چرا از خودمان شروع نكنيم
نيوشا طبيبي
فكر ميكنم همه ما هر صبح كه از خانه بيرون ميزنيم تا شب كه به بستر ميرويم، هزار شكايت ميكنيم و هزار شكايت ميشنويم. در تاكسي، اتوبوس، مترو، محل كار، رستوران و مهماني، با هر كسي كه سر صحبت باز ميشود، شكايت ميكنيم و شكايت ميشنويم. از عقبماندگي، نامهرباني، بيصداقتي و بيفرهنگي ميناليم و فردا دوباره روز از نو روزي از نو. اما واقعا اين دور تسلسل تا كجا قرار است ادامه پيدا كند؟ آن روز صبح كه خندان از خواب برخيزيم و از هيچ چيز شكايت نكنيم و هيچكس هم از روزگارش شكايت نكند چه وقت ميآيد؟ اگر از من بپرسيد ميگويم در صورتي كه به شكايت كردن خو بگيريم، هيچوقت! نه آنكه به آينده ايران اميدي نيست، نه، من آينده ايران را پر از شادماني و سعادت ميبينم. اما اگر اين روند را ادامه بدهيم، ديگر هيچ چيز ما را راضي نميكند، ديگر خوبيها را نميبينيم، يادمان ميرود كه زندگي زيباست و هزار دليل براي شاد بودن وجود دارد. حتما شما هم سوار خودرويي شدهايد كه رانندهاش از بيمبالاتي و خلافكاري رانندگان ديگر سخت خشمگين است و زبان به درشتي ميگشايد و شكايت ميكند، اما خودش هم تخلف ميكند و تند ميراند و راه را بر ديگران سد ميكند و حق پيادگان را ادا نميكند. البته كه او فقط نمونهاي از هزاران نفر از ماست كه هركدام در شغل و جايگاه خود مشغول ناليدن و شكايت كردن از ديگران هستيم، رفتارهاي آنان را خوش نميداريم، گران ميفروشيم، كم ميفروشيم، دقت لازم را در انجام وظيفه به خرج نميدهيم، گاه با ديگران بيحوصلگي و نامهرباني و درشتي ميكنيم، اما از ديگران انتظار داريم كه به بهترين شيوه با ما سلوك كنند. خودمان را نميبينيم و اعمال ديگران به چشممان ميآيد و بر آنها ايراد داريم و روش و منش خود را معيار و درست ميدانيم. هشدار كه ما اندك اندك تبديل به ملتي ميشويم كه يكديگر را دوست نداريم، كينه ميورزيم و هر يك ديگري را و دولت را مسوول ناكاميها و سختيهاي زندگي ميدانيم. در اين بين از دولت انتظار داريم كه تمامي مشكلات را حل كند. تصور ميكنيم دولت غول چراغ جادوست و كافي است فقط ما بخواهيم تا او با سرپنجه جادويياش مشكلات را حل كند. اما اين دولت و اجزايش هم برآمده از ما هستند. مثلا در مورد معضل آلودگي هواي تهران، واقعا دولت بدون حمايت و همكاري مردم چه كاري ميتواند بكند؟ حجم استفاده مردم از خودروهاي شخصي و ميزان مصرف بنزين غيرقابلباور است، همه ما به سختي در مقابل افزايش قيمت سوخت مقاومت ميكنيم و حاضر هم نيستيم كوچكترين تغييري در عادت استفاده از خودروهاي شخصي بدهيم، از دولت و شهرداري هم ميخواهيم كه اين مشكل را حل كنند، حال تصور كنيد كه آنها بدون مردم و همكاري آنها واقعا چه كاري ميتوانند بكنند؟ بگذاريد توضيح بيشتري بدهم تا متهم به ناديده گرفتن مسووليت دستگاههاي دولتي و حق مردم نشوم. اگر بخواهم عرضم را كوتاه كنم و موجب سردرد نشوم بايد بگويم براي آنكه مشكلات عديدهمان را حل بكنيم بايد حق شهروندي را مطالبه بكنيم و در مقابل مسووليتهاي ناشي از اين حق را هم بپذيريم. حق و مسووليت ملازم يكديگر هستند و نميتوان ذيحق بود اما مسووليتي را نپذيرفت. براي آنكه شهروند باشيم و حق برخورداري از حقوق آن را به دست بياوريم بايد آداب آن را هم به جاي آوريم. بايد اصلاح را از رفتارهاي اجتماعي خود شروع كنيم. بايد خود را ملتزم به رعايت قانون كنيم و ديگران را هم به رعايت قانون مهربانانه تشويق كنيم چون مهرباني، مسري است.