• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4017 -
  • ۱۳۹۶ پنج شنبه ۱۲ بهمن

هزل چيست؟ (2)

اسماعيل اميني

هفته گذشته به چند نكته درباره هزل‌نويسي اشاره كرديم؛ ازجمله اينكه ارزش هنري هزل، به مقدار بي‌پروايي و عرياني مطلب نيست. چنان‌كه به پوشيدگي و ملاحظات اخلاقي نيز ربطي ندارد. ارزش هنري هزل مربوط است به چگونگي بيان مطلب و خلاقيت‌ها و ظرافت‌هاي كلامي و بلاغي كه نويسنده به‌كار مي‌بندد.
اگر اينگونه نباشد، يعني هر سخن و نوشته خنده‌داري كه در آن چاشني شوخي جنسي باشد، هزل محسوب بشود، آن‌وقت همين فحش‌هاي آبدار و حرف‌هاي ركيك كه در دعواهاي خياباني و عربده‌كشي‌هاي جاهلانه رد و بدل مي‌شود، لابد ارزش هنري دارد و شاخه‌اي از شوخ طبعي است!
اما ممكن است بپرسيم: ما كه مي‌خواهيم طنز بنويسيم، چه‌كار به هزل داريم و بي‌تربيتي‌هاي هزل به چه دردمان مي‌خورد؟
نكته مهم در همين‌جاست. براي طنزنويس آشنايي با هزل چند فايده دارد؛ يكي اينكه مرز ميان طنز و هزل را بشناسد و به هواي طنزنويسي، به وادي هزل كشيده نشود تا نمكي بريزد و خنده‌اي بگيرد و خيال كند عجب طنزنويسِ بانمك و توانايي‌ است كه اين‌همه آدم را مي‌تواند بخنداند!
فايده ديگرش اين است كه بداند هرجا با شوخي‌ها و اشارات هزل مواجه شد، فكر نكند كه نويسنده و شاعرش بي‌تربيت است و آن نوشته غيراخلاقي است؛ زيرا گاهي اشارات هزل براي تعليم و پند و تمثيل به‌كار مي‌رود. لابد اين ابيات مولانا را خوانده‌ايد كه فرمود:
هزل تعليم است آن را جِد شنو
تو مشو بر ظاهرِ هزلش گرو
هر جدي هزل است پيش هازلان
هزل‌ها جد است پيش عاقلان
يعني كسي كه هازل و بي‌تربيت است، جدي و شوخي و تعليم و پند سرش نمي‌شود، او مي‌خواهد كه يك شوخي جنسي و يك حرف بي‌پروا بشنود و كيف كند و بخندد و بعد برود آن را براي ديگران تعريف كند؛ اما براي عاقلان، حتي هزل هم جدي است و از آن بهره عاقلانه دارند. طنزنويسان نيز كه از خردمندان و رندانِ عالم هستند، از هزل و اشارات و لطايف آن براي طنزنويسي استفاده مي‌كنند.
پس فرقِ آنها با هزل‌نويسان در چيست؟ اصل مطلب در اين نكته است؛ هزل‌نويس براي خنداندن مخاطبش، از اشارات هزل و شوخي‌هاي جنسي استفاده مي‌كند و همين‌كه خنده ايجاد شد، او به هدفش رسيده است؛ اما طنزنويس از اين اشارات براي هدف اصلي خود كه بيان انديشه‌اش و نگاه رندانه‌اش به جهان است، استفاده مي‌كند و در حد خنداندن مخاطب متوقف نمي‌شود.
نمونه‌اي از اين بهره خردمندانه از هزل را با هم بخوانيم:
حكايت غلام هندو و عشق دختر ارباب (دفتر ششم مثنوي/249)
فرج غلام هندويي است كه دل به دختر ارباب بسته است و چون دختر ارباب مهياي ازدواج مي‌شود، غلام هندو از غصه در بستر بيماري مي‌افتد. پس از آشكار شدن عشق او به دختر ارباب، پدرِ دختر براي بيرون كردن اين سوداي ناهنجار، به ترفندي شيطاني دست مي‌زند. دختر را نامزد غلام مي‌كند و در شب زفاف، نره‌غولي را در لباس و آرايش عروس به حجله مي‌فرستد و تا سحر بر غلام بيچاره جفاهاي جگرسوز مي‌رود! سحرگاه فرج را به حمام دامادي مي‌برند و چون بازمي‌گردد، با ديدن دختر در اتاق! از او گريزان مي‌شود كه: روز رويت چونان نگاري دلرباست و شب...‌اي بيداد!
در اين حكايت، افزون بر شگفتي و شناعتِ اصل ماجرا، تناقض و ناسازگاري ميان صورت و سيرت آنچه بر غلام رفته، طنزآفرين است. حمام بردن غلام با تشريفات خاص داماد در آن حالت زار و حيرت او از اين دگرگونيِ احوالِ عروس، بخشي از آن ناسازگاري است. از نظر بياني نيز، ركاكت الفاظ خنده‌ناك است؛ به‌خصوص در خطاب غلام به عروس: «روز رويت روي خاتونانِ‌تر... ».
پيوند اين بيت، با همه ركاكتي كه در آن است، به ابيات تعليمي، از شگفت‌كاري‌هاي مولاناست.
همچنين اين بيت كه به ترفند پدر عروس اشاره دارد:
پُرنگارش كرد ساعد چون عروس
پس نمودش ماكيان دادش خروس
 (دفتر ششم/303)
وصف حال غلام در حجله و خلوت او با عروسِ برساخته و دروغين، نيز گونه‌اي از اغراق در طنزآفريني است:
تا به روز آن هندوك را مي‌فشارد
چون بُود در پيش سگ انبان آرد
 (دفتر ششم/308)
اما تمامي آن ظرافت‌هاي بياني و اشارات خندان، براي هدفي جدي و حكمت‌آميز است كه در ابيات پاياني حكايت مي‌آيد:
هم‌چنان جمله نعيم اين جهان
بس خوش است از دور پيش از امتحان
مي‌نمايد در نظر از دور آب
چون روي نزديك باشد آن سراب
گنده پير است او و از بس چاپلوس
خويش را جلوه كند چون نوعروس
هين مشو مغرور آن گلگونه‌اش
نوش نيش‌آلوده او را مچش
صبر كن كالصبر مفتاح الفرج
تا نيفتي چون فرج در صد حرج
آشكارا دانه پنهان دام او
خوش نمايد ز اوّلت انعام او

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون