بازنگري در محيط زيست
از مصاديق دور شدن از راهبرد حفاظتهاي اكوسيستم محورانه در كشورمان، فعاليتها و مصرف توان محدود سازمان متولي به حفاظتهاي خارج از زيستگاه بقاياي موجودات جانوري و گياهان در حال انقراض است. فعاليتهايي كه تاكنون نهتنها موجب افزايش ثبات و پايداري بستر حيات نشده است چه بسا به عدم تمركز در اين راستا نيز انجاميده است. سرمايهگذاري براي توسعه بانك ژنهاي گياهي و جانوري خارج از زيستگاه (In ytro protection)، برنامههاي حفاظتي از گونههاي گوزن زرد، پوزپلنگ و گورخر ايراني و..... از ديگر فعاليتهاي غيرمحورانه حراست از محيط زيست است. اگر سازمان حفاظت محيط زيست نيروي خود را تنها بر حفاظت از اكوسيستمها متمركز كند نه تنها گونههاي در حال انقراض مجالي براي ادامه زندگاني مييابند بلكه به پايداري تمامي تنوع موجود نيز منجر ميشود. مشاور عالي رييس سازمان محيط زيست اخيرا درباره وضعيت پارك ملي گلستان و تغيير ساختار مديريتي آن به خبرنگار علمي ايرنا گفت: قوچ و ميش «اورئال» يكي از زيباترين قوچ و ميشها است؛ در سال 1357 حدود 18 هزار راس قوچ و ميش اورئال در پارك ملي گلستان وجود داشت اما در بازديدهاي 3 سال اخير و گزارشهايي كه از آخرين سرشماري اعلام شد تنها حدود سه هزار راس قوچ و ميش اورئال باقي مانده است. معاون محيط زيست انساني سازمان محيط زيست نيز اظهار داشت: «در حال حاضر تغيير نگرشي ايجاد شده و وقتي از محيط زيست صحبت ميشود منظور فقط عرصههاي طبيعي نيست، بلكه درباره محيط زيست شهري هم صحبت ميشود. البته مقاومتهايي درباره اين تغيير نگرش وجود دارد، اما ما در تلاش هستيم تا در شكلگيري شهر نقش داشته باشيم، چرا كه وقتي با مشكل آلودگي هوا يا پسماند مواجه ميشويم، همه به سراغ سازمان محيط زيست ميآيند.» به نظر ميرسد چنين ابراز نظرها و ديدگاههايي كه به طور مكرر و همواره از تريبونهاي سازمان متولي محيط زيست دريافت ميشود نشانه فاصله توجهات اين سازمان با راهبرد اكوسيستم محوري آن است. آيا جاي شگفتي ندارد كه تعداد و آمار حيوانات و كاهشهاي آنها را در هر فصل و زيستگاهي به شماره دانسته و بيان كنيم اما نسبت به كاهش روزافزون سطح جنگلها، مراتع و ديگر اراضي منابع طبيعي به خصوص در شمال كشور به عنوان بستر زندگي اين موجودات دغدغه و اطلاعرساني متناسبي از خود بروز نميدهيم؟ يا كه قبل از اينكه به مهار گسترش روزافزون و مخرب شهرها كنترل داشته باشيم پس از آن تلاش ميكنيم تا خود را درگير پيامدهاي نا ايستاي آن كنيم؟ اگر قرار باشد چشم بر عدم تعادل فزاينده اكوسيستمها بسته و بر آن باشيم كه با افزودن قفس و نگهداري خارج از زيستگاه به حراست از گونههاي در حال انقراض سرگرم شويم عملا اين سازمان را به مديريتي باغوحش گونه تبديل كردهايم. سازمان متولي محيط زيست كشور بايستي در گام نخستين خود راهبرد اكوسيستم محوري را جايگزين نگاه انسان محوري در محيط زيست كند. نگاهي كه در لواي آن متاسفانه هرگونه تخريب اكوسيستمها را به بهانه توسعه و اشتغالزايي و.... توجيه ميكند بيترديد رويكردي تخريبي براي بستر زندگاني است. آيا سازماني كه خود معاونت دستگاه اجرايي براي رشد اقتصادي ناپايدار و اشتغالزايي براي بيش از چهار ميليون نفر جوياي كار و... است بدون تكيه و حمايت نيروي مردم ميتواند متولي پايداري محيط زيست باشد و از اين پارادوكس خود را برهاند؟