• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3180 -
  • ۱۳۹۳ شنبه ۲۵ بهمن

ملانصرالدين، تاريخ روابط غرب با ايران و درس‌هايي براي امروز!

بهزاد صابري٭


گروه ديپلماسي| در مثل گفته‌اند «نادان‌ها از تجربه مي‌آموزند و دانايان از تاريخ». اين ضرب‌المثل اما در مورد كساني كه حتي از تجربيات اخير خود نيز درس نمي‌گيرند ساكت است. از زمان انقلاب سال 1357 كه جمهوري اسلامي را در ايران روي كار آورد، دولت‌هاي امريكا مسير غلطي را در پيش گرفتند. آنها بايد تلاش مي‌كردند تا اشتباهاتي را كه در ايران قبل از انقلاب در حمايت از شاه و كمك به او براي سركوب تمام مطالبات ملي و دموكراتيك در اين كشور مرتكب شده بودند و منجر به بي‌اعتمادي و نفرت عميق ايرانيان از ايالات متحده شده بود جبران كنند. در عوض، ايران جديد را به منزله جدي‌ترين تهديد عليه منافع ايالات متحده در منطقه قلمداد كردند و هر آنچه در توان داشتند براي از ميان بردن اين تهديد بسيج كردند. به اين منظور، آنها حتي مرزهاي جنگ سرد را زير پا نهادند و عجيب‌ترين نوع اتحاد عليه ايران را با يك دولت كه جزو اقمار شوروي محسوب مي‌شد ايجاد كردند: عراق تحت حاكميت حزب سوسياليست بعث. اين اتحاد همچنان جزو حيرت آور‌ترين ماجراهاي دوران جنگ سرد است. تا آخرين روزهاي جنگ عراق عليه ايران، هر دو ابرقدرت آن زمان، ايالات متحده امريكا و اتحاد جماهير شوروي به سرازير كردن سيل‌آساي تسليحات جنگي مدرن به ارتش عراق ادامه دادند؛ ولو اينكه صدام حسين يكي از غيردمكراتيك‌ترين، وحشي‌ترين و سركوبگرترين رژيم‌هاي جهان را اداره مي‌كرد، و ولو اينكه او بدون هيچ ترحمي از سلاح‌هاي شيميايي عليه غيرنظاميان ايراني و عراقي استفاده كرده بود.  براي اينكه ماجرا به نحو حتي غيرقابل باورتري ادامه يابد، براي نخستين‌بار از سال 1945، «پنج بزرگ» - در اصطلاح يعني پنج عضو دايم شوراي امنيت سازمان ملل متحد، يا P5 - دست در دست هم، براي تهيه و ثبت پيش‌نويس قطعنامه‌اي با يكديگر همكاري كردند كه يك آتش بس نه چندان منصفانه ميان ايران و عراق را تجويز مي‌كرد: قطعنامه 598. علاوه بر اين، اگر ايران با برخي مانورهاي خاص سياسي و ديپلماتيك اقدام به پذيرش قطعنامه نكرده بود، با اصرار ايالات متحده، شوراي امنيت قطعنامه ديگري كه پيش‌نويس آن قبلا مورد توافق قرار گرفته بود تصويب مي‌كرد كه تحريم‌هايي را عليه ايران برقرار مي‌كرد.  در آن زمان، قدرت‌هاي جهاني ايران را به عنوان منبع ناامني در منطقه تلقي مي‌كردند و تا سرحد امكان براي تضعيف ايران تلاش كردند. رخدادهايي كه بعدا اتفاق افتاد، ثابت كرد كه آنها اشتباه مرگباري مرتكب شده بودند. آنها آنقدر تا سرحد شيفتگي، گرفتار رويكرد نادرست خود در قبال ايران بودند كه در برابر اهريمني كه خودشان زنجير از پايش باز كرده بودند غافلگير شدند. زندگي ميليون‌ها نفر از دست رفت و شهرهاي بسياري ويران شد تا اين خطاي بزرگ جبران شود و صدام حسين مهار شود.  سال‌ها بعد، پنج عضو دايم، بار ديگر با انديشه مهار ايران، دست در دست يكديگر نهاده و قطعنامه‌هايي را به ساير اعضاي شوراي امنيت ديكته كردند. تحريم‌هايي برقرار شد تا تهديد تخيلي ايجاد شده توسط يك ايران هسته‌اي عليه صلح و امنيت بين‌المللي را خنثي كنند. يك‌بار ديگر، اشتباه‌ها يكي پس از ديگري اتفاق افتادند. تهديدات جدي و واقعي ناديده گرفته شدند. رهبران پنج كشور عضو دايم و بسياري ديگر از كشورها هرگز تلاش نكردند تا خشنودي خود از مرافقت و همنشيني با رهبران آن كشورهاي منطقه كه از آنها ميليون‌ها دلار به صورت مداوم در حال تزريق به درون رگ‌هاي سازمان‌هاي تروريستي افراط‌گرا در سطح منطقه و جهان بوده است را پنهان كنند. قدرت‌هاي جهاني نتوانستند، يا شايد نخواستند، ببينند كه اهريمن جديدي بسيار هولناك‌تر از صدام در حال تولد بود. آنها نتوانستند اين را ببينند، چون نمي‌توانستند خود را از دام تصوير كليشه‌اي كه خود از ايران ترسيم كرده بودند رهايي دهند.  يك دهه پيش، ايران و غرب در آستانه رسيدن به توافقي بودند كه تضمين‌هايي فراهم مي‌كرد مبني بر اينكه برنامه هسته‌اي ايران همواره صلح آميز باقي خواهد ماند. در آن زمان، برخي‌ها اين توافق را يك« توافق خوب» قلمداد نكردند، و لذا گزينه «عدم توافق» را انتخاب كردند. آنها مسير فشار و تحريم‌ها را برگزيدند تا ايران را به انجام آنچه انتظار داشتند وادار كنند. معتقدم نيازي نيست كه عواقب آن را برشمريم. يك چيز قطعي است: جهان و منطقه جاي بسيار بهتر و امن‌تري براي همه بود، اگر آن توافق از سوي غرب به نابودي كشيده نمي‌شد.  مي‌گويند ملانصرالدين، يك شخصيت ادبيات فولكور طنز در فارسي و تركي، از سر شوخي ديگران را به مكاني در آن سوي شهر مي‌فرستاد كه مدعي بود غذاي مجاني عرضه مي‌كند. نصرالدين كه اين دروغ را بارها و بارها تكرار كرده بود، عاقبت به فكر افتاد كه مبادا اين موضوع واقعيت داشته باشد، و لذا براي راستي‌آزمايي دروغي كه خودش ساخته بود، روانه شد! آيا اين افسانه، آشنا به نظر نمي‌رسد؟ انسان با تحليل رفتار برخي سياستمداران در ايالات متحده به ياد اين داستان ملانصرالدين مي‌افتد. ايالات متحده بهتر از هر كس ديگري مي‌داند كه برنامه هسته‌اي ايران داراي جهت‌گيري نظامي نيست. حتي در راديكال‌ترين تئوري‌هاي واقع‌گرايي در روابط بين‌الملل، به نفع ايران نيست كه به دنبال يك برنامه نظامي هسته‌اي برود، كه ماشه يك مسابقه هسته‌اي در منطقه را كشيده و اين تفوق كنوني ايران به لحاظ توانايي‌هاي متعارف را به مخاطره مي‌اندازد. با اين حال، سياستمداران امريكايي آن قدر مكررا عكس اين مساله را ادعا كرده‌اند، كه گويي خودشان هم باورشان شده كه ادعايشان واقعيت دارد.   در حالي كه به ضرب‌الاجل تمديد شده مذاكرات ايران و پنج به علاوه يك نزديك مي‌شويم، زمان به سرعت در حال گذر است. زمان همواره در خاورميانه تندتر در حال گذر بوده است. آيا هنوز وقت عبور از پيشداوري‌ها و سوءبرداشت‌ها، آغوش گشودن روي واقعيات، تفكيك ميان تهديدهاي واقعي و ساختگي و اتخاذ تصميم صحيح نرسيده است؟ ايران امروز براي كساني كه حقيقتا به دنبال يك منطقه امن و باثبات باشند، شريكي است كه از اراده و توانايي لازم برخوردار است. اگر آنها مي‌خواهند از اين شريك قابل اعتماد بهره‌مند شوند، تنها كاري كه بايد بكنند اين است كه منطقي فكر كردن را در پيش گرفته و ذهنيت فشار و اجبار را پشت سر بگذارند. به بيان جواد ظريف «اكنون، بيش از هميشه، وقت آن است كه دست در دست يكديگر به سوي تامين يك سرنوشت بهتر براي همه‌مان كار كنيم؛ سرنوشتي بر پايه اصول اصيل احترام متقابل و عدم مداخله.»
*دكتراي حقوق بين‌الملل
* نسخه انگليسي اين مطلب در المانيتور منتشر شده است.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون