نگاهي كوتاه به مستند «مانكنهاي قلعه حسن خان»
سايهاي از واقعيت خلقت
بهرنگ تنكابني
يكي از سريالهاي بينظير شبكه HBO كه تابستان امسال فصل آخرش منتشر شد، «بازماندگان» (The Leftovers) نام دارد. داستان با غيب شدن ۱۴۰ ميليون نفر از مردمان كره زمين در روز ۱۴ اكتبر ۲۰۱۲ شروع ميشود؛ حادثهاي هولناك كه براي كل زمين رخ ميدهد و تقريبا از هر خانوادهاي حداقل يك نفر از صحنه روزگار محو ميشود. اين يك شروع توفاني است براي داستان كساني كه ماندهاند؛ بازماندگان. هرآنچه شما فكرش را بكنيد يا نكنيد براي بازماندگان اتفاق ميافتد؛ از اينكه بخواهند فراموش كنند، تا اصرار به يادآوري فاجعه هولناكي كه برايشان اتفاق افتاده. تلاش براي ايجاد ارتباط از طريق احضار روح و رمالي تا به كارگيري روشهاي علمي براي ساختن دستگاه فرستادن بازماندگان نزد رفتگان. فاجعهاي نه از جنس مرگ كه از جنس نيستي. گويي آخرالزمان است و هنگام تمييز نيكي از بدي. اگر نخواهيم خيلي فلسفياش كنيم و ماجراي سريال را به زبان ساده هجي كنيم ميتوانيم بگوييم زندگي محصول روابط انساني است و آخرالزمان هنگامي است كه نيرويي اين روابط را خدشهدار كند. حال فرض كنيد، بشر از ابتدا فاقد قدرت ايجاد روابط بود، موجودي «صم بكم» كه خيره به نقاطي مبهم، زندگي ميكند. مانند مانكنهاي خوشهيكلي كه با لباسهايي شيك و حالتي حق به جانب در ويترين مغازهها جا خوش كردهاند. بياييد فرض كنيم رفتگانِ سريال «بازماندگان» همين مانكنها هستند كه قدرت رابطه انساني ازشان گرفته شده و محكوم به القاي زيبايي در ويترينهاي شيشهاي هستند. مستند «مانكنهاي قلعه حسنخان» ساخته سام كلانتري، داستان تولد، زندگي، دگرديسي و مرگ همين مانكنها است، مانكنهايي كه چيزي جز وحشت هبوط روابط انساني را به ياد من نميآورند.
در كارگاه نه چندان مرتبي در دور افتادهترين نقطه يكي از مناطق حاشيهاي تهران، پيكرهاي خوشهيكلي را ميتراشند كه قرار است به بازماندگان شهر، زيبايي را القا كنند. كارگاه يك خط توليد ساده است و افرادي ماموريت ساختن اعضاي مختلف پيكرهها را دارند. مرد جوان دستها را ميتراشد و پيرمرد سر اين مانكنها را سامان ميدهد. اعضاي پيكرها جداجدا شكل ميگيرند، پرداخت ميشوند، به هم ميچسبند و رنگ ميشوند تا به موجوداتي فاقد قدرت ارتباط انساني تبديل شوند.
نميدانم سام كلانتري تا اين حد سمبليك به فيلمش نگاه كرده يا نه؟ اما وقتي در بخش پاياني فيلم تكهمانكنهاي داغان را به تعدادي هنرمند ميسپارد تا آنها از اين بازماندگان دنياي رفتگان اثري درباره هبوط روابط انساني بسازند، پس لابد بعضي وقتها كه از جلو ويترين مغازهها رد ميشده، در نگاه خيره اين مانكنها حسرت روابط انساني را ديده است. ميشود كليشهمآبانه گفت كه مستند «مانكنهاي قلعه حسنخان» روايت روزگار ما است كه در سيطره ادوات ديجيتال و رسانه دارد با هبوط روابط انساني مواجه ميشود. اما شايد بهتر باشد بگوييم مستند «مانكنهاي قلعه حسن خان» سايهاي از واقعيت خلقت در عصر ما است؛ خلقت موجوداتي به شكل انسان كه ماموريتشان نمايش زيباي تمول و تجمل است و در نگاه خيرهشان حسرت روابط انساني موج ميزند.
مستند «مانكنهاي قلعه حسنخان» به بلندي سريال بازماندگان نيست، حدود ۴۰ دقيقه و در يك كلام خوشساخت است. سام كلانتري از همه آنچه در ساخت يك فيلم به كار ميآيد به نحو درستي استفاده كرده، تصوير، صدا، نور، رنگ، موسيقي و... او حرف و نگاهش را در يك بستهبندي مناسب ارايه ميدهد. نه متلكي ميگويد، نه شعاري ميدهد، نه احساساتي را به غليان مياندازد و نه از ناگفتهاي پرده برميدارد اما اينقدر جانمايه دارد كه ۴۰ دقيقه تو را با خود بكشاند. و البته اين را هم بايد گفت كه فيلم ادعايي ندارد و هر آنچه در اين چند خط آمده حال اكنون نگارنده است كه آنها را در لابهلاي فريمهاي «مانكنهاي قلعهحسنخان» يافته است.