• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5614 -
  • ۱۴۰۲ يکشنبه ۷ آبان

پایان مراقبت‌های ویژه از آرمیتا

روایت خبرنگاران « اعتماد» از پیگیری یک هفته‌ای برای شفاف سازی پرونده دختری که 29 روز پیش در مترو از هوش رفت و دیروز جان باخت

غزل حضرتي| محمد باقرزاده

مهر امسال براي «آرميتا» و خانواده «گراوند» بي‌مهر و پاييزي بود؛ ۲۹ روز پيش دانش‌آموز رشته نقاشي خانواده‌اي مهاجر و كارگر، صحيح و سالم از خانه بيرون رفت و هيچگاه ديگر به خانه برنگشت. صبح روز يكشنبه ۹ مهر اين دختر ۱۷ ساله از خانه عازم ايستگاه مترو ميدان شهدا ‌شد، در سوپرماركت اين ايستگاه كيك و آب‌ميوه‌اش را گرفت و روي صندلي‌هاي سكو به انتظار دوستانش ماند كه با قطار شلوغ صبحگاهي احتمالا عازم ايستگاه تئاتر شهر شوند و بعد با عوض كردن خط در ايستگاه مهديه و در چندصدمتري مدرسه‌شان پياده شوند؛ مقصد آنها بي‌ترديد «هنرستان فني‌حرفه‌اي دخترانه عروه‌الوثقي» بود كه البته هيچگاه ديگر پاي آرميتا به هنرستان‌شان نرسيد تا همين ديروز كه خبر مرگش از رسانه‌ها به فضاي اين مدرسه‌ رسيد و حوالي ظهر اشك و گريه‌ هم‌مدرسه‌‌اي‌هايش با صداي آژير آمبولانس‌هاي اورژانس، نواي غمگين عزايش در بخش جنوبي خيابان ولي‌عصر شد. خانواده چهارنفره گراوند اما پدري كارگر، مادري خانه‌دار و دو دختر كه آرميتا كوچك‌تر بود، در تمام اين ۲۹ روز سرخط اخبار ايران بودند و حالا هر كسي نسبتي با اين خبر دارد و به ‌نظر مي‌آيد روايت‌هاي رسمي چند خبرگزاري و انتشار چند فيلم از فضاي مترو هم تاثير چنداني بر شفافيت نداشته است؛ فضايي كه كارشناسان رسانه و جامعه‌شناسان آن را به خلأ فعاليت خبرنگاران و رسانه‌هاي مستقل و همچنين ريشه‌هاي كم‌اعتمادي در جامعه كنوني ايران نسبت مي‌دهند. براي خبرنگاران و گروه اجتماعي «اعتماد» اما پيگيري پرونده و تلاش به ايجاد روزنه نوري بر اين مساله‌ مهم بوده و پس از برگزاري جلسه‌اي به همت بخش مطبوعاتي وزارت ارشاد و با حضور مديران و سردبيران رسانه‌ها، بار ديگر اين پيگيري‌ها جدي‌تر آغاز شد؛ گزارش پيش‌رو روايتي از تلاش بيش از يك‌هفته‌اي خبرنگاران اين روزنامه براي روايت اين پرونده و انتشار توضيحات خانواده، پزشكان و همچنين مسوولان رسمي است، روندي كه پيش از پايان و جمع‌بندي آن با خبر مرگ «آرميتا گراوند» وارد مرحله‌اي تازه شد. گزارش پيش‌رو، روايتي از اين پيگيري و انتشار يافته‌هاي قابل‌اعتنا است هرچند كه همچنان جاي خالي توضيحات بسياري از افراد موثر در اين پرونده، برجسته است.

