باور سخت فروش ميلياردي
ابراهيم عمران
گويا طبق آمار در طرح تابستانه كتاب «ده ميليارد» تومان از هشتصد و سيزده كتابفروشي خريداري شده است كه اين عدد از جهاتي در جامعه «كتاب نخوان» ما جاي پرسشهايي به وجود ميآورد كه سعي ميشود در اين يادداشت كوتاه اشارهاي گذرا به آنها شود. وقتي در مبادلههاي تجاري سخن از ارقام ميآيد، لامحاله دو ضلع بايد تكميل باشد. ضلع اول عرضه و بعدي هم تقاضاست؛ بدان معنا كه تا عرضه درست نباشد، در حقيقت تقاضايي هم وجود نخواهد داشت و از اين رهگذر بسياري از امور مشخص ميشود و تصميمگيران در هر صنف و رده شغلي كه هستند بر اساس اين دادهها، مبادرت به اتخاذ سياستهاي اصوليتري ميكنند. طرفه آنكه اگر اين بده، بستان بر مبناي سياستهاي تنظيم شده اقتصادي باشد دو طرف ماجرا از اين بيع متقابل منتفع خواهند شد. وجه ديگر اين داستان «نمود داشتن» كالاي مورد نظر در اجتماع و پيرامون زندگي روزمره است و اينبارز بودن هر جنسي لاجرم بايد در جايي خود را نشان دهد؛ بهطوريكه فراگيري آن به حدي باشد كه در ظاهر براي همگان آشكار باشد و به قولي از كفر ابليس و زهد سليمان هم معروفتر... بر سبيل اتفاق اگر اين عدد ده ميلياردي در گوشيهاي تلفن همراه باشد و قيمت هر گوشي هم بهطور متوسط يك ميليون تومان باشد و نوع خاصي هم از گوشي باشد، بايد «ده هزار» دستگاه از گوشي مربوطه در گوشه و كنارمان باشد كه دست بر قضا كالايي است كه در دست همگان است و قابل رويت. يا اگر توليدكننده لوازم خانگي يا توليديهاي كيف و كفش و پوشاك نيز همين ادعا را داشته باشند؛ بر همين سياق ميشود، بهطور يكسان موارد مشابهي را به نظاره نشست كه مخرج مشترك همه آنها قابل لمس و در حقيقت «باورپذيري»شان است و نه صرف آمار و ارقامي كه شايد در درستي شان، ان قلتهايي وجود داشته باشد. بهراستي در زندگي روزمره مان آنقدري كه موارد مطروحه بالا، در پيرامونمان هستند كه شايد كمي هم قياسي نادرست باشد؛ كتاب وجودي عيني دارد؟! به چه تعداد مشاهده شد افراد در مكانهاي عمومي رفتوآمدي نظير مترو، اتوبوس و تاكسي، كتاب به دست باشند؟ از فرط تكرار ديگر لوث شده اين گزاره كه نوشته شود، وقتي شمارگان زير «هزار» و «پانصد» داريم در بازار نشر؛ چطور باور كنيم اين فروش بالا را؟! ده ميليارد تومن، يعني اينكه اگر ميانگين قيمتي پانزده هزار تومان براي هر كتاب در نظر گرفته شود بايد «ششصد و اندي هزار» كتاب به فروش رفته باشد! و به طريق اولي در اين ميان دست كم نيم ميليون نفر، مبادرت به خريد كرده باشند كه هر چه ميبينيم و ميشنويم و ميخوانيم به اين اعداد نميرسيم و هضمش كمي سنگين است. فقط و فقط به خاطر آنكه در سبد روزانه مان چنين جايگاهي تعريف نشده از كتاب و كتاب خواني... حال اميدواريم اين دو دوتا كردن مان، نادرست باشد و هر آن خسرو كند شيرين بود و به واقع اين تعداد در واقعيت محض باشد و تحليل و تفسير مان ناصواب و در طرح پاييزه كه قرار است به زودي آغاز شود، جدا از اين آمارها، كتاب به دستان را در جامعه و به طريق اولي در خانهها، واقعيتر مشاهده كنيم.