مردمسالاري، نه اينقدر
سيد علي ميرفتاح
اين داستان را قبلا تعريف كردهام اما امروز مناسبتي پيش آمده كه حيف است بازگويش نكنم. اوايل انقلاب، يكي از رفقاي ما رفته بود سربازي و ريش بلندي داشت كه دلش نميآمد بتراشد. سرباز بايد مو و ريش خود را كوتاه كند اما در آن ايام جو پادگانها متشنج بود و افسران و درجهداران اعتماد به نفس لازم را براي برخورد با نيروهاي تحت امرشان نداشتند. سر صبحگاه، رفيق ما تعريف ميكرد كه «فرمانده پادگان آمد و چشمش به ريش بلند من افتاد. هم ميخواست تذكر دهد هم پيش خودش ملاحظه ميكرد كه نكند دمم به جايي وصل باشد و اين تذكر كار دستش بدهد. با رعايت همه جوانب و با لحني لين گفت پسرم فكر نميكني اين ريش به اين بلندي مناسب سرباز نيست؟» رفيق ما كه براي خودش رندي بود و «بچه تهرون» بود و اين جور مواقع درنميماند، جواب داد «جناب سرهنگ مگر نشنيدهايد كه النكاح سنتي؟» فرمانده پادگان نه عربي بلد بود و نه اصلا از اين ادبيات رايج در آن ايام سردرميآورد. بنده خدا يك حالت مستاصلي پيدا كرد و مشتش را زير چانهاش گرفت و گفت «البته كه النكاح سنتي اما نه اينقدر»... از من بپرسيد، ميگويم حكمت بر زبان فرمانده پادگان جاري شد كه «نه اينقدر». امروز كه فيلم آقاي احمدينژاد را ديدم و انتقادات صريح او را نسبت به دولت و حاكميت شنيدم، ناخواسته حكمت فرمانده پادگان به يادم آمد و از ذهنم گذشت النكاح سنتي، اما نه اينقدر. ما، آقاي كاتوزيان گفته كه جامعه كوتاهمدتيم، قبول، ما از روزنامهنگار تا نظريهپرداز سياسي ميگويند حافظه تاريخي نداريم، درست، ما خيلي زود از وضعيت لاحق دلزده ميشويم و دل به وضعيت سابق ميدهيم، سلمنا، اما ديگر نه اينقدر كه چشم بر دولت نهم و دهم ببنديم و توهم كنيم كه قدر احمدينژاد را ندانستيم براي همين گرفتار روحاني شديم... برادر عزيز، شما نه تنها راهحل نيستيد بلكه خودتان و دولت تحت امرتان اگر نه همه مشكل، لااقل جزيي از مشكليد. پرابلم اصلي كه ما را به اين حال و روز انداخته شماييد، منتها حالا قيافه مردمسالار به خود گرفتهايد و از سر دلسوزي به روحاني توصيه ميكنيد كه به خواست مردم تن بدهد برود خانهاش بنشيند؟ آيا شما به خواست مردم تن داديد و رفتيد در خانهتان نشستيد؟ سال هشتاد و هشت را بعيد است از ياد برده باشيد. كلا اين سال را هيچكس از ياد نبرده. جامعه كوتاهمدت هم هنوز نيمچه حافظهاي دارد و گهگاه، به مناسبتهايي اقوال و افعال حضرتعالي برايش تداعي ميشود. من به روحاني كار ندارم؛ توصيه شما را بشنود يا نشنود خودش ميداند اما شما يادتان هست وقتي آن تظاهرات گسترده را عليه خودتان ديديد چه واكنشي نشان داديد؟ خانه كه نرفتيد هيچ زبان به طعنه و تمسخر چرخانديد و مخالفانتان را خس و خاشاك ناميديد و براي مدتهاي مديد نيروهاي سياسي را به جان هم انداختيد. اين ديوار بياعتمادي كه امروز بين مردم و مسوولان بالا رفته و شما در ويدئويتان خطاب به دولت ميگوييد مردم ديگر قبولتان ندارند، يادتان هست پياش را چه كسي ريخت و آجر و مصالحش را چه كسي تامين كرد؟ همين شما نبوديد كه رَطب و يابس به هم بافتيد و هرچه خواستيد به سردمداران انقلاب گفتيد، حتي فرصت دفاع به آنها نداديد و... راست ميگوييد مردم نااميد شدهاند و بندگان خدا براي بار چندم تيرشان به سنگ خورده، اما از حق نگذريم كه تخم نااميدي را در همان دهه هشتاد بين دو دولت نهم و دهم شما در دلشان كاشتيد و از هرچه عدالتخواهي و آرمانگرايي بيزارشان كرديد. اين روزها خبرهاي دزدي و اختلاس زياد به گوشمان ميخورد اما اگر خاطراتتان را مرور كنيد ميبينيد كه عدد سه هزار ميلياردي در زمان زعامت شما به صفحه اول روزنامهها راه يافت و اين دومينو از زمان شروع به ريختن كرد. زمان شما بود كه دكل نفتي گم شد و زمان شما بود كه پول هنگفت مسكن بين پيمانكاران بينام و نشان تخس شد. راست ميگوييد، مهر پروژه مهمي بود و خيليها را اميدوار كرد كه به زودي مشكل مسكن از ميان برود. اما باور كنيد ما تازه از خارج نيامدهايم و از اتفاقاتي كه زمان شما افتاد بيخبر نيستيم. نيازي به اين نبود كه ضد انقلاب ذهنمان را مشوب كند و با اخبار واهي زمانه را تيره و تار نشان دهد. نه. به حلوا حلوا گفتن دهن شيرين نميشود و با شعار پاكدستي و عدالتخواهي، هيچ دولتي، عليالخصوص دولت نهم و دهم پاكدست و عدالتخواه نميشوند. بيحب و بغض سياسي پروندههاي فساد و دزدي را پي بگيريم تا عيار دولتمردان معلوم شود. حالا كه تشت رسوايي بعضي نزديكانتان از بام افتاده نميتوانيد همه را از دم متهم كنيد و مردم را عليه دولت منتخبشان بشورانيد. شما را هر كس نشناسد ما روزنامهنگاران خوب ميشناسيم و خوب به خاطر داريم كه چقدر به اين شعارهاي مردمي باور داريد. همچنين خوب ميدانيم كه در آن سالها راي و نظر مردم و حرف منتقدان چقدر برايتان اهميت داشت. خدا عاقبت همه ما را ختم به خير كند.