آيا ستاره سياسي احمدينژاد غروب كرد؟
هيجاني كه با تاسف باعث اجماع جهاني عليه ايران در سطحي گسترده شد تا جايي كه شوراي امنيت سازمان ملل ايران را ذيل فصل هشتم منشور ملل تحريم و برابر ماده 42 منشور ملل به عنوان دولتي متمرد كه صلح جامعه جهاني را به مخاطره انداخته است رهنمون ساخت.
حال پرسش اين است، آقاي احمدينژاد در موزاييك سياسي كشور در آينده چه جايگاهي دارد؟ آيا بايد ستاره اقبال او را غروب شده دانست يا پشت ابرها تا فراهم شدن شرايط پنهان خواهد ماند؟ آيا بايد او را در قالب اپوزيسيون معرفي كرد؟ براين باورم آقاي احمدينژاد نماينده طيف يا طبقه و حتي جناح سياسي قابل توجهي در كشور نيست، بلكه همانند ديگر رهبران پوپوليست جهان موجسواري است كه در شرايط توفاني از امواج پديد آمده به سود خود نفع ميبرد. نامنويسي احمدينژاد آن هم با جوي كه به وجود آورد و كسي ظن اين را نميبرد كه همراهي او با حميد بقايي صرفا تا رسيدن پشت ميز نامنويسي است. وقتي كه احمدينژاد شناسنامهاش را بيرون آورد و برگه نامنويسي را از مسوول وزارت كشور مطالبه كرد بهت و حيرت را در چهره اطرافيانش حتي حميد بقايي به عينه ديديم. او ميدانست با توجه به توصيه مقام رهبري كه شركت او را در انتخابات به صلاح خودش نميدانستند و پاسخ كتبي كه به مقام رهبري دادند حاشيه امني پيرامونش به وجود آمده و كسي مانع از حضورش تا پاي ميز نامنويسي نخواهد شد و مهمتر اينكه به باور من او ميدانست كه حتما شوراي نگهبان با تكيه بر توصيه مقام رهبري به عدم شركت در انتخابات او را ردصلاحيت خواهند كرد اما چرا او نامنويسي كرد؟ آيا خواست آخرين برگ شانس سياسي خود را در بازي باخت- باخت نامنويسي در انتخابات بسوزاند؟ براين باورم احمدينژاد بيش از همه طي ماههاي گذشته از عدم اقبال مردم نسبت به خود باخبر بود، ميتينگهايي كه ظرف ماههاي گذشته در تهران و سفرهاي استاني به راه انداخت از عدم اقبال مردم نسبت به خودش مطمئن بود. شعار پرداخت يارانه 250 هزارتوماني توسط حميد بقايي را هم به يقين كارساز نميدانست و مطمئن بود كه در مناظرههاي انتخاباتي با اين پرسش روبهرو ميشد كه اگر امكان پرداخت بيش از 45 هزار تومان يارانه به مردم براي دولت ميسر بود چرا طي سالهاي آغازين پرداخت يارانه تا پايان رياستجمهوري خود، مبلغ يارانه را با وجود تورم بالا تغيير نداد و مهمتر اينكه با اين پرسش روبهرو ميشد كه درآمد كشور از نفت و ماليات معين و مشخص است و هزينههاي جاري كشور هم روشن، حاصل جمع پرداخت 250 هزارتومان به هر نفر ضربدر 80 ميليون جمعيت كشور عددي خواهد شد كه بخش اعظم بودجه كشور را ميبلعد؛ بدون اينكه باعث توليد يا اشتغال شود. وقتي در 3 سالي كه در دوره دوم رياستجمهوري خود مبلغ 45 هزار تومان يارانه را با توجه به تورم افسار گسيخته تغييري نداد چگونه بعد از 4 سال خانهنشيني ميتواند با اين هدف روبهرو شود؟ احمدينژاد ميدانست در مناظرههاي انتخاباتي به گوشه رينگ پرت خواهد شد و هريك از كانديداها او را آماج ضربههاي كاري خواهند كرد، از طرفي با توجه به عدم استقبال مردم از فراخوانهاي او در سفرهاي استاني به اين واقعيت رسيده بود كه در سپهر سياسي كشور و در ذهن مردم جايگاهي ندارد. او بايد عملي خارقالعاده انجام ميداد تا در نقش اپوزيسيون نظام ظاهر شود اما آگاهانه نامنويسي كرد تا شوراي نگهبان هديه ردصلاحيت را به او ارزاني دارد و منتظر بماند تا موجي ناگهاني او را در سيماي اپوزيسيون كشور دوباره به صحنه فراخواند، احمدينژاد موج سواري را طي اين سالها به خوبي آموخت، او منتظر است تا موج مورد نظرش از فراسوي زمان و مكان به سراغش بيايد.