معجزه يك عقل نامتعارف
علي مسعودينيا
به دلايلي روز جهاني كودك در ذهن نسل من گره خورده به نام يك نويسنده بزرگ و بيغروب ادبيات كودك؛ هانس كريستين اندرسون. نامي كه براي بچههاي هم نسل من احتمالا نام نوستالژيك و خاطرهسازي است. ما كه كودكي مان را در دهه ۶۰ گذرانديم اين نام را خيلي زود شناختيم چون كتاب، يكي از تفننهاي مهم زندگيمان بود و در آن روزگار هم تنوع كتاب كودك كمتر اما كيفيت كتابهاي موجود در بازار خيلي بالاتر بود. به همين خاطر قصههاي اندرسون در كنار داستانهاي برادران گريم و اقتباسهايي از آثار لافونتن از نخستين كتابهايي بود كه بعد از سواددار شدن بخت خواندنش را مييافتيم. داستانهاي او بود كه دل و ذهن آدم را گير ادبيات ميكرد. دنياي سحرانگيز داستانهاي او با آن تخيل بيكران و درخشانش رنگ دنيا را براي ما عوض ميكرد. حسنش اين بود كه در داستانهايش پند و نصيحت اعصاب خردكن نبود و در عين حال سرخوشي بيهوده و ابلهپرور هم در آن وجود نداشت. دنيايي فانتزي بود با تمام تلخكاميها و رنجها و خوشيهايش كه تخيلي رشك برانگيز به آنها رنگ و لعابي داده بود عليحده. تلفيقي از افسانه و قصه عاميانه و موقعيتهاي رئال و تكرارپذير جامعه در داستانهاي او بود كه در ذهن آدم باقي ميماند. اين خصلت البته باعث نميشد وجه لذت بخش و سرگرمكننده داستانهايش تحت تاثير قرار بگيرند. كيست كه از خواندن پري دريايي، دخترك كبريت فروش و جوجه اردك زشت لذت نبرد.
نكته جالبي كه بعدها درباره داستانهاي اندرسون دانستم اين بود كه بخش زيادي از آن رگه تلخ داستانهايش به زندگي خودش ربط داشت. اندرسون كودكي ناگواري را سپري كرده بود پر از حواشي هولناكوار تا حدي كه حتي درباره هويت و تبارش هم حرف و حديث بود. امروزه ميدانيم كه او از نظر رواني و فيزيكي انسان رنجوري بود و ضمن بيبهره بودن از زيبايي ظاهر، از منظر رواني هم مبتلا به اختلالي در مايههاي اوتيسم بود. اندرسون نمونه عيني راهكاريست كه بعدها روانكاوان توصيه كردند: براي رهايي از كمپلكسها و نژنديهاي روان ميتوان انرژي مختل رواني را به سوي آفرينش پيش برد و هنر، يكي از بهترين مقاصد مسير مذكور خواهد بود. اندرسون در خودمانده نيز براي آنكه درمانده نشود رفت به سمت خلاقيت ادبي و با تخيل شگرفي كه شايد يك عقل سالم از آن حذر ميكرد هم ناكاميهاي زيستي خود را درمان ميكرد و هم عدم پذيرش انسانهاي نامتعارف از سوي عموم را به نقد ميكشيد.
اگر عقل نامتعارف، انسان بزرگ و هنرمندي چون او را ميتواند تحويل جامعه دهد پس خوشا ديوانگي...