فقدان استراتژي يا كاراكتر؟
علي صارميان
شايد اگر نظام سياسي بخواهد گذشته را بازخواني كند، ترجيحش اين باشد كه دولت دوم سيد اصلاحات را ادامه دهد. تقريبا سالمترين حكمراني و بالاترين رشد توسعه در اين دولت هست. هرچند ضعفهاي بسياري هم هست. از جمله حكمراني بد آب و آنتروپي نيروهاي جبهه دوم خرداد. اما چه شد كه پركاري نظام و كمكاري اپوزيسيون نماييهاي طرفداران دولت به روي كار آمدن دولت احمدينژاد رسيد؟ اينكه احمدينژاد فاقد ارزش مثبت دولت داري باشد بي انصافي است.بعضي جهتگيريهاي دولت وي؛ درواقع ضعفهاي جهتگيريهاي دولتهاي پيشين است. هدف اصلاح دماغ كج دولت بود و درست بود، اما چشم مملكت را هم كور كرد. موجي از تخريب بوروكراسي دولت از جمله سازمان برنامه كه تحفهاي امريكايي خوانده شد؛ بيآنكه بديلي براي آن داشته باشد. دولت معجزه او در درآمد هنگفتي بود كه حيف شد، وگرنه اين معجزه در كار و تورم اتفاقا شفا نداد و كور كرد. در كارنامه وي بايد ديد تعداد شاغلان بيمه شده چقدر است. دولت او براي نشان دادن كاهش بيكاري؛ تعريف كار را به چند ساعتي در هفته تقليل داد. بگذريم. هدف نگاهي به امكان ادامه دولت اصلاحات يا امتناع از آناست. آيا در صورت موافقت نظام در استراتژي اصلاحات در چارچوب، آيا امكان رخ نمايي سيد محمد خاتمي ديگري بود؟ درواقع به قول ناطق نوري، كسي حريف اين سيد خوشگل نميشد. اما بعد از او كسي ميتوانست سبد راي ۲۲ ميليوني او را پر كند. نه نشد. چرا ؟ آيا در استراتژي اصلاحات مشكلي عمده بود؟ يا مشكل اين بود كه كاراكتري چون محمد خاتمي ديگر در بين اصلاحات امكان رقابت نداشت؟ اين سوال در دوراني مطرح ميشود كه همان دو راهي به شكلي ديگر بعد از ۱۶ سال دوباره رخ داده است بعد از كنارهگيري عارف از شوراي عالي اصلاحطلبان، خط يا شير انداختن براي تعيين رييس شوراي عالي اصلاحطلبان رواج يافته است.
اما آن مهم نيست. آيا در همه مجموعه اصلاحات، برنامهاي قوي و توجيهپذير جهت مردم، براي رقابت ۱۴۰۰ وجود دارد. بعيد ميدانم. گيرم كه اين برنامه وجود داشته باشد . آيا كاراكتري كه تجسم اين برنامه باشد (كاراكتري دست نخورده، مورد تاييد گروهها، منسجم و نسبتا جوان و فاقد پتانسيل راي منفي). در واقع پاسخ اين سوال است كه امكان استراتژي ريختن براي ۱۴۰۰را ممكن ميكند. اصلاحات با همه ادعاها درباره تحزب و كار تشكيلاتي، انگار فاقد توان فرزندآوري براي ۱۴۰۰ است. نه كاراكتري كه سر و زلفي داشته باشد كه دلها را ببرد، نه كاريزماي شخصيتي جذابي، نه آنكه مستقل از دولتي نامحبوب باشد؛ يااينكه شخصا بتواند ثابت كند، حياتي قوي در سياست داشته و در آينده ايرانيان موثر است. درواقع كانديداي اجارهاي اصلاحات بيشتر از روي همان مثال است كه در خانه ماندن بيبي از بيچادري است. خودش نيرو ندارد يا توان توافق بر سر آن و متقاعد كردن مردم را براي راي به آن ندارد. لذا كانديدا اجاره ميكند و نق هم ميزند كه ما خود كانديدا نداشتهايم! اين بازي ديگر نخنما و اين كار فاقد حداقل مسووليت سياسي است. در كمتر از يكسال، قديسان شوراي اصلاحات بايد معجزهگري كنند و اعجازي بيافرينند كه استراتژيشان، پيروزي اين كاراكتر قوي باشد. كانديداي اصلاحات البته ساختني و حتي عصاي مصلحت شمشير كردني است. ولي همه مشكل ايناست كه شوراي عالي اصلاحطلبان، اعتبارش را به سبب تصميماتش از دست داده است و بايد اول خود و برنامه دقيق ساختن كشور را بسازد تا بتواند كانديدا سازي كند .آيا براي اين دو كار آمادگي دارد؟ كار سوم شور و هيجان و اقبال مردمي است كه تا گردن در ناكارآمدي اقتصادي رفتهاند و به غير سياسيترين وضعيت رواني، براي كار ايجابي و راي دادن بياعتنا شدهاند. آيا آنها ميتوانند شور مردم را براي راي حداكثري به عنوان راهبرد متقابل انتخابات سرد ناپلئوني برانگيزانند؟امثال بنده به اين شورا خوشبين نيستيم. راه نجات كشور هواي تازه است چرا كه سموم زيادي به چمن ايران درحال وزيدن است. راهحلي ديگر را جستوجو ميكنيم.