هاشميرفسنجاني:
تمايلي به شركت در خبرگان ندارم
گروه سياسي| رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام ميگويد كه رييسجمهور را كاملا قبول دارد. از شرايط حضور در انتخابات مجلس خبرگان رهبري ميگويد كه تمايلي براي اين كار ندارد. از قانع شدنش توسط مقام معظم رهبري براي نقش آفريني در مجلس خبرگان و موضوعاتي از اين دست. به گزارش مهر، گزيده اظهارات آيتالله هاشميرفسنجاني به شرح زير است:
روحاني را بهطور كامل قبول دارم. ما با ايشان از مجلس همكاري داشتيم و در جنگ خيلي همكاري داشتيم و بعد هم در مركز تحقيقات بودهاند. زماني كه من رياستجمهوري بودم، ايشان رييس شوراي عالي امنيت ملي كشور بود. ما با ايشان از لحاظ تفكر خيلي نزديك هستيم و هيچ شبههاي در صلاحيتشان براي من نيست. كابينهاش را هم با توجه به شرايط فعلي كشور، نسبتا خوب انتخاب كرد، بالاخره مجلس هم در كابينه حق دارد و بايد راي بدهد و مسووليت دارد.
با توجه به شرايط، كابينه قابل قبولي است. همكاران ديگري را كه در مراحل پايينتر دارند خيلي نميشناسم. از استاندارها، فرماندارها و بخشدارها بعضيها شكايت دارند و ميگويند كه همه خوب انتخاب نشدهاند. البته انصافا نبايد همه نيروها را يكباره بيرون ريخت و اين از كارهايي بود كه هميشه با آن مخالف بوديم. بالاخره همه مردم كه با هم بد نيستند، تفاوتهايي دارند كه بايد همديگر را تحمل كنند.
به نظرم آقاي روحاني كارش را خوب شروع كرده. موضوعات مورد توجه هم خوب انتخاب شده است. مهمترين آنها مسائل خارجي است. ما بايد مسائل خارجيمان را حل كنيم. رهبري هم مخالفتي با اين مساله ندارند، بلكه تشويق هم ميكنند. بالاخره ما ميخواهيم با دنيا تعامل كنيم.
به نظرم ما از تعامل عقب هستيم. البته همه وقت و كار دولت براي اين نيست. آقاي روحاني يك تيم را در وزارت خارجه گذاشتند و وظيفه طبيعياش همين است و دارد انجام ميدهد.
مساله مهمتر ايشان در داخل، مساله تورم است كه تورم را پايين بياورند. بالاخره آنچه را كه مردم عادي ميفهمند، تورم را در غذا و لباس و چيزهاي مصرفي ميبينند. ضمنا توضيح داده نشده كه اگر ميگوييم تورم را پايين آورديم، يعني رشدش را پايين آورديم. اگر قبلا رشد آن ۴۳ درصد بوده، اينها ميگويند الان ۱۴ يا ۱۸ درصد شده است. يعني باز هم قيمتها ۱۴ درصد رشد دارند. بنابراين كارهايي كردند منتها دستشان بسته و روابط خارجي ما بد بوده است. در اين شرايط جنس گران وارد كشور ميشود و خيلي چيزهايي كه شما ميدانيد. اينها (دولت) در حدي كارشان را كردهاند.
با روحاني در فواصل مختلف جلسات ميگذاريم و مسائل را بررسي ميكنيم و اگر نظراتي لازم باشد، با هم تفاهم ميكنيم. ايشان در حدي كه وقت كنند، به مجمع ميآيند. در مجموع رفاقت و مسائل عاطفي سر جاي خودش هست. با كابينه ايشان هم همينطور است. با وزرا در حد كارهايي كه به مجمع مربوط ميشود، ارتباط داريم.
اگر انتقاد داشته باشم، در جلسات ميگويم. البته ايشان هنوز در اوايل كارش است و مشكلاتي كه از دولت قبل براي ايشان باقي مانده، انصافا از مشكلاتي كه ما در جنگ تحويل گرفتيم، بدتر است. ما در جنگ خسارات و ركود و اوضاع بد سياست خارجي را تحويل گرفتيم و الان مشكلات علاوه بر همه اينها فساد هم هست كه خيلي دامنگير شده و ممكن است بسياري از نيروهايي كه مشغول كارند با دولت همدل نباشند.
من هيچوقت نگفتم با رهبري اختلاف سليقه نداريم. چون اختلاف سليقه بين انسانها طبيعي است. با رهبري نيز در كنار روابط خيلي صميمانه و دوستانه و كارهاي فراواني كه داشتيم، طبيعي بود كه اختلاف سليقه داشته باشيم. اما با هم تفاهم و اختلافات را حل ميكرديم. از آن زمان كه ايشان رهبر شدند، وظيفهام بود اطاعت كنم. تا زماني كه ايشان رهبر نبودند، ممكن بود در اختلاف سليقه به نظر خودم عمل كنم، ولي وقتي ايشان رهبر شدند، حرف ايشان حجت شد. بحثهايمان را ميكنيم و وقتي كه نظر ايشان اعلام شود، تابع همان هستيم.
جلسات ما بستگي به كارها دارد. اينكه همين جوري بنشينيم و حرفهاي جلسهاي بزنيم، نيست. هميشه با هم كار داشتيم. حتي پيش از انقلاب به خاطر كارهايي كه داشتيم، بايد جلسه داشته باشيم و هماهنگ باشيم. پس از پيروزي انقلاب جلسات ما به خاطر مسووليتها بود كه در دهه اول زياد بود. هفتهاي دو، سه بار جلسات سران و جلسات دو نفري داشتيم. موقعي كه رييسجمهور شدم، حداقل هفتهاي يك جلسه داشتيم. در فاصله دو جلسه ده، پانزده موضوع جمع ميشد كه در جلسه بعدي، مطرح و تمام ميكرديم.
گاهي ايشان به دفتر من ميآمدند و گاهي من به دفتر ايشان ميرفتم. بعد از اينكه ديگر رييسجمهور نبودم، آن مقدار كار نبود و من رييس مجمع تشخيص مصلحت بودم كه براساس قانون، مشاور ايشان است. چون در اينجا تصميم مستقل نداريم.
ما مشاور هستيم و بايد مسائلي را كه ايشان قبول ميكند در دستور باشد بررسي كنيم و نظرمان را بدهيم و به آنجا برود و ايشان نظر نهايي را ميدهند و منتشر ميشود و اعلان ميكنند. لذا الان آن مقدار كار با ايشان نداريم. البته جلسات دوستانه به خاطر بُعد عاطفي هنوز باقي است كه باعث ميشود براي كارهاي كوچك هم جلسه بگذاريم.
الان در ماه يك بار همديگر را ميبينيم، مگر اينكه اين فواصل چيزي پيش بيايد كه بايد بيشتر ببينيم و كافي هم هست. چون در آنجا همه حرفها را ميزنيم. البته الان كار ايشان از من بيشتر است و خيلي كار دارند. ايشان بايد نيروهاي مسلح و نهادهاي فراواني كه زيرنظرشان هستند، مثل صداوسيما، بنياد مستضعفان و خيلي نهادهاي ديگر را اداره كند. روحانيت و اقشار مردم علاقهمندند ايشان را سالي يك بار ببينند. مثلا حق ائمه جمعه كه ۶۰۰ تا ۷۰۰ نفر هستند است كه سالي يك بار بيايند و ارشاد بگيرند. مسوولان هم همينطور. دولت، قوه قضاييه، مجلس و ديگران هم علاقهمند هستند. من اين چيزها را ندارم و ميدانم كار ايشان سنگين است، به همين خاطر مراعات ميكنم. اگر هم ملاقاتي بخواهم، فوري انجام ميشود.
در داخل انقلاب، هيچوقت از يك جريان در مقابل جريانات ديگر حمايت نميكردم، چون همه را از احزاب داخل نظام ميدانستم و با همه در مسائل مختلف همكاري داشتم. البته نقطه ضعفي كه پيش آمد، از انتخابات مجلس پنجم بود كه من رييسجمهور بودم. وقتي ميخواستند نامزدها را تعيين كنند، جامعه روحانيت خيلي پيشتاز بود. جلساتي داشتيم و ميگفتم كه شما در جامعه روحانيت بايد حالت پدري داشته باشيد. چون اين كار براي بقيه جاها سرمشق ميشود و اين براي اتحاد كشور خيلي مهم است و تجزيه قدرتهاي انقلابي و رودرروي هم قرار گرفتن، بد است. لذا پذيرفتند كه پنج نفر از به اصطلاح الان «اصلاحطلبان» را در ليست خود بياورند. آن موقع هنوز اين اسمها نبود و اصطلاحاتي مثل چپ و راست يا محافظهكار و راديكال و خط امامي و امثال اينها بود.
لذا خودم تا به حال از حزبي حمايت نكردم. البته اگر براي انتخاب يك فرد باشد، مثل انتخابات اخير، وقتي نتوانستم بيايم، از آقاي روحاني حمايت كردم. همان موقع هم گفتم كه آقاي دكتر ولايتي هم فرد صالحي است، ولي من فعلا از آقاي دكتر روحاني حمايت ميكنم. خودم هم سالهاست كه تمايل ندارم وارد انتخابات شوم. قطعا بناي من اين بود كه بعد از رياستجمهوري كاري اينگونه انجام ندهم. چون كارهاي زيادي در مجمع تشخيص مصلحت هست و به آنها و به كارهاي علمي و فكري بپردازم. اما نشد. مثلا در انتخابات هشت سال قبل خبرگان، نميخواستم بيايم، اما رهبري گفتند كه واجب است و بايد بيايي. من گفتم كه خودم واجب نميدانم و مناسب من نيست در چنين انتخاباتي شركت كنم و لازم هم نيست. اما ايشان اصلاحاتي در كار كردند و مرا قانع كردند كه بيايم و آمدم. الان هم تمايل واقعي من اين است كه به يادداشتهاي فراواني كه دارم و بايد تنظيم و كتاب شوند، بپردازم.
نميگويم اصيلترين خانوادهاي كه به اين انقلاب پايبند باشد، خانواده ما است، ولي بچههاي من از روزي كه چشمشان را باز كردند، پدر خانواده را در مبارزه و زندان و مادرشان را در تلاش براي آزادي پدر ديدهاند. در جنگ، مهدي و ياسر هر دو مجروح شدند. يكي شيميايي شد و ديگري مجروح. خوشبختانه از لحاظ زندگي هم احتياجي نداشتند و ندارند كه دنبال كارهاي مادي بروند. همه انقلابي و در عين حال نسبت به بعضي از كارهايي كه ميبينند، منتقد هستند و همان انتقاداتشان باعث ميشود كه بعضيها اين حرفها را بزنند. من فكر ميكنم خانواده ما در انقلاب بزرگ شده و در انقلاب ميماند و با انقلاب ميميرد.