 

هنرستان عروه‌الوثقي- مهديه تهران

دو، سه روز پاياني هفته پيش تماس‌هاي مداوم خبرنگار اعتماد با شماره تماس مدرسه عروه‌الوثقي بي‌پاسخ مي‌ماند و به ‌نظر مي‌‌آيد ادامه پيگيري و شنيدن روايت معلمان و هم‌كلاسي‌هاي آرميتا جز با حضور در اين مدرسه ممكن نيست؛ نخستين روز فعاليت مدرسه شنبه است اما هنوز آفتاب چندان گرم نشده كه خبري بر خروجي خبرگزاري رسمي دولت نقش مي‌بندد؛ «آرميتا گراوند دانش‌آموز تهراني درگذشت.» پيش از رسيدن ما به مدرسه‌اي در جنوب خيابان ولي‌عصر و درست روبروي مهديه تهران، خبر اما به مدرسه رسيده و پيش از فرارسيدن زمان هميشگي تعطيلي مدرسه، مدام والدين دانش‌آموزان از راه مي‌رسند.

سه دختر نوجوان، با يونيفورم سورمه‌اي و مقنعه مشكي كه دور گردن‌شان افتاده، در حالي كه دست همديگر را گرفته‌اند، پياده‌روي خيابان وليعصر را پايين مي‌آيند، هر سه در حال اشك ريختنند و مادر يكي از دخترها، نگران، پشت سرشان مي‌آيد.

درباره آرميتا؛ دختري كه 29 روز پيش در متروي تهران به كما رفت كه مي‌پرسيم، حال‌شان دگرگون‌تر مي‌شود. همه با او هم‌مدرسه‌اي بودند و يكي‌شان او را از نزديك مي‌شناخت. يكي از دخترها با هق‌هق مي‌گويد: «آرميتا رفت، چه بگوييم ديگر.»

كمي جلوتر، دختر ديگري با همان يونيفرم، دست پدرش را گرفته و باز هم در حالي كه گريه مي‌كند، خود را دنبال پدرش مي‌كشاند. ساعتي كه اين دختران راهي خانه شده‌اند، كمي براي تعطيل شدن مدرسه زود است. ساعت 12 نشده و تك و توك والدين براي بردن بچه‌هاي‌شان راهي هنرستان شده‌اند. چهره پدر دختر نيز دست‌كمي از خودش ندارد؛ نگران و نااميد.

به مدرسه كه مي‌رسيم، دو موتور اورژانس خودنمايي مي‌كنند. از ظواهر امر پيداست بچه‌ها در مدرسه حال و روز خوبي ندارند و نياز به امدادرساني پيش آمده است. از همين ظواهر هم مي‌شود حدس زد چرا والدين زودتر از زمان تعطيلي مدرسه، دنبال بچه‌ها آمده‌اند تا زودتر آنها را به خانه ببرند. از سرايدار مدرسه مي‌خواهيم ما را نزد مدير مدرسه ببرد، اما به محض اينكه مي‌شنود خبرنگاريم، مي‌گويد نيستند و در را مي‌بندد. بار ديگر تلاش مي‌كنيم تا لااقل قصدمان را از صحبت با مدير بشنود، اين‌بار مي‌گويد هستند، اما گفتند كسي داخل نيايد. مي‌گوييم مي‌خواهيم روايت‌شان را بشنويم و بچه‌ها را ببينيم. بار سوم كه شانس‌مان‌ را براي ورود به مدرسه امتحان مي‌كنيم، با معاون مدرسه روبرو مي‌شويم: «امروز حال همه بد است، اينجا جو خوب نيست، لطفا برويد اداره صحبت كنيد، لطفا برويد چند روز ديگر بياييد، اورژانس را نمي‌بينيد؟ حال بچه‌ها خوب نيست.»

