نوشتههاي روي يخ
سيد علي ميرفتاح
ميدانيد شهرداري، درختهاي كوچه ما را چطور آب ميدهد؟ هر شب، يكي، دو ساعت بعد از نيمهشب، يك تانكر با دو تا كارگر بياعصاب و شلنگي به كلفتي بزرگترين مار پيتون ميآيد و در حاشيه پيادهرو آب را ميپاشد و ميرود. حداقل نصف اين آب روي پيادهرو ميريزد و نصف ديگرش نصيب درختان ميشود. چند شب پيش كه داشتم از محلهاي ديگر ميگذشتم، فهميدم اين سيستم آبياري علمي و تكنولوژيك را منطقههاي ديگر هم «در دستور كار» قرار دادهاند. يعني احتمالا درختهاي كوچه شما را هم به همين شيوه سيراب ميكنند... اين روش آبياري را داشته باشيد بعد بنشينيد با دقت و حوصله گفتههاي مهندس عيسي كلانتري را درباره وضعيت آب كشور بخوانيد. حرفهاي آقاي كلانتري در حكم هشدار است و دارد با ما از خطري حرف ميزند كه «موجوديت» ايران و ايرانيان بدان بسته است. ميگويد كاري كه در اين سي چهل سال با منابع آبي كرديم از كل تاريخ اين سرزمين گرانبارتر است. بحث آبهاي زيرزميني را كه ميگويد و راز خشك شدن بعضي سفرههاي زيرزميني را كه برملا ميكند،زنگ خطر را به صدا درميآورد كه ديگر اين جغرافيا جاي ماندن نيست. اگر گفتههاي آقاي كلانتري را جدي بگيريد و باور كنيد، كمي ترس به وجودتان راه مييابد و آلارمي آزاردهنده در گوشتان صدا ميكند. حرفهاي آقاي كلانتري بيشتر به وضعيت كلي آب مربوط است، اما وضعيت آب شرب و لولهكشيهاي شهري هم چندان وضع بهتري ندارند و هر لحظه بيم آن ميرود تا شير آب را باز كنيم و جز هوا و زنگ آهن چيزي دستمان را نگيرد. اما از رفتار شهرداري و نهادهاي دولتي و رسمي و حكومتي ميفهميم كه آب، چندان هم كه شلوغش ميكنند وضع بحراني ندارد. آخر مگر ميشود كشوري در وضعيت بحراني باشد، اما تانكر تانكر آب را «هدر» دهد و توي خيابان و پيادهرو بريزد؟ مگر ميشود مملكت گرفتار بيآبي باشد اما هيچكس – از صدر تا ذيل – عين خيالش هم نباشد و در اسراف آب ذرهاي دلش نلرزد. شما در تهران يا هر شهر ديگر راه برويد ببينيد نشاني از «بحران» ميبينيد. در كشورهاي ديگر – در همين امريكا و كانادا – وقتي حرف بيآبي از دهن مجريهاي تلويزيون درميآيد، يك نهضت سرتاسري پديد ميآيد كه جلوي هدر رفتن آب را بگيرند، يعني از مردم عادي تا مقامات كشوري، همه بسيج ميشوند و نمادين و واقعي در حفظ و حراست از قطرات آب موجود ميكوشند. مهمتر از همه حركتهاي سمبليك و مسوولانه نهادهاي حكومتي است كه خطرها را جدي بگيرند و مردم كوچه و بازار ر ا متوجه آن كنند در اينجا اما برعكس است؛ تا ملت بخواهند خطرها را جدي بگيرند، حركتهاي سمبليك شهرداري و رسانهها و جاهاي ديگر دلشان را قرص ميكند كه «حالا كلانتري يك چيزي گفت، شما خون خودتان را كثيف نكنيد.» شما همين چمنهاي تهران و اصفهان و مشهد را ببينيد كشوري كه سفرههاي آب زيرزمينياش خشك شده و در زمينهاي كشاورزياش چالههايي به اندازه زمين فوتبال پديد آمده، اقدام به كاشت و آبياري چمن ميكند؟ در كشاورزي ما بالاي پنجاه درصد آب هرز ميرود. به دلايل بسيار تا آب بخواهد به زمين كشاورزي برسد، از بين ميرود. اين اتفاق با نسبتي بالاتر يا پايينتر در آبياري فضاي سبز شهر هم ميافتد و به همين دليل كه جلوي چشم است، آثار تخريبياش چند برابر است.
من واقعا دليل علاقه شهرداران تهران را به چمن نميدانم. يعني دهها نوع گياه مناسب آب و هواي تهران هست كه يك دهم چمن هم آب نميخواهد، چشم را هم مينوازد اما... اما همين چمن را هم نميدانم چرا با دقت و حواس جمع آب نميدهند. تمام پاركها را كه بگرديد، ميبينيد كه نصف اين فوارهها آسفالت و پيادهرو را خيس ميكند... ضمن اينكه اگر واقعا براي چمن جايگزين نداريد لااقل چمن مصنوعي بكاريد...
حرفهاي من اگرچه در حكم غُرغُرهاي روزنامهنگارانه است، اما در حكم نوشتههاي روي يخ است. مطلقا كسي جدي نميگيرد و اهميت نميدهد. در جايي كه حرف مدير كارشناسي مثل عيسي كلانتري را جدي نگيرند و به آن اهميت ندهند، توقع من چندان وجهي ندارد. يعني وقتي كسي بحران آب را جدي نميگيرد، حالا من با نگاه محدود و تنگ و سياسيام بخواهم از آبياري شلخته و بينظم درختان محلهمان بنويسم؟
شوخي است... حقيقتا برايم عجيب است و جاي سوال دارد كه علما و مسوولان و مقاماتي كه فلان فيلم و بهمان كتاب و بيسار مقاله را جدي ميگيرند و بابتش تمامقد به ميدان ميآيند، چطور ميشود يا چه چيزي در ذهن و ضميرشان ميگذرد كه آب و هوا را جدي نميگيرند و حتي به اندازه يك جمله دربارهاش حرف نميزنند؟ آيا نميدانند اگر آب و هوا نباشد ديگر هيچكدام از چيزهايي كه دربارهاش حرف ميزنند، نيست، حتي ما نيستيم؟