برف نو، برف نو، سلام، سلام!
بنشين، خوش نشستهاي بر بام
(احمد شاملو)
برفِ نو، برفِ نو، جوابِ سلام
ظاهراً واجب است در اسلام
تو ندادي جوابِ «احمد» را
سرد و ساكت نشستهاي بر بام
باري، او را خدا بيامرزد!...
چه خبر داري از خواص و عوام؟
اي كه اشراف داري از بالا
و زمين است زيرِ گامِ تو رام!
تو بگو- برف نو!- چه ميبيني؟
خبري داغ و تازه كن اعلام!
شهر ما با تو شد سفيد، بلي!
بسكه از بام آمدي تا شام
از خيابان و كوچههاش بگو
بگو از مردمانِ او كه مدام-
يا به دنبالِ لقمهاي ناناند
يا كه جوياي نام و پست و مقام
برف نو! خود بگو چه ميبيني؟
بنشين پاي سينماي درام!
...
يكنفر، كارتن به دست، شده است
غربتش در گرسنگي ادغام
يكنفر، خورده، تخت خوابيده
بسكه خوشمزّه بوده نانِ حرام!
بگو از جزييات توفيقش
آنكه بوده مديركل، مادام
داده منصب به قوم و خويشِ خودش
خاصه با اين تنوعِ اقوام!
بهره از رانت برده خيلي خاص
مالك شركتِ سهامي عام!
مردي اما دوباره زاييده
زير اقساطِ جاودانه وام...
عدهاي شغلشان مسلمانيست1
خودپرستاند در قعود و قيام
خيرشان هم به هيچكس نرسد
چشمِ اِنعام داري از انعام؟!۲
شهر، سرشار از برادرهاست
تا كه باشيم دوستدارِ كدام؛
يكي از پشتِسر زند دشنه
يكي از روبهرو دهد دشنام
روزگاريست... ! «عاشقيّت» نيست
«همه آلودگيست اين ايام»۳...
رفته بهنام پيشِ سارا، چون
نازنين قهر كرده با بهنام
نازنين رفته باز با آرش
رفته سارا دوباره پيشِ حسام...
اين به فكرِ تلألو چهره است
آن به فكرِ تناسبِ اندام
اين يكي، لايك خورده شصتهزار!
عكسِ سلفي گرفته در حمام
آن يكي، لودگيست پيشه او
با مزخرف رسد به نان و به نام
...
برفِ نو! برفِ نو! بيا و بگو
چه بگويم براي حُسنِ ختام؟
چه بگويم؟ كه پيشتر گفته
كوزهاي در رباعي خيام4...
1. هركه را شغليست در عالم/ شغل بعضيها مسلمانيست (محمدكاظم كاظمي)
2. اي گدايان خرابات، خدا يار شماست/ چشم انعام مداريد ز انعامي چند (حافظ)
۳. مصراعي از شعر برفِ احمد شاملو
4. در كارگه كوزهگري رفتم دوش/ ديدم دو هزار كوزه گويا و خموش// از دسته هر كوزه برآورده خروش/ صد كوزهگر و كوزهخر و كوزهفروش (خيام)