كمي مهربانتر باشيم
سيدعبدالجواد موسوي
اين همه عداوت با دستفروشان و دكه ايها را نميفهمم. روي كلمه عداوت تاكيد دارم. چه كسي تا به حال معترض شده كيوسكهاي مطبوعاتي سدمعبر ميكنند؟ به موارد استثنايي كاري ندارم ولي من كه براي خودم يه پا دكه بازم و كمتر پيش ميآيد با ديدن يك دكه مطبوعاتي پا شل نكنم و دقايقي را به ديد زدن نگذرانم تا به حال نديدهام كسي معترض اين بندگان خدا شود. دستفروشها هم همين طور. اغلب مردم نه تنها با دستفروشها مشكلي ندارند كه خريد از آنها را به خريد از مغازهها ترجيح ميدهند. اينكه بالاخره بايد به وضعيت نابسامان آنها سروسامان بخشيد يك حرف است و اين برخوردهاي تند و گاه زننده حرفي ديگر. دستفروشها و كيوسكهاي مطبوعاتي و نوازندگان دوره گرد تا اطلاع ثانوي زيباترين بخش زندگي خياباني ما هستند. در پايتختي كه اغلب مغازهها سر شب كركره را پايين ميكشند و پايتختي را كه بايد دل تپنده يك كشور باشد به شهر اموات بدل ميكنند اين كيوسكهاي مطبوعاتي هستند كه تا دير وقت شب باز ميمانند و سخاوتمندانه فندكي را هم با نخ آويزان ميكنند تا اگر براي روشن كردن سيگارت لنگ آتش بودي كارت را راه بيندازند و در دل سياهي شب گم شوي. در كلانشهري كه صداي آزاردهنده ماشينها اعصاب و روان آدميزاد را به هم ميريزد و قيافه عبوس مردماني كه انگاري با خودشان هم قهرند دلمرده ات ميكند صداي گرم و گاه شوخيهاي بامزه دستفروشان است كه تو را به شور زندگي دعوت ميكند و مهمتر از همه نوازندگان دورهگرد هستند كه در سرما و گرما اغلب حس نوستالژيكمان را قلقلك ميدهند و براي لحظاتي هم كه شده ما را از روزمرّگيهايمان جدا ميكنند. پس با كساني كه اين روزها بهانههاي ساده و كوچك خوشبختيمان هستند، مهربانتر باشيم.