حرف‌هايش برايمان قابل درك است از سرايدار تا معاون و مدير تا بچه‌ها. بيرون مدرسه مي‌ايستيم و نظاره‌گر مي‌مانيم. پدري با موتور دم در مدرسه پارك كرده و با ديدن اورژانس نگران شده. گويا از مدرسه به والدين زنگ زده‌اند كه زودتر از زمان تعطيلي مدرسه بچه‌ها را به خانه ببرند. زنگ در را مي‌زند و راهش مي‌دهند تو. دختري با باز شدن در مدرسه همراه با مادرش خارج مي‌شود؛ گويا از نزديكان آرميتا بوده و صداي گريه‌اش پياده‌رو را برداشته. مادرش دستش را دورش حلقه كرده كه تعادل دختر حفظ شود. به پهناي صورت اشك مي‌ريزد و با صداي بلند دوستش را صدا مي‌زند. عرض خيابان را طي مي‌كنند تا اسنپ‌شان را پيدا كنند. كنار ميوه‌فروشي ايستاده، تا اسم آرميتا را مي‌آوريم، دوباره صداي گريه‌اش بلند مي‌شود و انگار ديگر نمي‌تواند خودش را كنترل كند. مي‌توان حدس زد يكي از دختراني كه برايش اورژانس را خبر كرده بودند، او بوده باشد. مادرش دستانش را دور دخترش محكم‌تر مي‌كند و اسنپش را بين ماشين‌هاي ايستاده كنار خيابان ولي‌عصر پيدا مي‌كند و راهي مي‌شوند. تنها چيزي كه از دهان دختر بيرون مي‌آيد اسم آرميتاست.

حالا ديگر انگار زنگ آخر را زده‌اند و بچه‌ها از مدرسه بيرون مي‌آيند. نمي‌دانم رسم هرروزشان است كه همديگر را موقع خداحافظي بغل مي‌كنند يا امروز همه از هم مي‌خواهند بيشتر مراقب خودشان باشند و به نشانه همدردي همديگر را در آغوش مي‌كشند. گروهي راهي خيابان شده‌اند و هر دسته‌اي راهي سمتي از خيابان مي‌شوند. دختري تنها به سمت چهارراه مولوي در حال حركت است و با دستانش اشكش را پاك مي‌كند. به سمتش كه مي‌روم، انگار دلش مي‌خواهد از غصه‌اش بگويد. هم‌مدرسه‌اي آرميتا بوده و هر دو همسال بودند، او كلاس دوازده گرافيك و آرميتا كلاس دوازده نقاشي. مي‌گويد امروز حال هيچ‌كس خوب نبود.

يكي ديگر از اين دانش‌آموزان كه خود را هم‌كلاسي آرميتا معرفي مي‌كند و مدام با دست اشكش را پاك مي‌كند، با چند جمله كوتاه پاسخ هر پرسشي را به پايان مي‌رساند؛ شما فكر مي‌كنيد چه اتفاقي آن روز رخ داد؟ «همان كه همه مي‌دانيم و شنيديم ديگر.»

اين روايت چند نفر از همكلاسي‌ها و هم‌مدرسه‌اي‌هاي آرميتا گراوند، دختر 17 ساله‌اي است كه روز 9 مهرماه، در واگن متروي ايستگاه ميدان شهداي تهران، از حال رفت و بعد از 28 روز بودن در كما، از دنيا رفت. آرميتا، صبح يكشنبه براي رفتن به مدرسه، راهي مترو شده بود، خريد كرده بود، در ايستگاه منتظر دوستانش نشسته بود، قطار شماره 134 كه آمد، اكيپ‌شان تكميل شده بود و سوار قطار شده بود، اما آنطور كه در فيلم منتشر شده از سوي مترو ديده مي‌شود، چند ثانيه بعد از ورود، دوستانش او را در حالي كه از حال رفته بود، به بيرون از قطار آوردند. چند نفري هم دورش جمع شدند و راهبر قطار اعلام مورد اورژانسي كرد و در نهايت توسط امدادگران اورژانس، راهي بيمارستان فجر شد.

