برخيز و اول بكش (72) فصل هشتم
مئير داگان و تخصصش- خط هدايتي داگان
نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف
داگان در نيروي چترباز استخدام شد و در تيپ طراحي و حمله شروع به كار كرد. او با درجه سرجوخه وارد و با درجه ستواني در سال 1966 خارج شد. در جنگ شش روزه او را كه ذخيره بود، فراخواندند و به عنوان فرمانده بخش چترباز كار را شروع كرد. او اول در صحراي سينا و سپس در بلنديهاي جولان جنگيد.
او در اين باره ميگويد: «ناگهان ما خودمان را در زنجيرهاي از جنگها ديديم. موجوديت اسراييل در كجا احساس كردم كه در خطر نيست؟ فقط از طريق پاهايم؛ فقط از طريق اين نبردها.» بعد از جنگ شش روزه او دوباره براي ارتش ثبتنام كرد و به عنوان افسر عملياتي در صحراي سينا به كار گمارده شد، در آنجا بود كه شارون براي اولينبار با او و شجاعتش در خنثي كردن فيوزهاي كاتيوشا مواجه شد.
در سال 1969 او فرمانده واحد تازه تاسيس عمليات ويژه شارون شد؛ نيرويي كوچك كه فوقش متشكل از 150 سرباز بود و به كلي مخفي كه در اسناد داخلي نيروهاي دفاعي اسراييل فقط به شماره 5176 معروف بود. بهطور غير رسمي به خاطر مشخصه ويژهاي كه با نارنجك دستي، چاقو و بالهاي چترباز نشان داده شده بود، معروف به «سايرت ريمون- يا رنجرهاي نارنجكانداز» بود. داگان پايگاهش را در يك ويلاي خالي، كنار ساحل، درست در جنوب شهر غزه كه زماني توسط رييسجمهور ناصر استفاده ميشد، قرار داد.
يكي از سربازانش گفت: «داگان در مكانيسم ترسناكش يك سوء عملكرد جدي داشت.» او با همه اين حسابها بهطور استثنايي شجاع، متمركز و پرخاشگر بود. به همين خاطر، نيروي جديدش با واحدهاي معمولي نظامي اشتراكات كمي داشت. اين نيرو آزاد، وحشي و فقط به يك چيز علاقهمند بود: تا آنجا كه ميتوانند عمليات انجام دهند. داگان هر روز صبح، با نيم تنه لخت از اتاق خوابش بيرون ميآمد و به حياط ميرفت در حالي كه پاكو سگ دوبرمن او همراهش بود. هفتتيرش را بيرون ميكشيد و به قوطيهاي سودايي كه افرادش در اطراف حياط پخش كرده بودند، شليك ميكرد. تيمي از همكارانش سپس صبحانهاش را فراهم ميكردند و پوتينهايش را واكس ميزدند. داگان سربازانش را شخصا انتخاب ميكرد، آنها را از ديگر واحدها دستچين ميكرد، او دنبال افرادي بود كه هر جايي كه او ميخواست برود، دنبالش بروند.
داگان در اواسط سن بيست سالگياش، دكترين نبردي را پي ريخت كه هنوز به شدت شبيه يكي از همان دكترينهايي است كه نيروهاي دفاعي اسراييل و آژانس جاسوسي اسراييل از آن تبعيت ميكنند. خط هدايتي اين دكترين اين بود كه اسراييل بايد از جنگهاي بزرگ اجتناب كند، زيرا « پيروزي سريع و بزرگ جنگ شش روزه هرگز تكرار نخواهد شد.» او حتي جلوتر هم رفت و اينكه اسراييل نبايد وارد يك مقابله نظامي تمام عيار شود «مگر آنكه خنجر روي گلوي ما باشد.» در عوض او معتقد بود كه عربها را ميتوان در يك مجموعهاي از درگيريهاي محدود و ريز شكست داد. بر همين اساس، رهبران دشمن و عوامل حوزههاي مهم را بايد بيرحمانه تعقيب كرد، شكار و حذفشان كرد.