كعبالاحبارهاي روزگار ما
سيدعبدالجواد موسوي
ما كه عادت كردهايم به اين همه تبعيض و فاصله طبقاتي. ديگر سوداهاي خام هم در سر نميپزيم. از بن دندان دريافتهايم رسيدن به جامعه بيطبقه توحيدي آرزويي محال است كه حداقل قرار نيست در زمانه ما محقق شود. از عمق جان فهميدهايم آدميزاد يا خوشبخت به دنيا ميآيد و هماي اوج سعادت بر شانههايش مينشيند يا تقديرش سياه بختي است و: «گليم بخت كسي را كه بافتهاند سياه/ به آب زمزم و كوثر سفيد نتوان كرد» اما با همه بيرگيمان اين ميزان وقاحت را نميتوانيم تحمل كنيم. از كدام وقاحت سخن ميگويم: از اينكه فلان آقازاده كه هيچ هنري جز زهد فروشي ندارد رو به دوربين زل بزند و به ما تفسير قرآن ياد بدهد و اظهار لحيه بفرمايد: مگر خداوند نفرمود لتبلون في اموالكم و انفسكم؟ ظاهرا چيزي هم بدهكار شدهايم و از آقازاده بابت اينكه هر روز صبح با باتوم به ما عنايت ويژه نميفرمايند بايد تشكر كنيم. گويي ما مشتي زنديقيم كه ازين پس بايد در شريعت و طريقت به ايشان تاسي كنيم و مسلمانيمان را به طغراي قبول حضرتشان برسانيم. بايد به عرض شازده برسانم پسر خوب! من جاي شما باشم آسته ميروم و آسته ميآيم كه گربه شاخم نزند. مردم بيلبخند مدتهاست به ستوه آمدهاند و به دنبال بهانهاي ميگردند تا دقدلي اين همه تبعيض و بيعدالتي را سر يكي خالي كنند. شما اگر عاقل باشي گزك به دست اين مردم عصباني نميدهي. به جاي تفسيرهاي كعب الاحباري از كلام خدا بهتر است حواست را خوب جمع كني مبادا آتش خشم ابوذرهاي استخوان به دست دامنت را بگيرد. اين روزها حال خيليها خوب نيست. اينكه شما زرنگ بودهاي به ما مربوط نيست. اينكه خوب توانستهاي در اين سالها پشت شعارهاي ارزشي و ديني پنهان شوي بازهم به ما مربوط نيست اما اينكه فكر كني ما اينقدر ببو تشريف داريم كه ميتواني با قرآن سر نيزه كردن واقعه 1400 سال پيش را تكرار كني بدجوري به ما برميخورد.