شكواييه دنا
رضا. م
دنا بيچاره مهمان دارد امشب
هزاران درد در جان دارد امشب
دناي سربلندم شكوه دارد
دنا سرتاسر شب گريه دارد
چه بد كردم كه روزم تيرهگون شد
چرا دامان من مهمان خون شد؟
نواي من هميشه سادگي بود
محبت بود وعشق، آزادگي بود
دريغا غم گرفته آسمانم
حزين و دردآگين است جانم