دوران شعر
محمد زینالی اُناری
هر گاه به شعرهای پیرامونم گوش میدهم، دو نوع آواز را میشنوم؛ برخی ناشی از شعرهای پر از نیرو و احساس هستند و برخی پر از شعرهایی که به کنجکاوی در زندگی میپردازند.یکی از اینها، شعرهای حماسی و قدرتمندانهای است که به زودی ممکن است کار خارقالعادهای از آن رخ دهد، اما دیگری شعری است که نه آن چنان تراژیک و پراحساس، بلکه مانند شعرهای علی محمد مودب و نقاشیهای عمیقی که آدمی را به فکر و تجسس وا میدارد. این اتفاق در بسیاری از دعواها هم رخ میدهد، وقتی یکی خشمگین و به دنبال شیرفهم کردن دیگری و آن یکی به دنبال وساطت و حل مساله و توضیح دادن است. اما ظاهرا هر زمانی این دو دسته شعر از دو سوی قدرت با هم در رقابت بودهاند، یکی میگفته تفنگت را بردار و دیگری میگوید زمین بگذار.
در یونان باستان، اسطورههایی حاکم بودند که به زايیدن فرهنگی بحثبرانگیز انجامیدند تا شخصی مانند سقراط با آن رودررو شود. همین بحث، در ایران هم اتفاق افتاد، اما فرهنگ موجود ایرانی در قرنهای هفت و هشت به چالش با بحثهایی در آمدند که آن زمان ابن سینا و سهروردی راه انداخته بودند. شعر همواره با بحث که مدعی دلیل و برهان است، مشکل داشته است. دوران شعر مرحله دومی است که با گذر از اسطورهها و فراوانی آنها صورت میگیرد.در نتیجه، در دوران شعر، که فرهنگ انباشته احساسات بنیادین آدمی بوده، پدیدههایی جنگاورانه رخ میداده است.
همین مجادلهها در روشنگری اروپا هم شکل گرفت و طبل به دستانی که زمین را قلب عالم و انسان را قلب زمین میدانستند، با گالیله نقاد به مصاف برخاستند.فرهنگ شعر، اشباعی تکنیکی از اسطورهها است.تکنیک، خود مربوط به دوران تبیین است، وقتی انسان توانست ابزاری را درنیوشیده و آن را از منابع اولیهاش مجددا خلق کند، آن را تبیین میکند.در نتیجه، دوران شعر، تبیینی از اولینهای عالم است.حال ممکن است که این محصول بازتابی از طبیعت در صورت ابزاری آن باشد. انسان اولیه هم توانست تصورات اعجابانگیزی از مفاهیم خلق کند و هم میتوانست ابزارهای کاربردی بسیاری درست کند.در دوران شعر، هم ابزارها و هم مفاهیم خروش میکردند و در نتیجه، طبل و شمشیر در کنار خطابه قرار میگرفت. یا اینکه مانند دوران آلمان هیتلری، ابزارهای جدید صنعتی در کنار شرفپرستی شاعرانه و ...قرار گرفته بود.
یکی از اسطورهشناسان درباره زمینههای انسانشناختی بتپرستی در شهرهای حجاز میگوید که در جامعه عربستان آن زمان، اسطوره که موجب تمرینهای اولیه مثالسازی و مفهوم سازی هر جامعه بدوی بوده، وجود نداشته و حتی آنها از اسطورهها میگریختند. به همین علت، به سرعت به جامعهای احساسی که میتوان آنها را با بتهای ساختگی و هر ابزاری فریفت، چرا که به جای اسطوره که به احساسات آدمی فرم و قالب میدهد، به یکباره به دنیایی ابزاری فرو افتاده بودند که به ساخت ذهن آنها قالب میداد.
از این رو جامعه بدون اسطوره، هر لحظه ممکن است به دام شعرهای مهیب بیفتد. اما وجود اسطورههای متعدد، میتواند شعرها را مفهوم کرده و انسان را از گرداب احساسات ابزاری رها کند.اسطوره هم دام است و هم گریز.
دوران شعر، با گفتوگو، بحث و مجادله نسبت خوبی نداشته و همواره نسبت به خمیر کردن یا هضم بحث اقدام کرده است.روشنفکری، یکی از زاييدههای بحث و نقادی بوده و در تجربههای جهانی هم در دوران روشنگری و هم در دوران رمانتیک و در تقابل با روشنگری تجربه شده است. در هر لحظهای میتوان تصور کرد که مفاهیم و اندیشهها و حتی ابزارهای دستساز بشر، تبدیل به فرهنگ رسمی شده و تولید شرایط شاعرانه میکنند. در چنین جوامعی همواره ارزش اساطیر و ارزشها به رخ کشیده شده و بر کوس احساسات و عواطف دمیده میشود و گاه هم شنیده میشود که میگویند: «ما مردمی احساساتی هستیم» یا نقد از صنعتی و مکانیکی بودن جامعههای دیگر که: «فوتبال آلمانیها خیلی خشک و مکانیکی هست !»
اسطورههای جامعه، به زعم اینکه برای ما فضای خرافاتی و قدیمی را معنا میدهد، همواره در خدمت تبیین اعمال و سرنوشتهای انسانی بودهاند، البته به زبانی رمزی و قابل تحقیق.
اما هر گاه شعرهایی با این مفاهیم اساسی ساخته شده و با سرنوشتهای انسانی مغایرت داشت، اسطوره خود به دنبال نقد و بحث با وضع موجود میرفت. نقد هر شعری میتوانست موقعیت و منزلت شرایط موجود را نشان دهد.به همین صورت همیشه نقد اسطوره شناختی اشعار موجود لازم و ضرورت دارد تا پدیدههایی بنیادگرایانه که به دنبال رهایی از بیدینی است، مانند داعش در دام شعر و جنگ فرو نیفتد.
در هر شرایطی که یکی از گروهها بخواهد با عنصر خشم و خروش با دیگران برخورد کند، مانند اغلب صحنه های مواجهه تاریخی ما، از یک سو طبل و از دیگر سو بحث روبهروی هم قرار می گیرند.
هر جا که طبل بیشتر زده شود، شعر و حماسه موفق است و هر جا که بحث بیشتر رونق داشته باشد، تبیین و حل مسائل بالاخره رخ خواهند داد.راه حل مساله از دیرباز در بحثها و گفتوگو ها صورت میگیرد و به همین خاطر بوده که پیامبر اسلام به جای ارسال سرداران و سربازان، به دنبال نوشتن نامه به سران ممالک دیگر بوده و حضرت موسی نیز در اصلاح جامعه بنیاسرايیل، از خدا سعهصدر، سادگی یا وضوح مساله و گشایش زبانی درخواست میکند.