شهرنشين، شهربند، شهروند
كاوه فولادينسب
به شترمرغ گفتند بپر، گفت من شترم، گفتند بار ببر، گفت من مرغم. حالا حكايت ماست؛ خيليهايمان. صحبت از حقوق شهروندي كه ميشود، ميپريم وسط و گريبان ميدريم كه «بله آقا، حق كه دادني نيست، گرفتنيه. بايد مطالبه كنيم.» و پاي مسووليتهاي شهروندي كه به ميان ميآيد، شروع ميكنيم سوتبلبلي زدن و آسمان را تماشا كردن. فكر ميكنيم دست، فقط براي گرفتن است، دادني در كار نيست. نمونه ساده ملموسش، همين اوضاع هواي تهران، همين اتومبيلهاي تكسرنشين كه بيشتر از 60 درصد اتومبيلهاي توي خيابانهاي تهران را تشكيل ميدهند. بله، درست خوانديد: شصت درصد! آن هم در شرايطي كه آسمان مدام تيرهتر و روزهاي آلوده سال مدام بيشتر ميشوند. ديدن اتومبيلهاي تكسرنشين، آن هم در روزهاي آلودگي و حسرت هواي پاك، من را ياد آن بابايي مياندازد كه همراه عدهاي توي قايقي نشسته بود و داشت زير خودش را سوراخ ميكرد و وقتي هم بهش اعتراض ميكردند، ميگفت «به شما چه؟ دارم زير خودم رو سوراخ ميكنم.» در اين شصت، هفتادساله اخير، شهر و شهرنشيني در كشور ما از نظر كمي توسعه شگفتانگيزي را سپري كرده اما از نظر كيفي، نه چندان. اگر مراتب شهري شدن را، اول شهرنشيني بدانيم و بعد شهربندي و بعد شهروندي، بايد گفت هنوز بخش زيادي از جمعيت شهري ما در همان دو مرحله اول قرار دارد و مانده تا به شأن شهروندي برسد. آقاي رييسجمهور، سال گذشته منشور حقوق شهروندي را ابلاغ كرد. خيلي هم خوب و قابل احترام است. اما كافي نيست. در كنارش حتما لازم است نهادهاي غيردولتي و غيرحكومتي درباره «مسووليتهاي شهروندي» هم حرف بزنند. اصلا مگر حقوق بدون مسووليت وجود دارد؟ بعضي پديدهها، مثل همين هواي پاك. . . ما بهعنوان شهروند در قبالش مسووليتي نداريم؟ نميدانم واقعا اگر خروجي اگزوز هر اتومبيل بهجاي هواي شهر، درون همان اتومبيل بود، بازهم شصت درصد اتومبيلهاي خيابانها تكسرنشين بودند؟ يا فقط آنهايي كه كاري حياتي و ويژه داشتند، تكسرنشين راه ميافتادند؟ به دوستي اين را گفتم، گفت «خب شبكه حملونقل عمومي رو توسعه بدن، ما ازش استفاده ميكنيم.» گفتم «مراقب باش خسته نشي رفيقجان!» بلعيدن لقمه آماده هنر نيست، ما بايد براي خودمان هم نقشي قائل باشيم و حواسمان باشد كه شهروندي فقط مطالبه حقوق نيست، مسووليت در قبال محيط و مردم هم هست. حق و مسووليت دو روي يك سكهاند؛ يكي بدون ديگري محلي از اعراب ندارد.