سبقت جامعه از سياست
مجتبي حسيني
اين روزها كه جامعه ايراني متاثر از زلزله دردناك غرب كشور همدل و همراه شده است و تمام گروهها و طبقات اجتماعي فارغ از قوميت و موقعيت براي كمك به مردم آسيبديده از زلزله باهم همراه شدهاند سياستمداران همچنان بر تفاوتها و اختلافاتشان اصرار ميورزند و آن يكدلي كه در جامعه موج ميزند به دنياي سياست نرسيده است. خبرها را كه دنبال ميكنيم از يكسو احساس مسووليت طيفي از مردم، از دستفروش چهارراه وليعصر تهران تا تاجران متمول اصفهاني را ميبينيم كه نميتوانند به درد هموطن خود بيتوجه باشند و از سوي ديگر حساسيت همين مردم را به كاستيهاي سياستمداران مشاهده ميكنيم.براي مثال مكالمه يك مسوول در جمع زلزلهزدهها و حاشيههاي مجازي پسازآن، بستنشيني در حرم حضرت عبدالعظيم حسني و انتقاد تند يك مقام مهم از مقام مهم ديگر درباره مسكن مهر خبرهايي است كه در كنار درد و رنج سرما و بيخانماني مردم زلزلهزده مخابره ميشود.
اين دو نوع خبر همزمان باهم حساسيت و توجه افكار عمومي را به خود جلب كرده و درست به دليل همين همزماني است كه ميتوان فهميد زلزله كرمانشاه در عين برانگيختن همدردي كمسابقه در ميان مردم؛ حساسيت آنها به سياستمداران را هم دو چندان كرده است. اين حساسيت و زير سايه قرار نگرفتن سياست ذيل مصيبت، نشاندهنده تحولي شگرف در ساحت اجتماعي كشور است. درواقع اتفاقي افتاده است؛ اتفاقي كه باعث شده مردم بلافاصله نسبت به جنس دستور فرمانده سپاه براي كمك به زلزلهزدهها يا صحتوسقم مكالمه وي موضع بگيرند يا با وجود آگاهي از موقعيت آقاي وحيد حقانيان در بيت رهبري از باب رحمالله من اهدي الي عيوبي به ايشان متذكر ميشوند كه ادبيات و لحن كلامشان در نقد آقاي جهانگيري هيچ سنخيتي با بينش و منش رهبري و مديران دفتر معظم له ندارد. اين مردم در اين شرايط حتي براي احمدينژاد هم راهحل دارند و در همين فضاي مجازي به او و همراهانش توصيه كردند كه انضباط و آرامش شخصيتي خود را حفظ كرده و اين روند را ادامه ندهند. اين واكنشهاي اجتماعي ِمجازي به خبرهاي واقعي سياسي يك پيام بيشتر ندارد؛ اينكه جامعه مدني، بخش خصوصي و سازمانهاي مردمنهاد امروز ايران چنان استحكام و بلوغ و تشخصي پيدا كرده كه ديگر در ذيل قدرت حاكميت و نهادهاي اصلي قرار نميگيرد.
رفتار اجتماعي ايرانيان در همين زلزله اخير نشان داد كه رفتار تودههاي اجتماعي در بزنگاههاي حساس از خواص و مديران و مدعيان سياست متينتر، منطقيتر و محترمانهتر است. آنها فهميدهاند كه نبايد چشمشان به دست دولت باشد. خودشان آستين بالا زدهاند و در حين كمك به مردم برايشان مهم است كه كرامت انساني آسيبديده هم حفظ شود و مدام در شبكههاي مجازي نسبت به حفظ اين كرامت به همديگر هشدار ميدهند. آنها بيآنكه بخواهند تابع دستورالعمل و بخشنامهاي باشند با هم يكي شدهاند و معناي «ايراني بودن» را نه در لفظ كه در عمل به دنيا نشان دادهاند. مردم در زلزله تلخ كرمانشاه نشان دادند كه يك ملت بودن دقيقا به چه معناست. آنها نشان دادند از سياست و سياستمداران عبور كردهاند و به مرتبهاي مهمتر رسيدهاند. به همين دليل ميتوان گفت سياستمداران ازاينپس بايد از مردم بياموزند. بهزيستي سياسي درگرو «به تعويق افتادن اختلافات»، «تفاهم بر سر منافع ملي»، «پس زدن تجارب تفرقه و تخريب»، «تمرين مداراي ملي» و «مسووليتپذيري سياسي و اجتماعي خواص» است. حالا در اين بزنگاه آزمون عيار آدمها، آيا مروت تودههاي اجتماعي ميتواند مروت را در بين اهل سياست زنده كند؟