• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4285 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۲۷ دي

از خودت بيرون بيا

گل‌بو فيوضي

حمل و نقل در هندوستان داستان خودش را دارد. تاكسي‌ها اگرچه ارزان‌تر از همه جاي ديگر دنيا هستند اما در دل آن ترافيك و اتوبان‌هاي مملو از ماشين، سخت گير مي‌آيند و ديرتر از هر وسيله‌ نقليه‌ ديگري مي‌رسند. اوايل نمي‌دانستم. مدتي كنار خيابان در انتظار تاكسي مي‌ايستادم و بعد هم كه سوار مي‌شدم ساعت‌ها در ترافيك مي‌گذشت تا به مقصد برسيم. اما چيزي كه حمل و نقل را در هند تسهيل كرده وسيله‌ كوچك و سبكي است كه از راه‌هاي باريك‌تر هم مي‌تواند عبور كند و اگرچه توانايي سرعتش از ماشين پايين‌تر است اما در ازدحام شهري مثل بمبئي زودتر شما را به خانه مي‌رساند: ريكشا. قديم‌ترها صفحه‌اي چوبي بوده است با دو چرخ بزرگ و دو دسته بلند كه مسافر روي آن صفحه مي‌نشسته و يك نفر دسته‌ها را مي‌گرفته و مثل اسب كالسكه ريكشا را پشت سر خود مي‌كشانده. اما در پنجاه سال اخير جاي آن آدم، ابتدا دوچرخه‌اي را به آن صفحه وصل كردند و كسي كه ركاب مي‌زده و مسافران را مي‌برده و بعدتر اتاقكي كه موتور داشت و راننده‌اي سوار آن بود و اتاقك بزرگ‌تري پشت سرش براي نشستن دو يا چهار مسافر. اتاقكي فلزي كه از چهار طرف باز است و بالاي سرش پارچه‌اي برزنتي براي روزهاي باراني طراحي كرده‌اند كه باز و بسته مي‌شود. همه‌ اين اطلاعات را يك روز همان اوايل كه هنوز موتور نخريده بودم و دم در دانشگاه ريكشايي نگه داشت و گفت سوار شوم به من داد. مرد حدودا پنجاه ساله‌اي كه انگليسي نمي‌دانست. يك تبلت ۱۰ اينچي داشت و تمام يك ساعت و ده دقيقه‌اي كه در راه بوديم با عكس تاريخچه‌ تبديل ريكشا به موتوريكشا را برايم تعريف كرد. از هر اتوبان و خياباني كه مي‌گذشتيم تصويري پيدا مي‌كرد و تبلت را مي‌گرفت پشت سرش يعني بگيرم. بعد همانجا را در امروز نشانم مي‌داد. من حتي تاريخ تاسيس معابد سر راه تا خانه‌ام را، طراح و معمار چند ساختمان بزرگ، صاحب بزرگ‌ترين برند لباس‌هاي نخي در هندوستان و داستان آتش‌سوزي يك كافه در دل شهر را از آن روز به بعد مي‌دانستم. هيچ‌وقت، هرگز ديگر آن مرد و ريكشايش را نديدم. حتي روزهايي به عمد مدتي دم در دانشگاه ايستادم تا دوباره از راه برسد و سوارم كند و باز با عكس‌هاش و آن لبخند محو دايمي‌اش به من بياموزد كه زندگي خيلي راه‌هاي بيشتري دارد. من از دانشگاه از جايي كه آمده بودم چيزهاي بيشتري بياموزم سوار آن ريكشا شدم و فهميدم در هر لحظه و هر جا مي‌شود حتي از كسي كه زبانش را نمي‌داني و در شهري كه غريبي، بياموزي. زندگي لايه‌لايه‌هاي خودش را دارد. هر چقدر سبك‌تر باشي لايه‌هاي بيشتري به ‌رويت گشوده مي‌شود. تو معشوقه هستي، مي‌شوي و درهاي درايت و شفقت به رويت گشوده، اگر از خودت بيرون بيايي و ماهي درياهاي بزرگ‌تري شوي.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون