فصل همدلي، نه نزاع
الياس حضرتي
«سياست» دري ندارد كه بشود بست و راه عواطف و احساسات را بدان سد كرد. ما همه گاهي تحت تاثير «جو» حرفهايي ميزنيم و كارهايي ميكنيم كه بعدا از آن پشيمان ميشويم. سياستمداران زيرك و هوشيار هم گاهي ناخواسته تابع هيجانات زودگذر ميشوند و حرفهايي ميزنند و كارهايي ميكنند كه برايشان «گران» تمام ميشود. داستانهاي زيادي نقل شده، روايتهاي زيادي به تاريخ راه پيدا كرده، خودمان نيز در اين 30، 40 سال شاهد حرف ها و حديثهايي بودهايم كه همهشان گواهي ميدهند قدرت و قوت افراد به «خويشتنداري» است. عقل و شرع هر دو، ما را امر كردهاند كه از هيجانات و احساسات تبعيت نكنيم و در هر شرايطي تبعات قول و فعلمان را محاسبه كنيم.
به يك اعتبار تقوا چيزي جز خويشتنداري و كنترل دست و زبان نيست و هر كس كه بيشتر بر نفسش امير باشد و از گفتار و كردارش مراقبت كند، باتقواتر است. همه آحاد جامعه محتاج به مهار عقلند. اصلا معني باطني عقل همين مهار و پرهيز است و ما هر كه باشيم در هر موقعيتي باشيم وظيفه داريم كه زبانمان را كنترل كنيم، اما واضح است كه اين وظيفه بر دوش نامداران، سياستمداران، مقامات، مسوولان و آنها كه صاحب نفوذ كلامند سنگينتر است و پرهيزگاريشان ارزشمندتر است. اينها را گفتم تا اولا شأن «حرف» و «اقدام» فردي در مقام و موقعيت سردار وحيد حقانيان را يادآور شوم و هم تاكيد كنم يكطرفه به قاضي نرويم و از يك مشاجره لفظي، يك غوغاي سياسي تازه نسازيم.
آقاي وحيد، اهل مصاحبه و گفتوگو نيست. تمام روزنامهها و صفحات اينترنتي را ورق بزنيد، از ايشان بيست جمله هم نمييابيد كه له يا عليه شخص يا جرياني چيزي گفته باشند. نزديكي ايشان به رهبري، طبيعتا موانع و محظوراتي ساخته تا وارد مباحث سياسي نشوند و اعلام موضع نكنند. اين محظورات براي ديگران هم وجود دارد اما جايگاه ويژه آقاي وحيد، آنقدر حساس است و آنقدر ويژه است كه وزن و اهميت حرف ايشان را دوچندان، بلكه صدچندان ميكند. هر كس كه وارد منطقه زلزله ميشود طبيعي است كه تحت تاثير احساسات و عواطف انساني قرار بگيرد. آلام مردم، خرابيها، نارساييها، مشكلات، بيسرپناهي و از اين قبيل، دل هر ناظري را به درد ميآورد و او را مغلوب عواطف و هيجانات ميكند. عيبي ندارد اگر اينجا از تعبير «جوزدگي» استفاده كنيم. جوي متشنج، پر از درد و زخم و رنج و آكنده از گريه و اندوه، چنان سنگين است كه سخت بشود از آن متأثر نشد. آن فيلمي هم كه در شبكههاي مجازي دست به دست ميشود و در آن آقاي وحيد متعرض معاون اول رييسجمهور ميشود، به اندازه كافي گوياست و تاييد ميكند كه ايشان متاثر از فضا و اخبار و صحنههاي دلخراش شدهاند. در اينجا قدرت و نفوذ شبكههاي مجازي هم قابل تأمل است. در عرض چند ساعت اين فيلم چند ثانيهاي در سطوح مختلف پخش شد و همه از آن خبردار شدند. ارزش خبر از يك طرف به «گوينده» بود و از طرف ديگر به معاون اول. كسي در حد و مرتبه آقاي وحيد به كسي با اين بيان تند و صريح انتقاد ميكند كه شان و مرتبه صدراعظمي دارد. اما همه آنها كه دل در گرو انقلاب و نظام دارند و براي توفيق و سربلندي جمهوري اسلامي تلاش ميكنند، معتقدند كه انتقادهايي با اين لحن و بيان مواضعي در اين سطح، نهتنها عوايد خوبي براي كشور و نظام ندارد بلكه هزينههاي سنگيني نيز روي دست مملكت ميگذارد. حتي اين نوع انتقاد به نفع زلزلهزدهها و آسيبديدگان از اين فاجعه طبيعي نيز نيست و كمكي به آنها نميكند. سياسي شدن زلزله خطرناك است. هم از اين طرف شكستن كاسه و كوزهها بر سر مسكن مهر ما را به جايي نميرساند؛ هم از آن طرف منكوب كردن مسوولان عاليمقام كمكي نميكند. نهتنها كمك نميكند بلكه باعث پديد آمدن كينه و نقار ميشود و تفرقه و دودستگي را دامن ميزند. ما بيش از هر زمان ديگري نياز به وحدت داريم. نهتنها در قبال دشمن خارجي و ياوهگوييهاي امريكا بايد متحد باشيم بلكه در مقابل بلاياي طبيعي نيز بايد اختلافات سياسي را كنار بگذاريم و آسيبديدهها جز صداي واحد از مسوولان نشنوند. قرار نيست زلزلهزدگان تبديل به وجه نزاع شوند و خداي نكرده تا حد بهانههايي براي دعواي سياسي، پايين بيايند. براي آنها نه اين طرفي مهم است و نه آن طرفي. كسي كه زندگياش زير آوار مانده نياز به كمك مخلصانه به دور از نزاع سياسي دارد. براي همين هم هست كه اظهارنظر آقاي وحيد بسيار گران آمد و اكثرا با تعجب و حيرت بدان نگاه كردند. البته چند ساعت بعد، آقاي وحيد ويدئويي پر كرد و در آن قدري از حرف قبلي خود را تلطيف كرد. اگرچه اين تلطيف هم بينكته نبود، اما به هر حال سعي شده بود تا اندازه زيادي از «تبعات سنگين لعنت» كم كند. اگر واقعبينانه به اوضاع و احوال مملكت نگاه كنيم، خيلي زود به اين نتيجه ميرسيم كه تكتك ما- عليالخصوص مسوولان- راهي جز وحدت و همدلي نداريم. قطعا وحدت و همدلي راه انتقاد را نميبندد. ميتوانيم- بلكه بايد- از همديگر انتقاد كنيم و ضعفها و كاستيهاي واقعي را گوشزد كنيم. آنجا كه با منافع ملي روبهروييم نيازي به تعارف و مجامله نيست. خيلي صريح و بيپرده ميتوانيم زبان به نقد بچرخانيم. اما نقد، ملازم لعنت و تخفيف طرف مقابل نيست. هيچ منطقي اين نقد را نميپذيرد. البته بحث مسكن مهر هم جدي است و ترساندن ساكنين مهر و خالي كردن توي دل مردمي كه جز مهر سرپناهي ندارند، خطرناك است، منصفانه هم نيست. اين بحث را بايد در سطحي كارشناسانه و دقيق پي گرفت، اما در عين حال با رفق و برادري و مؤانسات كار اين مردم مظلوم را پي گرفت و هرچه زودتر تا سرماي استخوانسوز پاييزي از راه نرسيده، سرپناهي براي زلزلهزدگان تدارك ديد.