• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4056 -
  • ۱۳۹۷ چهارشنبه ۱۵ فروردين

مثل فيلم‌هاي سياه و سفيد

رامبد خانلري

پدر من مثل تمام پدرهاي ايراني علاقه زيادي به نصيحت كردن دارد. درست همان لحظه‌اي كه نشستم روي چمدان تا زيپ بالا و پايين آن هم بيايد، پدرم تماس گرفت و پرسيد كه پاسپورت‌هاي‌مان را برداشته‌ايم؟ چيزي جا نگذاشته‌ايم؟ پول‌هاي‌مان را در چند جاي جداگانه جاساز كرده‌ايم؟ و من از سر حوصله پاسخ دادم كه پاسپورت‌هاي‌مان همراه‌مان است و اگر بدانيم كه چيزي را جا گذاشته‌ايم كه ديگر آن را جا نمي‌گذاريم. آن‌وقت جيره ارز سفرمان را به ۳ قسمت نامساوي تقسيم كردم، قسمت بزرگ‌تر را دادم به بهار همسرم و دو قسمت كوچك‌تر را در كيف پول و كوله‌پشتي خودم گذاشتم. اين‌كار را در حالي انجام دادم كه با خودم فكر مي‌كردم جيب‌بر و اين قصه‌ها فقط براي فيلم‌هاست اگر هم هست براي من نيست. من قانون نانوشته‌اي براي خودم داشتم كه مي‌گفت هيچ‌وقت عزيزم را از دست نخواهم داد، دست و پايم هيچ‌وقت نخواهد شكست و هيچ‌وقت دزد به من نخواهد زد. بعد از مرگ مادرم تمام اين قانون زير سوال نرفت و من همچنان به اين مساله مومن بودم . شايد از سر اطمينان به همين قانون نانوشته بود كه پيش از اينكه قدم به كشور اجنبي بگذارم پول توي كوله‌پشتي و كيف پولم را يك‌كاسه كردم و در كيف پولم جا دادم. چمدان‌هاي‌مان را كه در تاكسي جا دادم پيرمردي آمد و بي‌دليل اطراف تاكسي و چمدان‌هاي‌مان گشت. پيرمردي‌تر و تميز و آراسته مانند جيب‌برهاي سينماي كلاسيك و با همان مهارت كيف پولم را زد...

تعطيلات عيد به من خوش گذشت، سفرمان يكي از بهترين‌ سفرهاي عمرم بود اما چغرترين خاطره نوروزي من ۶۰۰ دلاري شد كه از جيبم زدند. با خودم قرار گذاشتم كه با اين خاطره تلخ سفرمان را به خودم و بهار تلخ نكنم اما اين ماجراي كيف پول و ۶۰۰ دلاري كه با عرق جبين به دست آمده بود از يادم نمي‌رود كه نمي‌رود. حالا هروقت جاي خالي اين ۶۰۰ دلار روحم را مي‌خراشد به خودم مي‌گويم خدا را شكر كه دست و پايم نخواهد شكست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون