• 1404 سه‌شنبه 9 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4320 -
  • 1397 يکشنبه 12 اسفند

تضارب به معني دقيق لفظ

نه اينكه او عوض نشود و آراء فلسفي و كلامي‌اش تغيير نكند. نه. هر كس در 30 سال گذشته نوشته‌ها و گفته‌هاي دكتر سروش را پي گرفته باشد، مي‌داند كه او هم مثل ديگر متفكران تغيير كرده و نگاهش به خيلي از امور- از‌جمله به غرب- عوض شده. مع‌ذلك او كسي نبوده و نيست كه با توپ و تشر مخالفانش پا پس بكشد و از حرفش ابراز ندامت كند. او بعضي از سخنراني‌هايش را زير سايه تهديد و فرياد ايراد كرده. نوارهايش را بشنويد، مي‌فهميد كه مستمعانش دلشوره دارند و خوب نمي‌توانند متمركز شوند و دل به دل سخنران بدهند. اما صاحب سخن- درست يا غلط- اطمينان قلبي دارد كه باد فحش و شعار و چوب و چماق پريشانش نمي‌كند. با اين همه حساب آن گروه‌ فشاري را كه در تهران و قم و خرم‌آباد سخنراني‌هاي دهه 70 دكتر سروش را بر هم مي‌زدند بايد از گروه‌هاي فشار كانادايي و امريكايي و اروپايي جدا كنيم. همين سال گذشته دكتر سروش به كانادا رفت تا درباره مولوي و «ملت عشق» حرف بزند. چند كمونيست پا به سن گذاشته، الم‌شنگه‌اي به پا كردند كه نگذاشتند صدا به صدا برسد. پليس هم زورش نرسيد، امنيت يك جلسه ساده درس را برقرار كند. 12هزار كيلومتر دورتر از كانادا در ايران هر كس نوار آن سخنراني را شنيده باشدف عرض مرا تاييد مي‌كند كه اين كمونيست‌ها به جاي ديگر وصل بودند و مساله‌شان با سروش نه انقلاب فرهنگي و تعطيلي دانشگاه كه اصل و اساس اسلام و انقلاب بود. آنها خشمگين بودند از اينكه مي‌ديدند، مردي روشنفكر از قرآن و پيامبر صحبت مي‌كند و سلوك ديندارانه در جهان مدرن را درس مي‌دهد. فعلا كاري به محتواي سخنان دكتر سروش ندارم. مي‌توانيد با آن موافق باشيد، مي‌توانيد از موضع منتقد بشنويد و در تعابير دكتر ان‌قلت بياوريد. من جزو منتقدان دكتر سروشم اما برايم مسجل است كه عصبانيت گروه‌هاي فشار خارج از كشور به خاطر همين است كه از روشن شدن هر چراغي به نام دين و انقلاب مي‌ترسند و از خدا و قرآني كه يك ايراني درباره‌شان صحبت ‌كند، احساس خطر مي‌كنند. اين حرف‌ها را با تعابير دستمالي ‌شده صدا و سيماي جمهوري اسلامي يكي نگيريد. اين سال‌ها به اسم تبليغات آنقدر همه كلمات را با ربط و بي‌ربط خرج كرده‌اند كه از ارزش و اهميت كلمات كاسته‌اند و ديگر هيچ گوشي به شنيدن هشدارها واكنش نشان نمي‌دهد. 20 سال بيشتر است كه دارند پول خرج مي‌كنند، تلويزيون تاسيس كرده‌اند، آدم آورده‌اند و راست و دروغ را در هم آميخته‌اند تا پنبه دين و ايمان مردم را بزنند. هر ‌جا را باز مي‌كنيد، مي‌بينيد كه يكي به اسم بحث علمي و تاريخي جلوي دوربين آمده و رياكارانه و بي‌پروا بد دين را مي‌گويد و اسلام و قرآن را- پناه بر خدا- ضايع مي‌كند. خاطر ساده‌دلان بسياري در اين سال‌ها پي شده و دل‌هاي متزلزل زيادي زير آوار شك و سوال و ابهام و دروغ مانده‌اند. مطمئنم كه بعضي از خوانندگان اين يادداشت مرا به نگاه دايي‌جان ناپلئوني متهم مي‌كنند و به حساب توطئه‌انديشي‌ام مي‌گذارند اما باكي ندارم از گفتن اين واقعيت كه گروه‌هاي مخالف ايران هزينه هنگفت كرده‌اند براي بي‌ايمان كردن مردم و براي از دور خارج كردن دين و ضايع كردن تاريخ اسلام. براي همين از ديدن روشنفكري كه بحث قرآني مي‌كند و با خواندن شعر مولوي و سعدي