مروري بر آلبوم «ده تير» اثر گلنوش صالحي
تكهصوتهاي بيپيرنگ
محمد خليليان
شنيدن «دهِ تير» نه آنچنان كه آهنگساز ميگويد، به مثابه مشاهده يك تابلوي كلاژ از زندگي، بلكه بيشتر شبيه به وارد شدن به يك نمايشگاه گروهي نقاشي است كه تابلوهايش بدون همبستگي فرمي و معنايي خاصي، كنار هم قرار گرفتهاند؛ تابلوهايي كه گرچه در آنها تك و توك اتفاقات درخشاني ميافتد، اما از كنار هم قرار گرفتنشان، چيزي جز ناهمگوني و تشويش به ذهن نميرسد.
قطعات چندتكه آلبوم البته با يك ايده كليتر سامان گرفتهاند و آن نگاه فرمال به موسيقي در قامت يك مقوله صوتي- حسي صِرف است. جايي كه سازها از پيشينه تاريخيشان خالي ميشوند و شكل و آكوستيك صوتيشان در قامت چيزي انتزاعي مورد نظر است. بنا نيست سازِ دستِ آهنگساز روند قدما را ادامه دهد يا اتفاقي باشد كه به مثابه يك مانيفست هنري در مقابل آن بايستد؛ بلكه برعكس، آنچه مهم است، صرفا روايتِ آهنگساز از يكسري پديدههاي حسي در قالبي است كه فراز و فرود و ابتدا و انتهايي داشته باشد. ده تير روايتي است عقيممانده و نامنسجم، دقيقا به همين معناي اخير. آلبوم نه آنچنان درگير رديف است و نه بازيهاي ريتميك موسيقي ايراني. بناست چيزي نُو را از سر تجربه خودش روايت كند. اتفاقي كه به درستي در قطعاتي مثل «رادكان» و «دهِ تير» با بسط و گسترش ملوديك تار بر اساس سنتز دروني موتيفها و استفاده از سازهاي كوبهاي به عنوان يك عامل داراي كاركرد، ميافتد. در نخستين آلبوم گلنوش صالحي، سازهاي كوبهاي ديگر نقش سنتيگيرنده صِرفِ ريتم را ندارند، بلكه بخش بزرگي از فضاسازيها و روايت قطعه هم بر دوش آنها است. گرچه چنين نگاهي كم و بيش در طول آلبوم رعايت ميشود، اما به خودي خود، روايتساز نيست و صرفا سبك و سياق آلبوم را تعيين ميكند.
قطعات دهِ تير دنبال هم نميآيند، داستان نميگويند و دراماتورژي ندارند. بنابراين روند روايتشان عقيم ميماند. هر قطعه را ميتوان از آلبوم بيرون كشيد، منحصرا آن را شنيد و بعد از ذكر «قشنگ بود» به گوشهاي گذاشت. قطعات چهار دقيقهاي يكبار مصرفي كه چون ابتدا، انتها و نقششان در يك كليت بزرگتر، تعريفِ مشخصِ راويمداري ندارد، پيش از آنكه لذت شنيداريشان در خاطر بماند، فراموش ميشوند.