آنچه در فيلم منتشر شده از دوربين‌هاي مداربسته متروي شهدا مشخص است، بعد از ملحق شدن دوستان آرميتا به او، در حالي كه روي صندلي‌هاي ايستگاه نشسته بودند و منتظر قطار بودند، چند خانم چادري به آنها نزديك شدند و مكالمه‌اي بين‌شان شكل گرفت اما باز هم آنچه در فيلم ديده مي‌شود، اين است كه ساعت 08: 07 دقيقه صبح آرميتا و دوستانش وارد قطار شدند و 4 ثانيه بعد دوستان آرميتا در حالي كه او روي زمين افتاده بود و سرش تقريبا روي لبه بيروني قطار بود، او را به بيرون از قطار آوردند. همان لحظه‌اي كه راهبر قطار متوجه مي‌شود و به درون كابين خود مي‌رود و اورژانس را خبر مي‌كند.

رييس تيم پزشكي آرميتا در جلسه اهالي رسانه با مسوولان امر كه در دفتر معاونت مطبوعاتي تشكيل شده بود، اعلام كرده بود آرميتا خونريزي داخلي مغزي نداشته، اما افت فشار و ضربه‌اي كه به سرش خورده بود، باعث ايست قلبي شد و دو بار او را احيا كردند، يك‌بار توسط اورژانس قبل از رسيدن به بيمارستان و يك بار هم كادر درمان در بيمارستان. بعد از اين، او به كماي كامل رفت، اما در ايستگاه مترو، به شكلي اتفاقي يك پزشك و يك پرستار از مسافران قطار بالاي سرش رفتند. خانمي هم از مسافران در فيلم ديده مي‌شود كه لباس سفيد پوشيده و در حال توضيح دادن به مسوول مترو است كه آرميتا چطور زمين خورده.

او خبر ايزوله كردن آرميتا در بخش مراقبت‌هاي ويژه را نيز تاييد كرده بود: «او را در همان آي‌سي‌يو ايزوله كرديم تا عفونت بيمارستاني به او نرسد و بتوانيم مراقبت بهتري از او داشته باشيم.»

براساس سخنان مسعود درستي، مديرعامل مترو در اين جلسه، فاطمه؛ دوست آرميتا شماره مدرسه را به امدادگران اورژانس داده و آنها با مدرسه تماس گرفتند و مدرسه هم به خانواده آرميتا اطلاع داده و آنها دو دقيقه بعد از خروج آمبولانس از مترو به آنجا رسيدند و با ۸ دقيقه تاخير به بيمارستان رسيدند.

درستي همچنين به دوربين‌هاي واگن مذكور اشاره كرده بود: «در واگن‌هاي نسل اول سري 100 اصلا دوربين نداريم، تنها سري ۳۰۰ و ۵۰۰ دوربين دارند. اين قطار هم قطار 134 از سري 100 بود و مجهز به دوربين نبود.»

 

چهارشنبه ۳ آبان- خيابان پيروزي- بيمارستان فجر

در پايگاه اطلاع‌رساني بيمارستان نظامي فجر، نامي از رييس يا مديران بخش‌هاي مختلف بيمارستان به چشم نمي‌خورد اما براي خبرنگاري كه تلاش مي‌كند از مهم‌ترين خبر حوزه كاري خود اطلاعات بيشتري پيدا كند، پيدا كردن نام رييس بيمارستان يا شماره همراه او كار محالي نيست. درباره «ياسر مرآتي» رييس بيمارستان فجر هم همين است اما او در پاسخ به تماس خبرنگار اعتماد هرگونه پاسخگويي را منوط به ارايه مجوز كتبي و حضور در بيمارستان مي‌داند و بي ‌آنكه منتظر پرسش يا حتي پاسخ خداحافظي‌اش بماند، تماس را قطع مي‌كند. سه روز بعد و در شنبه‌اي كه خبر درگذشت آرميتا از خبرگزاري ايرنا سردرمي‌آورد اما خط همراه او از دسترس خارج است و حوالي شب كه به شبكه برمي‌گردد، پاسخي نمي‌دهد.

