سونامي ترجمه ادبي
محمد جوادي
شانزده سال قبل زماني كه دانشجوي رشته زبان بودم نخستين ترجمه كتاب را كه اثري هنري بود تمام كردم و با ذوقوشوق پيش يكي از اساتيد دانشگاه براي چاپ بردم. او هزينه بالاي چاپ و تازهكار و ناشناس بودن من را به عنوان مترجم مطرح كرد و گفت به زمان و تجربه بيشتري نياز دارم و نبايد عجله كنم؛ بايد بيشتر ببينم و تجربه كنم. آن روز متاثر شدم و كمي نااميد. آن كتاب چند سال بعد منتشر شد. و حالا با گذشت سالها از آن زمان و ترجمه بيستوچهار عنوان كتاب بالغ بر يازده هزار صفحه، صحبتهاي آن روز استاد را درك ميكنم؛ مترجم نيازمند علم، بينش، آگاهي و تجربه است. حداقل براي من به عنوان مترجم ادبيات داستاني اينطور بوده. اما امروز اين موضوع اهميت خود را از دست داده و با سونامي ترجمه در حوزه ادبيات داستاني مواجه هستيم.
با گشتي در شهر كتاب، معمولا در بدو ورود، تازههاي ترجمههاي ادبيات داستاني چشمنوازي ميكنند؛ انبوهي از كتابهاي روي ميز با مترجمان جديد و بعضا ناشران نوپا كه آيندهاي رويايي را براي خود متصور ميشوند و ميخواهند جا در پاي بزرگان بگذارند. در كنار اين موارد آثاري نيز مشاهده ميشوند كه بارها ترجمه شدهاند. ترجمههايي از نويسندگان و آثار مطرح كه گاه چندين و چند مترجم و ناشر آنها را ترجمه و منتشر ميكنند تا در اين آشفتهبازارِ كتاب سابقهاي براي مترجمان و سودي براي ناشران آنها به همراه داشته باشد!! اما كمي كه در اين فروشگاهها قدم ميزنيد از تعدد ترجمهها و كتابها گيج ميشويد. براي من كه در اين حوزه فعاليت ميكنم انتخاب اثر و مترجم در ميان دريايي از كتابهاي ترجمهشده سخت است؛ چه برسد به مخاطبي كه با هزار ذوقوشوق آمده و ميخواهد كتاب بخرد!! طرح خاص، اسم شيك، اعتبار ناشر، توصيه دوستان، تبليغ دهان به دهان و شبكههاي اجتماعي از برخي عواملي هستند كه روي انتخاب مخاطب تاثير ميگذارند.
اما به راستي دليل اين حجم وسيع از ترجمه ادبيات داستاني در سالهاي اخير در ايران چيست؟ چرا عده زيادي از اقشار مختلف مردم در اين سالها به ترجمه ادبيات داستاني روي آوردهاند؟ مطمئنا علت، سودآوري مالي، حداقل براي مترجم نيست چون واضح است كه ترجمه به ويژه در بحث ادبيات داستاني بهجز براي عدهاي انگشتشمار كه بيشتر اقبال به آنها روي آورده تا عوامل ديگر، درآمدي ندارد. اين سونامي به گونهاي است كه حتي بسياري از هنرمندان در حوزههاي سينما، تئاتر، ورزش، سياست و... را نيز دربرگرفته است! شايد بتوان گفت در دورهاي هستيم كه ژست روشنفكري در داشتن يك يا چند كتابِ ترجمهشده در قفسه كتابخانهها، حضور در محافل ادبي، جشن امضا و رونمايي و در نهايت اغناي دروني و حس رضايت از خلق كردن است! اما به چه قيمتي؟ آيا ترجمه صرفا برگردان از زبان مبدا به زبان مقصد است؟ و گاه در اين ميان، اضافه كردن ذوق و سليقه و عقايد شخصي و... به متن مقصد. با اين سيل علاقهمندان و مشتاقان چه بايد كرد؟ سدي در مقابلشان ساخت يا اين جريان را هدايت كرد؟ و در اين ميان نهادها و موسسات مسوول كدامند؟
بهتر است از منظري ديگر به اين چالش نگاه كنيم؛ متاسفانه بازار نشر در ايران تفاوتي پرمعنا با بقيه دنيا دارد و مطابق اصول جهاني پيش نميرود. ناشران با توجه به ميزان نفوذشان و قدرتي كه در بازار دارند، نقش پررنگتري نسبت به توانايي مترجم دارند. علاوه بر اين انبوه ترجمههاي بيكيفيت، اهميت ندادن ناشر به بررسي آثار ترجمه شده با اصل اثر، قدرت نفوذ ناشر در بازار و... عواملي هستند كه در نهايت منجر به عدم اعتماد مخاطبان و سردرگمي آنها در انتخاب انبوه رمانهاي ترجمهشده ميشود.
چند سالي است كه ترجمه آثار داستاني جهان و انتشار آنها در بازار نشر ايران رونق داشته و دارد، اما با چه كيفيتي! داشتنِ نگاه اقتصادي، جاي تامل و تعمق را در عرصه ترجمه گرفته است. دهههاي سي و چهل مترجمان بزرگي همچون محمد قاضي، بهمن فرزانه و نجف دريابندري سعي كردند علاوه بر ترجمهاي صحيح، بينقص و روان، جريانهاي فكري تازهاي را در جامعه هدايتگري كنند اما مترجمان امروز فاصله معناداري با آنها دارند. ترجمه رمان به فعاليتي تفنني تبديل شده كه اقشار مختلف جامعه گاه با تجربه و سواد اندكي از زبان، اين توانايي را در خود ميبينند كه مانند ديگر پديدههايي كه در جامعه مُد ميشود دستي هم در ترجمه آثار ادبي داشته باشند. امروز در فضاي مجازي مشاهده ميكنيم كه در سوابق شخص، اغلب عناويني همچون مترجم، ويراستار، شاعر و نويسنده نوشته شده است. تبِ روشنفكري حتي در داشتن كتاب و اثري از خود از جمله آسيبهاي نشر و جامعه امروز ما است كه بايد جدي گرفته شود.
مشكل از آنجا آغاز ميشود كه نهاد نظارتي در اين زمينه وجود ندارد. به بيان بهتر هيچ نظارتي براي بررسي صحت ترجمهها نيست! بسياري از ناشران كتابها را بدون بررسي با اصل اثر و اطمينان از صحت كيفيت ترجمه ميپذيرند كه به ترجمههاي ضعيف منجر ميشود. اين معضل باعث تعدد ترجمه، ترجمههاي شتابزده و ترجمههاي موازي از يك كتاب ميشود كه در سالهاي اخير سبب شيوع سطحينگري و تعمقگريزي، دلزدگي مخاطبانِ جدي و ناديدهماندن ترجمههاي اثرگذار شده است.
در پايان بايد گفت هيچكس را نميتوان از علايقي كه دارد منع كرد و جلوي آن را گرفت اما بايد آن را در مسير صحيح هدايت كرد تا نتايج مطلوبي براي شخص و جامعه داشته باشد. بيشك تربيت مترجمان كاركشته ميتواند هم به معرفي آثار فاخر و نه صرفا مطرح و پرفروش دنيا بينجامد و هم آثار خوب داخلي را به دنيا معرفي كند.
اما اين قصه سر دراز دارد!! مترجم