تاخير فاز
سيدعلي ميرفتاح
مميزي، تاريخ مصرفش سرآمده. خوب يا بد، دورهاش تمام شده و اصرار بر آن با هيچ منطقي جور درنميآيد. حتي غير عقلاني است. دنيا تغيير كرده، خبرگزاريها عوض شدهاند، رسانهها فرم و محتوايشان، بالكل چيز ديگري شده. يك كلام، ختمكلام، مميزي، يا همان «سانسور» كاركردش را از دست داده و سالبه به انتفاء موضوع شده. معذلك ما روزنامهها تاخير فاز داريم و چهل سال از روزگار خودمان عقبيم و در محافظهكارانهترين شكل ممكن بر همان سبك و سياق قديم پاي ميفشاريم. هم روزنامهها و هم آنها كه بر كار و بار روزنامهها نظارت دارند از روزگار خود دركي واقعي ندارند و همچنان عين زمان قديم مراقبند كه مبادا فلان حرف از زير چشمشان در برود، بهمان اسم لابهلاي سطور چاپ شود و بيسار نقلقول، ناخواسته به زيور طبع آراسته گردد و كار دستشان بدهد... امروز صبح كه در گوشي موبايلم نامه بسيار خوب و خواندني تاجزاده را به مخلباف خواندم، همزمان آه از نهادم برآمد كه حيف و صد حيف كه نميتوانيم چنين مكاتبه مهمي را درست و حسابي بازنشر دهيم. مردم شبها پاي ماهواره مينشينند و در آنجا هر ياوه و خزعبلي را به سمع قبول ميشنوند و به تاييد سر تكان ميدهند. در موبايلها صوتي و تصويري چيزهايي را ميشنوند و ميبينند كه مايه شرمساري است. با اين حال من روزنامهنگار هنوز بايد مراقب باشم كه مبادا بعضي اسمها و رسمها در اينجا منعكس شود... همين الان هم كه دارم عليه مميزي كهنه و ناكارآمد و پوسيده مينويسم، دست و دلم ميلرزد كه يك وقت براي خودم و روزنامه توبيخ نخرم و دردسر درست نكنم، اما باور كنيد دلم براي مملكت ميسوزد. دلم براي ذهن و ضمير اين ملت گرفتار ميسوزد كه از صبح تا شب از شش جهت بمباران تبليغاتي ميشوند و تحليلهاي بودار و خطرناك و تفرقهافكن و منفيباف و مخالفخوان و نفرت پراكن ميشنوند و گاهي دل به دل مايوسكنندهها ميدهند... تلويزيون كه خواب است. خواب نيست بلكه در فكر تسويهحسابهاي جامانده از 88 است. كاري هم بخواهد بكند آنقدر گلدرشت ميكند كه نتيجه عكس بگيرد... آن وقت من بايد كماكان از كنار بسياري امر مهم شتر ديدي نديدي بگذرم و...