چهارشنبه ظهر بعد از تماس‌ با معاونت مطبوعاتي ارشاد مبني بر هماهنگي براي تهيه گزارش درباره آرميتا گراوند خودمان راهي بيمارستان شديم؛ بيمارستان نظامي فجر در خيابان پيروزي. بيمارستان شلوغ است و به ‌نظر مي‌آيد حضور دختري دانش‌آموز بر يكي از تخت‌هاي اين بيمارستان در راهروهاي مختلف و در گفت‌وگوهاي دو سه نفره سايه افكنده است. پيگيري‌هاي خبرنگاران اعتماد آنها را به بخش شرقي طبقه اول اين بيمارستان مي‌كشاند؛ راه ورود به راهرو بخش مراقب‌هاي ويژه كه به «آي‌سي‌يو» هم معروف است با دري بزرگ و شيشه‌اي بسته شده و جواني درشت‌هيكل روي يك صندلي نشسته و هر ورود و خروجي را كنترل مي‌كند. او به‌گونه‌اي به كلمه «خبرنگار» واكنش نشان مي‌دهد كه گويا در اين‌روزها بارها با اين موقعيت روبرو شده و با رويي باز و اعتماد‌به‌نفس فراوان، تلفن را برمي‌دارد و به كسي آن‌طرف خط توضيح مي‌دهد كه دو خبرنگار اينجا هستند و سريع‌تر خود را برسانيد. در اين فاصله اما مراقب است كه كلمه‌اي درباره پرونده بيماري به نام آرميتا چيزي نگويد.

براي ورود به بخش آي‌سي‌يو و صحبت با خانواده گراوند، مامور مخصوص اين موضوع از ما درخواست مجوز كرد؛ مجوزي كه بايد از سوي معاونت مطبوعاتي صادر مي‌شد و ما را به مقام امنيتي معرفي مي‌كرد. با وجود احراز هويت و ارايه كارت خبرنگاري، باز هم مامور مخصوص اصرار بر داشتن مجوز داشت؛ مجوزي كه مشخص نبود از كجا و چگونه بايد تهيه شود و اصلا در صورت اقدام، به ما تعلق مي‌گيرد يا نه.

نكته عجيب‌تر اصرار مقام مسوول بر اين بود كه رسانه‌هاي زيادي اين روند را طي كردند و همه موفق شدند گزارش مبسوطي تهيه كنند، اما اينكه چرا تا الان گزارشي غير از آنچه در خبرگزاري دولت منتشر شده، به چشم نمي‌آيد جاي سوال دارد.

در فاصله تماس تا حضور مامور ويژه بيمار خاص اين بيمارستان، زني جوان از بخش مراقبت‌هاي ويژه خارج مي‌شود كه به ‌نظر مي‌آيد پس از ساعت‌ها مراقبت از بيمار خود از اين بخش خارج مي‌شود. بيرون از بيمارستان از او درباره بيمار معروف اين‌روزهاي بخش مراقبت ويژه اين بيمارستان مي‌پرسيم اما مي‌گويد هيچ اطلاعي از او ندارد: «فضاي اين بخش طوري نيست كه ما بتوانيم با خانواده يا نزديكان آرميتا صحبت كنيم. من تازه امروز اينجا بودم و شنيدم كه امروز مادر آرميتا براي ملاقات آمده بود، اما خودم نتوانستم با او صحبت كنم. خلاصه بگويم كه در اين بخش همه مشغول مراقبت از بيمار خود هستند و غير از اين، كسي هم اجازه هم‌صحبتي با همراه يا ملاقاتي‌هاي آرميتا را ندارد.» شماره تماس اين فرد را براي كمك به خبررساني در روزهاي آينده مي‌گيرم اما روز جمعه كه دوباره به اين بخش مي‌رود هم امكان هم‌صحبتي با خانواده آرميتا يا گرفتن شماره تماس آنها را پيدا نمي‌كند؛ دست‌كم اين‌طور مي‌گويد.

