قصههاي پُربركت
مصطفي رحماندوست
روزي با مهدي آذريزدي درباره كتابها و ماندگاري آثارش صحبت ميكردم.گفتم از بين كتابهايي كه بازنويسي كردهاي، دهها بازنويسي ديگر چاپ شده، فكر ميكني چرا كتابهاي تو اينقدر ماندگار شدهاند؟ جواب داد:«اينها بركت داشتهاند.» من هم معتقدم كه كارهاي مهدي آذريزدي بركت داشتهاند وگرنه بعد از كارهاي او، هم بازنويسي قصههاي متون كهن با شيوههاي جديدتر و نثر سادهتر اتفاق افتاده و كتابهاي شكيلتر چاپ شده و هم اينكه نفس آن آثار به نوعي كهنه است. هرچند در سالهاي آخر زندگي ايشان من دستي در بعضي كتابها بردم، برخي كلمات را تغيير دادم و البته خود مهدي آذريزدي هم پذيرفت كه برخي از اين كتابها بايد تا حدي ويرايش شوند. اما فكر ميكنم اصل قضيه اين است كه او از متون كهن براي بچهها استفاده كرد كه تا آن زمان هيچكس استفاده نكرده بود و همين آثار او را ويژه و دوستداشتني ميكرد. تا جايي كه يادم ميآيد در آن مقطع زماني كتاب «مثنوي الاطفال» مفتاحالملك محمود بود كه آن هم قصههاي مثنوي را ساده نكرده بود، فقط خلاصه كرده بود. توجه به متون كلاسيك كه مهدي آذر يزدي انجام داده بود، كاري بسيار بجا و بهموقع بود. كتاب «قصههاي خوب براي بچههاي خوب» طرفدارهاي زيادي داشت. بزرگترها اين اثر را دوست داشتند و ميخواستند كه آن را بخوانند و دوست داشتند بچهها هم اين كتاب را بخوانند. همين طور هم شد. چهار نسل كتاب «قصههاي خوب براي بچههاي خوب» را خواندهاند. اين كتاب آنقدر بين نسلهاي مختلف دست به دست شد كه فرم نوستالژي به خود گرفت. حس نوستالژيك اين كتاب باعث شد كه بزرگترها كتابي را كه در كودكي خوانده بودند و با آن خاطرهها داشتند، براي كودكان خود هم بخرند و در نتيجه اين كتاب همان طور كه ميبينيم ميان نسلهاي مختلف محبوب شد. «قصههاي خوب براي بچههاي خوب» هم بركت داشت و هم به موقع چاپ شد.