با خويشتن مدارا
اميرحسين كاميار
در روزگاري به سر ميبريم كه هر بحث سادهاي ميان دو فرد چه در شبكههاي اجتماعي و چه در فضاي واقعي، قابليت تبديل به جنجال، تنش و آزردگي را دارد. به شكلي اغراق شده گويي مخالفت با نظر فردي درباره موضوعي خاص، در ذهن او به شكل زير سوال بردن كليت وجودش بازتاب مييابد پس واكنشي كه نشان ميدهد فقط متمركز بر موضوع نقد يا گفتوگو نيست. در چنين احوالي سخت است كه انكار كنيم ما با بحران نبود مدارا روبروييم. در نگاهي روانشناختي، مدارا محصول شنيدن صداهاي گوناگون در جان خويش است. هر يك از ما در زندگي بارها با چهرههاي مختلف خويش روبرو شدهايم، با صداهايي در درون كه خواستهايي متفاوت و گاه متناقض را مطرح ميكنند. يكي در ما به جستوجوي برآوردن هوسهاي كودكانه خويش است، آن ديگري با شوق ميخواهد از هر بايدي بگريزد، صدايي كه اهميت برنامه و قانون و هدف را مدام به ما يادآوري ميكند و... كافي است كمي از هياهوي زندگي بيروني فاصله بگيريم تا به چندصدايي بودن درون خويش پي ببريم. نكته مهم اينكه هويت رواني ما از برآيند تمام اين«من»هاي دروني تشكيل شده است و هر يك از اين صداها بخشي از حقيقت جان ما را در خود دارند. باور به تكثر دروني ما نوعي رواداري برابر گستره خواستهها و الزامات روانمان پديد ميآورد كه معمولا به مدارا و تساهل برابر جهان بيرون منجر ميشود زيرا فرد پيشتر چندصدايي بودن درون خويش را پذيرفته است اما در شرايطي كه آدمي احساس كند براي محبوب شدن ميان جمع و طرد نشدن از ميان مردمان، محتاج اين است كه برخي از آن صداهاي ذهني را سركوب سازد، اين تجربه در عالم مادي نيز تكرار خواهد شد. آن صداي دروني با مجموعهاي از باورها و نظرات كه باعث پذيرفته شدن ما است به هويتي امنيتبخش بدل ميشود پس هر مخالفتي با آن عقايد ترسِ طرد شدن و ناخواستني بودن را زنده كرده، خروش پرخشم ما را نصيب كسي ميسازد كه بيرق مخالفت با نظر و عقيدهمان را برافراشته است. از مردماني ترسيده، توقع مدارا داشتن مروت نيست، به جايش كاش كسي روزي به رسميت شناختن اين چندصدايي بودن دروني را به ما ميآموخت.