيركننده علي معلم و افشين يداللهي و عارف لرستاني در اين يك ماه اخير براي ياران و دوستدارانشان بسيار تلخ و ناگوار بود. اما به قتل رسيدن صدام حسين و ديگر ديكتاتورهاي تاريخ يا فلان رهبر داعش و يك قاتل سريالي و افراد شروري كه براي ارتكاب اعمال مجرمانه و غيرانساني اصرار دارند؛ باعث خوشحالي خيليها شده است. ميتوان در مورد خوب و بد آدمها و به درد بخور بودن يا نبودنشان بحثهاي مختلف روانشناسانه و جامعهشناختي كرد و به علل و انگيزهها در چارچوب مبحث جرمشناسي پرداخت. قديميها ميگفتند «آدم هرچي داره از پر قنداقشه». اين ريشههاي خانوادگي و تبارشناسي فرهنگي يك وجه قضيه است ولي شرايط عمومي جامعه و رفتار و منش خردورزان و سياستمداران و دولتمردان و فرهنگسازان در رشد و پويايي اقشار و طبقات اصلي و مطرح جامعه نقش بسزا و تعيينكننده دارد. اصولا اين گونه افراد كه از جايگاه اجتماعي برخوردارند، الگوهاي يك جامعه هستند كه همواره (به ويژه در وضعيت كنوني كه با رشد فضاي رسانهاي و مجازي مواجهيم) زير ذرهبين قرار دارند. تجربههاي تاريخي دور و نزديك نشان داده كه هرچه جامعه زيربناي فرهنگيتر داشته باشد و عدالت را در حوزههاي مختلف بهتر پوشش دهد، با شرايط بهنجارتر و متوازنتري روبهرو هستيم. طبيعتا رشد فرهنگي ميتواند زمينهساز مطالبات به موقع و خودجوش از ناحيه طيفهاي اصلي جامعه شود. اما به عكس، فقر فرهنگي و نيازهاي شديد اقتصادي و به اجرا درنيامدن صحيح عدالت، عامل «عوامگرايي» و تزلزل آسيبپذيري شخصيتي و پريشانحالي و سردرگمي و كنار آمدن با ناهنجاريها و خواستههاي نامشروع و دور افتادن از مسير صواب و منزلت انساني و آزادگي خواهد بود. هرچقدر نهاد انسان، بكرتر و اصيلتر و ريشهدارتر باشد و با فرهنگ بيشتر عجين شود، هويتمندي و استقلال راي و ثبات شخصيتي را عينيتر و دستيافتنيتر خواهيم ديد. بايد صادقانه بپذيريم كه آدم بودن و شريف و پاكنهاد باقي ماندن در تندباد حوادث و ناملايمات زندگي و مناسبات ناكارآمد دنياي پرتلاطم معاصر، بسيار سخت و دشوار است. اما اگر بدون تظاهر و رنگ و ريا بخواهيم تصويري مقبول و آبرومندانه و زيبا از خود به جا بگذاريم و مورد طعنه و لعن و نفرين اين و آن و آيندگان قرار نگيريم، بايد در اين آشفتهبازاري كه از دسترفتگي و هويتباختگي و سقوط و انحطاط سير فزاينده پيدا كرده، خيلي حواسمان جمع باشد كه به هرز نرويم و آلوده نشويم و ساحت انسانيمان را حفظ كنيم.
همين دو سه روز پيش سالگرد تولد چارلي چاپلين بود. بازيگر و كارگرداني كه در گذر از آن همه رنج و فقر و تلخي در دوران كودكي و نوجوانياش، به جايگاهي هنرمندانه رسيد. او آنقدر با خودش روراست بود و عدالتخواهي برايش اهميت داشت كه به گذشتهاش پشت نكند، با همان نشانههاي تجربه كرده تصويري از يك انسان تنها و فقير و عاشقپيشه و بيستاره را در اغلب فيلمهايش ارايه داد كه ظلم و ستم و قدرت و زور را برنميتابد و به موقع در موقعيتهاي انساني سروكلهاش پيدا ميشود و بعد دوباره ميرود پي كارش و ميشود همان انسان قلندر تنها و آزاده و پاكباخته. اين شمايل دلخواه و ماندگار بعد از اين همه مدت كه از مرگش ميگذرد هنوز عزيز و گرامي است و نزد دوستدارانش آنقدر ارج و قرب دارد كه كلاه معروفش را به سر كنند و مثل او سبيل باريك بگذارند و عصايي به دست بگيرند و به يادش دستهجمعي عكس يادگاري بگيرند. آيا هر كسي ميتواند مثل چاپلين، چنين حضور پرشور انساني داشته باشد؟ اصلا به اين فكر كردهايد كه چرا در اين روزگار، همچون او جاودانه و پرخاطره باقي ماندن چقدر كيميا شده است؟
* قطعهاي از تصنيف «به ياد عارف»، سروده هوشنگ ابتهاج (هـ . ا. سايه)