شنل پربركت گوگول
اسدالله امرايي
فروغ فرخزاد كه قرباني تصادم اتومبيل شد به مركز توجه بسياري از نويسندگان و محققان بدل شد. خيليها خاطره نوشتند از او. خيليها براي آنكه خودشان را مطرح كنند خاطره جعل كردند و تحريف كردند. بسياري از كسان زير و بالاي زندگي خصوصي او را كاويدند. دو تن از نويسندگان ما هستند كه بيشترين كاوش در زندگيشان صورت گرفت. يكي فروغ فرخزاد است و ديگري صادق هدايت. آيههاي آه: ناگفتههايي از زندگي و كار فروغ فرخزاد؛ نوشته ناصر صفاريان؛ در نشر نو منتشر شده است. «نخستين سالهاي دهه شصت بود. دوره دبيرستان را ميگذراند. دلش ميخواست هرچه زودتر بزرگ شود. هرچند كه بعدها پشيمان شد و فهميد دنياي بزرگترها چه اندازه تلخ و تيره و بيرحم است. دفترچهاي داشت كه در آن چيزهايي مينوشت. چيزهايي كه فكر ميكرد مهم است و بايد از بزرگترها بپرسد. يكبار به عبارتي برخورد كه نام فروغ فرخزاد بر خود داشت: «افق عمودي است و حركت، فوارهوار.» خيلي با خودش كلنجار رفت. نميفهميد افق چگونه ميتواند عمودي باشد. فروغ از همانجا برايش سوال شد و همهچيز از همانجا شروع. از همان كودكي، از همان دبستان، از همان نخستين سالهاي دهه شصت» مجموعه داستان رفتيم بيرون سيگار بكشيم، هفده سال طول كشيد، مجموعهاي از نه داستان كوتاه از نويسندگان امروز روسيه است. نويسندگان كلاسيك روس مانند چخوف، گوگول، تولستوي و داستايفسكي و ايوان گنچارف براي خواننده ايراني نامهاي آشنا هستند. از معاصرهاي ادبيات روسيه هم ماكسيم گوركي، ميخاييل شولوخف و نامهاي ديگر چنين وضعي دارند، هرچند حالا ديگر چندان توجهي به ادبيات رئاليسم سوسياليستي نميشود مگر در مواردي كه برخي از هموطنان در قالب سينما و داستان به رونويسي و تغيير ماهيت آنها ميپردازند. مجموعه حاضر از نويسندگان امروز روسزبان كمتر شناخته شده هستند. دينا روبينا، لودميلا اوليتسكايا، لودميلا پتروشفسكايا، آندري گلاسيموف، ويكتور پِلِوين، ميخاييل يليزاروف و زاخار پريلِپين جملگي نويسندگاني هستند كه يا تازه در اين دوران مطرح شدهاند يا پيش از اين اجازه نشر آثار خود را نداشتند. داستانهاي اين مجموعه همگي در يك سبك هستند. مشخصات داستانها همه به سمت ادبيات سوررئال و در بعضي حتي به سمت رئاليسم جادويي ميل ميكنند. فضاي داستانها بيش از هرچيز ناشي از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي است. مترجم اين مجموعه آبتين گلكار با اشرافي كه به ادبيات روسيه دارد نيز بسيار دقيق بوده است. شايد همانطور كه ادبيات پوچ پس از دو جنگ جهاني مشخصاتي از اثرات جنگ را با خود به همراه دارد. ادبيات اين داستانها نيز به نظر كاملا اثرات فروپاشي شوروي و حتي انقلاب ۱۹۱۷ را با خود به همراه دارد. اما تمامي داستانها در دوره زماني بعد از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي اتفاق ميافتد و بيشتر هم بر مسائل امروز روسيه تمركز دارند تا نگاه به گذشته. بيشتر نويسندگان روس همچنان دوره كمونيستي و اتحاد جماهير شوروي را در داستانهايشان به نقد، بحث و روايت ميكشند اما اين داستانها موضوعات و اتفاقات امروز جامعه روسيه را مدنظر قرار دادهاند. خشونت در داستانهاي زن آدمكش و ون گوگ، تنهايي و روزمرگي در دختر بخارا و حتي حيوان وحشي همگي مشخصاتي هستند كه به نظر ميآيد از اثرات جنگ همراه داستانها ماندهاند. گرچه حتي تنهايي و خشونت داستانها رنگي فراي واقعيت به خود گرفتهاند. البته به مانند همه نويسندگان روس داستانها اكثرا پركاراكتر است و به نظر ميرسد، حتي نويسندگان معاصر روس نيز به قول داستايفسكي از زير شنل گوگول بيرون آمدهاند.