• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4285 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۲۷ دي

بامداد رحيل

اطهر كلانتري

از اول صبح، بعد از سحر هنوز موذن‌زاده يك بند تكرار مي‌كند: «توكلت علي الحي الذي لايموت.» مي‌گويم: «مي‌دونم باقي‌ش رو بگو، والحمدلله الذي لم يتخذ صاحبه ولا ولدا رو بگو.» مي‌گويد: «كل داستان همينه كه من مي‌گم، دنبال چي مي‌گردي؟» مي‌گويم: «حاج اسماعيل دولابي رو پيدا كردي؟» متعجب نگاهم مي‌كند: «نه. چطور مگه، به دولابي چه ربطي داره؟ حالا يه صلوات بفرست، پاشو برو منم برم دست‌نماز بگيرم.» مي‌دوم در حرفش كه: «ببين، ببين...اين تيكه‌ حاج اسماعيله.» جواب مي‌دهد: «از پشت كنتور لوله‌ها پوسيدن، بايد عوضشون كرد. توكلت علي الحي الذي...اون آچار لوله گيرو بده...قربون دستت...ببين، اين لوله‌ها عمرشون رو كردن، محكم بپيچيش بند از بند لوله باز مي‌شه...دولا شو... حالا با اين آچار شلاقي اين بالا رو نگه دار... يواش‌تر، اينقد كه من بتونم پيچ رو باز كنم و لوله نچرخه.» مي‌گويم: «اين چه جنونيه. چي‌كار داري مي‌كني. پاشو ببينم. به لوله‌ها چي‌كار داري؟ اين خونه ويرونه‌س. سندش باطله‌س. آدماش سال‌هاس از اينجا رفتن. مُردن. تو بند كردي به لوله‌ها؟» آستينش را تا مي‌زند: «ويرونه هم آب مي‌خواد، نمي‌خواد؟ مي‌خواد... ببين باباجان اين لوله‌ پوسيده رو با اين لوله‌ پنج لايه‌ نيوپايپ عوض مي‌كنم... يه اتصال نري پلي‌اتيلن مي‌زنم... يه زنگ بزن اسماعيل بگو اومدني دوتا اتصال پرچي بگيره با خودش بياره... توكلت علي...دل بده، صبر كن تا غروب.» كلافه‌ام. بازويش را مي‌گيرم: «مي‌شه يه دقيقه دستت رو بشوري بياي اينور دو كلمه رك و راست نسخه رو بنويسي من برم رد كارم؟» مي‌گويد: «خورشيد كه رفت مي‌نويسم... تو چه هولي بچه؟» با بغض گفتم: «بزرگي، بادگردي، بي‌وفايي، به رنگ بام و شامت مي‌نمايي: سلام صبح و ناگه، تنگ مغرب...» ادامه داد: «خداحافظ خداحافظ جدايي. توكلت علي الحي الذي لايموت...».

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون