امروز روز حمل و نقل است
كسي از ما ياد نكرد
ناصر ظفري
روزگار غريبي است. همهجا حضور داري ولي حضورت را كسي اعلام نميكند، همهجا پررنگ حاضري اما گويا جوهرت نامريي است و ديده نميشوي. اينجا، آنجا، همهجا هستي ولي نيستي. مصداقي با هم حرف بزنيم: وقتي گزارشگر تلويزيون بندري مملو از كانتينرهاي وارداتي و صادراتي را به تصوير ميكشد و از رونق بندر با حرارت و شور سخن ميراند كسي از ما ياد نكرد. وقتي شهرها و شهركهاي جديد متولد ميشوند و هياهو و شور زندگي در دل آنها جريان مييابد و پشت هم بزرگراهها افتتاح ميشود كسي از ما ياد نكرد. چطور ممكن است كه تو نباشي ولي توليد، صادرات، مواد غذايي، صنعتي، كشاورزي... در همه شهرها و روستاها پيدا شود، پس هستم و افتخار ميكنم كه فرزندان اين كشور در گمنامي و مهجوري وظيفه انساني و اسلامي خود را به نحو احسنت انجام ميدهند. سالهاي زيادي از خدمات 8 ساله در طول دفاع مقدس نگذشته است، كاميونها، كمپرسيها و... بردن رزمندگان از شهرها با 302 و بازگشت آزادگان با همان 302ها. راننده بياباني از زمان ورود ماشين دودي بغضي در گلو دارد به نام: «اهميت و بها و پايگاه اجتماعي والا». دوست دارم فرزندم در مدرسه با افتخار شغلم را فرياد بزند، در 365 روز سال 5 روز راجع به اهميت شغلم رسانهها و مسوولان صحبت كنند، مثل دكترها، مهندسها، نظاميها، تجار، ورزشكاران، هنرمندان و... برايمان احترام قائل شوند و مسافران و صاحبان كالا شاديشان را با ما تقسيم كنند. هنگام مرگمان كه بيتقصير حادثه تصادف بودهايم شهردار و فرماندار به فراخور محل زندگيمان در مراسم شركت كنند و التيامبخش خانواده ما باشند و هر سال يادواره رانندگان بياباني از درست رفته را برگزار كنند تا ديالوگ آن فيلم موج نو سينماي ايران را زمزمه نكنيم كه ميگفت: «خيال ميكني كسي از مردن ما ناراحت ميشه، نه! فردا روز وقتي دوبار آفتاب روي اون ديوار بيفته و اذان مغرب را بگن همه يادشون ميره كه ما كي بوديم و چيكار كرديم». توقع زيادي نيست براي ما كه چون رگهاي بدن كه خون را به همه قسمتها ميرساند ما هم كالا و مسافر را به اقصي نقاط كشور حمل ميكنيم و همواره خدايي داريم كه در همين نزديكيهاست. كارشناس حمل و نقل