براي داريوش آشوري شاعر زبان
شعر آزادي است
محسن آزموده
تاكنون شعري از داريوش آشوري نخواندهام و نميدانم شعر ميگويديا نه.
البته او درباره شعر و شاعرانگي بسيار نوشته و آثاري ارزشمند درباره حافظ، يكي از اركان شعر فارسي نگاشته است، همچنين برخي ترجمههاي درخشان او به خصوص از نيچه و شكسپير شاعرانهاند، كافي است تنها برخي از اين آثار همچون ترجمه مكبث يا چنين گفت زرتشت را ورق بزنيم تا به چيرهدستي و مهارت او در انتقال مفاهيم در عين حفظ شيوايي بيان اعتراف كنيم.
با اين همه اگر گوهر شاعرانگي را به تعبير هايدگر «پوئسيس» يا آفرينش ولو در قلمرو زبان تلقي كنيم، آشوري به واقع شاعر است، يعني زبان آوري كه يكي از دغدغههاي هميشگياش در طول يك عمر تلاش فكري و فرهنگي زبان بوده و در كنار
جستارهاي نظري عميق و بحثبرانگيزي كه راجع به زبان نوشته خود به خلق و ابداع زباني نيز دست ميزند.
شاهد آن برخي از واژگاني است كه آشوري براي اصطلاحات و مفاهيم بيگانه برساخته و بسياري از آنها امروز در زبان روزمره و نوشتار و گفتار فارسي رواج يافتهاند، مثلا واژه «گفتمان» كه معادل شيوا و گوياي اصطلاح «ديسكورس» است يا تعبير «همرساني» به جاي share.
اما اگر شعر و شاعرانگي به معناي خلق و ابداع است، قطعا اين آفرينش در پيوند با آزادي معنا مييابد، بلكه چنان كه خود آشوري 40 سال پيش در هفتمين شب از شبهاي شعر گوته گفته بود، «شعر آزادي است» او با همان زبان فخيم و زيبا چنين گفت: «شاعران با نغمه سرايي خويش، با دميدن درناي وجود خويش، پاسداران حقيقت زيبايي، زيبايي حقيقت، فراخوانندگان انسان به ديار حقيقت خويشاند. و حقيقت انسان آزادي است و شعر، زبان آزادي است و شايد عين آزادي... .»
به تاريخ 11 مرداد سالروز تولد داريوش آشوري است و بهانهاي است براي اين يادداشت كوتاه و يادآوري از آشوري شاعرزبان.