قهر با قهرمان
اميرحسين كاميار
در هفته گذشته با موج فزايندهاي در جامعه و فضاي مجازي روبهرو شديم كه جانمايه اساسياش پشيماني از راي دادن به حسن روحاني بود. هرچند برخي جزييات بودجه سال نود و هفت به ويژه افزايش چندبرابري عوارض خروج از كشور بهانهاي براي برخاستن اين موج شد اما بذر اين قهر در جان جامعه رايدهنده به رييسجمهور از پيشتر وجود داشت. آقاي روحاني در جريان انتخابات موجي از احساسات را ميان پايگاه راي خويش برانگيخت. بازي در زمين عواطف شبيه ساختن توپ برفي است كه هر چه به دامنه نزديكتر ميشود بزرگتر و غيرقابل پيشبينيتر است. ميزان توقع از رييسجمهور دقيقا برابر با حجم همان احساسات مثبت روزهاي پرشور انتخابات است، توقع براي اينكه او بسان يك قهرمان، گره از مشكلات حاميانش بگشايد. نخستين تجليات كهنالگوي قهرمان در زندگي هر انساني از نخستين روزهاي كودكي بروز مييابد، آن ايامي كه نوزاد ناتوان و حيرتزده مشغول كشف جهان بوده، مادر و پدر خويش را شبيه دو قهرمان ميپندارد. از منظر كودك آن دو تا سرحد تصور توانا و مهربانند تا جايي كه قادرند تمام نيازهاي او را برآورده سازند. كودك براي حفظ پيوستگي و سلامت رواني خويش به چنين شكلي از باور احتياج دارد تا احساس امنيت كند. در مقابل، فرآيند بلوغ رواني در هر انساني از آنجا شكل ميگيرد كه به تدريج پنداره قهرمان از والدين جدا شده و فرد گامبهگام خود را در جايگاه قهرمان مينشاند و حالا ميداند كه مسوول برآوردن حاجاتش فقط خويشتن اوست. به نظر ميرسد بعضي از ما اين مسير را به درستي طي نكردهايم و همچنان توقع داريم كه قهرماني دانا و توانا در زندگي ما بروز كرده، مشكلات را از پيشرويمان بردارد. اين قهرمان بايد كامل و بينقص باشد پس حق هيچ اشتباهي ندارد. هربار كه قهرمان نااميدمان ميكند ما برخلاف يك فرد بالغ، خطاي او را گوشزد نميكنيم تا جبرانش كند بلكه از او روي برميگردانيم. اينجا باب گفتوگو به سرعت بسته و محدوديتها و اشتباهات گريزناپذير انساني با شدت تنبيه ميشود. ما به جاي حرف زدن و مطالبه كردن قهر ميكنيم و به طرزي دردناك همواره بهاي گزافي از اين بابت ميپردازيم.