در امتداد لحظههاي بيخبري
نازنين متيننيا
هيچ فيلمسازي فيلمهايش را براي خاك خوردن در قفسههاي آپاراتخانه نميسازد، هيچ نويسندهاي كتابهايش را براي كتابخانهاي پر از كتابهاي بيمجوز نمينويسد، هيچ عكاسي براي ديده نشدن عكسش، دوربين به دست نميگيرد و اصلا هيچ هنرمندي براي انزواي اثرش دست به خلق نميزند... اما ماهيت مجوزهايي كه بايد به آثار هنرمندان برسد و اجازه نمايش آنچه خلق شده است را بدهد، گاهي باعث ميشود تا فيلمها، كتابها، تابلوهاي نقاشي و عكس و مجسمه و... پشت درها بمانند و هنرمند از ديده شدن دور بماند. شايد اگر از نگاهي حقوقي و قانوني به اين اتفاق بنگريم، آنچه قانون از مجوز براي اثر هنري روايت ميكند، درست باشد. اما بحث اين يادداشت اين نيست. فارغ از نگاه هميشه بدون احساس قانون به هنر، كه شرط واجب و لازم است، هنرمنداني هستند كه در صف ديده نشدن و پشت درهاي بسته ميمانند؛ درهايي كه تجربه تاريخي ثابت كرده هميشه بسته نميمانند و با گذشتن زمان باز ميشوند. اگر به فهرست فيلمها، كتابها و... نگاه كنيم در هرمقطعي و در هر شرايط اجتماعي و سياسي، هميشه فهرست ممنوعهاي بوده كه حالا ديگر ممنوع نيست و حتي گاهي تصور مشكلات منجر به توقيف آن اثر هم اتفاقي عجيب و گاهي خندهدار است. اما چالش هميشگي هنر و قانون همين است؛ چالشي كه مدام در جريان است و در اين ميان ضربه اساسي را تنها و تنها به هنرمندي وارد ميكند كه سالهاي سال منتظر ديده شدن ميماند. هنرمندي كه براي ساخت يك فيلم، نوشتن يك داستان و خلق يك اثر، هيچوقت سرضرب آستين بالا نزده و لحظات مهمي از زندگياش را صرف خلق كرده و در كسري از ثانيه و با يك دستور رسمي به بايگاني ميرود...
عصر روز جمعه دوباره خبر آمد كه فيلمهايي كه در معاونت سينمايي دولت دهم پشت درها ماندند، در فهرست ممنوعهاي سازمان سينمايي دولت دوازدهم نيستند. كيانوش عياري، محسن اميريوسفي، رضا درميشيان و... هركدام سالهايي از زندگي خود را در انتظار اين خبر و تاييدهايش گذراندند. سالهايي كه ممكن است در مصاحبههاي خبري روايتي از آن داشته باشند، اما قاعدتا هيچكسي جز خودشان نميداند اين روزگار سخت پشت درهاي بايگاني چطور گذشت و چطور زندگي آنها را تغيير داد.