 

هيچ منعي براي تهيه گزارش وجود ندارد

آنچه در اين بين مشخص نيست، يك بام و دو هوايي است كه در مواضع مسوولان مرتبط در خصوص موضوع آرميتا در برخورد با رسانه‌ها ديده مي‌شود. در جلسه‌اي كه معاونت مطبوعاتي دو هفته پيش با نمايندگان رسانه‌ها در اين خصوص برگزار كرد، اعلام شد هيچ منعي براي تهيه گزارش از خانواده، تيم پزشكي و اطرافيان آرميتا براي رسانه‌ها وجود ندارد و صرفا با يك هماهنگي اين امر امكانپذير است. اما آنچه در واقعيت شاهد آن بوديم و در تماس 15 دقيقه‌اي كه در بيمارستان با سرپرست تيم حفاظت از موضوع با خبرنگار اعتماد حاصل شد، اين است كه اين بحث امنيتي‌تر و حساس‌تر از اين است كه به رسانه‌اي غير از رسانه دولت مجوز تهيه گزارش داده شود.

«خانواده آرميتا كه تمايلي براي حرف زدن ندارند، اگر هم بخواهيد با آنها صحبت كنيد بايد مجوز داشته باشيد. براي صحبت با پزشك معالج هم بايد مجوز داشته باشيد. چطور نمي‌دانيد براي ورود به چنين مساله مهمي بايد مجوز داشته باشيد.» اين سخنان سرپرست تيم حفاظت از آرميتاست كه روز چهارشنبه در بيمارستان به ما اعلام كرد. اما چيزي كه مشخص نشد اين بود كه اين مجوز بايد از سوي چه كسي صادر شود؟ اگر نياز به هماهنگي و درخواست مصاحبه است كه «اعتماد» در همان جلسه دو هفته گذشته درخواست خود را به معاونت مطبوعاتي داده بود و در نهايت مجوزي براي تهيه گزارش يا مصاحبه داده نشد.

 

وجدانم اجازه نميده سكوت كنم

«وجدانم اجازه نميده سكوت كنم. اين لباس سفيده (اشاره به بخشي از تصويري معروف از زماني كه آرميتا گراوند روي زمين است و افرادي در كنار او منتظر حضور نيروهاي اورژانس هستند) منم و كسي‌ام كه روي زمين افتاده آرميتاست. لحظه‌اي كه از حال رفت كنارش بودم راستش اون تايم صبح گشت ارشادي تو واگن خانوما نبود»؛ اين استوري (نوشته) اينستاگرامي زني به نام «ناهيد» است كه در روزهاي پس از اين حادثه در صفحه شخصي خود منتشر كرده و مورد استناد بعضي از پيگيران پرونده هم قرار گرفته است. خبرنگار اعتماد براي شنيدن توضيحات بيشتر براي اين فرد و صفحه اينستاگرامي‌اش پيام مي‌فرستد و از علاقه به انتشار روايتش مي‌گويد اما تا لحظه انتشار اين گزارش پاسخي دريافت نكرده است. علاوه ‌بر اين ديروز و پس از انتشار خبر درگذشت اين دانش‌آموز از سوي خبرگزاري دولتي «ايرنا»، خبرگزاري فارس هم در گزارشي كوتاه به روند طي شده حدود يك ماه گذشته پرداخت و در اين باره نوشت: «به گزارش خبرنگار سلامت خبرگزاري فارس، آرميتا گراوند، دختر دانش‌آموز ۱۶ ساله‌اي كه در مترو بيهوش شده بود، به‌رغم تلاش پزشكان پس از گذشت ۲۶ روز، جان خود را از دست داد. صبح روز يكشنبه ۹ مهر ۱۴۰۲، «آرميتا گراوند»، دختر دانش‌آموزي كه از ايستگاه شهدا خط ۴ مترو تهران به سمت مدرسه خود مي‌رفت در واگن مترو تعادلش را از دست داد و بر اثر اصابت سرش به سكوي قطار مترو آسيب شديد ديد.» خبرگزاري فارس روايت ادامه وقايع روز حادثه را به اين صورت منتشر كرده كه «آرميتا همان لحظه توسط چند تن از همراهانش به بيرون قطار منتقل شد و بلافاصله عوامل امدادي مترو اقدامات اوليه درماني روي وي را آغاز كردند. همچنين پس از تماس با اورژانس، عمليات درماني پس از چند دقيقه توسط اورژانس ادامه يافت و او به مجهزترين بيمارستان در نزديكي ايستگاه مترو شهدا منتقل شد.» گزارش اين خبرگزاري در ادامه به برخي اخبار رسانه‌هاي مختلف هم پرداخته است: «از همان ساعات اوليه، رسانه‌هاي ضدايراني كه مترصد سوءاستفاده از اتفاق پيش آمده براي آرميتا بودند شروع به ايجاد شايعه كردند. آنها علت وقوع اين حادثه را برخورد و درگيري آرميتا با افراد داخل مترو بر سر حجاب اعلام كرده بودند اما دوستان آرميتا كه در زمان وقوع حادثه با او در مترو بودند، گفتند هيچ كس در مترو به ما تذكر نداد چه برسد به درگيري. همچنين شركت مترو بلافاصله فيلم‌هاي مربوط به حادثه را منتشر كرد كه به‌ وضوح نشان مي‌داد آرميتا در تمام مسير دچار هيچ‌گونه درگيري نشده بود. پدر و مادر آرميتا هم گفتند كه پس از بررسي‌ و مشاهده تمام دوربين‌هاي مترو براي‌شان محرز شده كه هيچ فردي در مترو با آرميتا برخوردي نداشته است. «شهين احمدي» مادر آرميتا گفته بود: «هر روز به همراه همسرم بدون هيچ محدوديتي با دخترمان ملاقات مي‌كنيم. او از مردم درخواست كرده بود هيچ عكس و فيلمي از دخترش در فضاي مجازي منتشر نشود.» مشابه اين روايت ديروز در بسياري از رسانه‌هاي ديگر هم گزارش شد هر چند كه خبرنگاران اعتماد امكان قضاوت درباره اين جزييات ندارند، چراكه تا اين ‌لحظه امكان گفت‌وگو با خانواده و كادر درمان را پيدا نكرده‌اند.


  مهر امسال براي «آرميتا» و خانواده «گراوند» بي‌مهر و پاييزي بود؛ ۲۹ روز پيش دانش‌آموز رشته نقاشي خانواده‌اي مهاجر و كارگر، صحيح و سالم از خانه بيرون رفت و هيچگاه ديگر به خانه  برنگشت
  حالا هر كسي نسبتي با اين خبر دارد و به ‌نظر مي‌آيد روايت‌هاي رسمي چند خبرگزاري و انتشار چند فيلم از فضاي مترو هم تاثير چنداني بر شفافيت نداشته است
  سه دختر نوجوان، با يونيفورم سورمه‌اي و مقنعه مشكي كه دور گردن‌شان افتاده، در حالي كه دست همديگر را گرفته‌اند، پياده‌روي خيابان ولي‌عصر را پايين مي‌آيند، هر سه در حال اشك ريختنند و مادر يكي از دخترها، نگران، پشت سرشان مي‌آيد
  به مدرسه كه مي‌رسم، دو موتور اورژانس خودنمايي مي‌كنند. از ظواهر امر پيداست بچه‌ها در مدرسه حال و روز خوبي ندارند و نياز به امدادرساني پيش آمده است
  بيمارستان شلوغ است و به ‌نظر مي‌آيد حضور دختري دانش‌آموز بر يكي از تخت‌هاي اين بيمارستان در راهروهاي مختلف و در گفت‌وگوهاي دو سه نفره سايه افكنده است
  با وجود احراز هويت و ارايه كارت خبرنگاري، باز هم مامور مخصوص اصرار بر داشتن مجوز داشت؛ مجوزي كه مشخص نبود از كجا و چگونه بايد تهيه شود و اصلا در صورت اقدام، به ما تعلق مي‌گيرد يا نه 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
تیتر خبرها
کارتون
کارتون