مجددا مردم پريشان دل را دور چراغ معنويت گرد مي‌آورد، كهير مي‌زنند و اعصاب‌شان به هم مي‌ريزد و آشفته مي‌شود. اين همه فحشي كه دارند به دكتر سروش مي‌دهند به همين دليل است كه از او عصباني‌اند و حضور و مقبوليت او را براي پروژه خود زحمت‌افزا تشخيص مي‌دهند. در سال چهلم انقلاب اگرچه از اين طرف ما تبليغات خوب و درخوري نكرديم و حرف حساب چنداني نزديم و جز پروپاگانداي مرسوم خدمتي به انقلاب اسلامي و آرمان‌هايش نكرديم اما ضدانقلاب حقيقتا سنگ تمام گذاشت و از همه ظرفيتش براي بد جلوه دادن انقلاب و اين تاريخ 40‌ ساله استفاده كرد. هر كانال ماهواره‌اي را ملت روشن مي‌كردند چيزي جز بدي و كژي و نااميدي و تلخي و سياهي نمي‌ديدند و نمي‌شنيدند. درست در همين شرايط، دكتر سروش كه اتفاقا زخم خورده انقلابي‌هاي داخل است و به نوعي از اينجا رانده شده و از آنجا هم مانده، يك‌باره چيزي مي‌گويد كه به گوش ارتش سايبري و ضدانقلاب سنگين مي‌آيد و برنامه‌هايشان را به هم مي‌زند. در بادي امر صداي سروش يك صداست در ميان ميليون‌ها صدا. مگر اينها مدعي آزادانديشي و گفت‌وگو نيستند؟ مگر دم از دموكراسي و آزادي و حفظ كرامت انساني نمي‌زنند؟ پس چرا بايد از يك صداي مخالف اين همه به هم بريزند و عصباني شوند و هر چه كلمه زشت و زننده را عليه «نوانديش ديني» به كار ببرند؟ آيا شما از خود نمي‌پرسيد كه اين عصبانيت از كجاست و چرا يك اظهارنظر ساده اينچنين بي‌ادب و گستاخ و دريده‌شان كرده؟ اينها هنوز كاره‌اي نيستند و دست‌شان به هيچ دم گاوي بند نيست اين همه خودخواه و مستبد و كينه‌توزند، واي به حال اينكه زبانم لال خدايي نكرده به جايي برسند و قدرتي پيدا كنند. اما اينها را كه گفتم، بگذاريد از گروه فشار داخل هم انتقاد كنم. گروه فشار داخل منحصر به چند برادر غيور نيست كه دهه 70 جلوي دانشگاه‌ها تجمع مي‌كرد و عليه ليبراليسم و 10 تا ايسم ديگر شعار مي‌داد. نه. در اينجا هم هستند بزرگاني كه طاقت شنيدن حرف مخالف را ندارند و جز تاييد برنمي‌تابند. امروز 30 سال از نظريه قبض و بسط تئوريك شريعت مي‌گذرد. الآن ديگر هيچ كدام از آن مباحث، عجيب و غريب جلوه نمي‌كنند. خيلي از آن حرف‌ها را گاهي از علما هم مي‌شنويم. گويي اين وسط زمان بسياري از مشكلات را حل كرد و مداراي اهل معرفت را بالا برده. چه ‌بسا ده، بيست سال ديگر بحث‌هاي جديدتر دكتر سروش هم عادي شوند و به گفت‌وگوهاي متداول علمي راه يابند. آنچه ما از اسلام آموخته‌ايم و آنچه از سيره امامان ياد گرفته‌ايم اين بوده كه مومنين از بحث و گفت‌وگو باك ندارند و حتي با منكران خدا زانو به زانو مي‌نشينند و لم و نانسلم درمي‌اندازند. در عمل اما بزرگان ما نشان دادند كه منظورشان از گفت‌وگو چيز ديگري است. آنها نمي‌توانند به حرف كسي گوش بدهند كه آتوريته آنها را نپذيرد. آنها گفت‌وگو نمي‌كنند بلكه دل‌شان مي‌خواهد، معلمي كنند و اشكالات را جواب دهند. براي همين هم تا بحث جدي مي‌شود، پاي تكفير و تفسيق هم باز مي‌شود. الحق و النصاف ما بايد ممنون رهبري باشيم كه اجازه تكفير و تفسيق ندادند و اتفاقا در اين 30 ساله با تكفيري‌ها مقابله كردند. دكتر سروش هم در يكي از سخنراني‌هاي خود تفطن به اين معنا دارد و آن را به صراحت بيان مي‌كند. اما درست است كه در اين سال‌ها تكفيري اتفاق نيفتاد اما در عمل نيز عرصه براي آزادانديشي نيز باز گذاشته نشد. گاهي كه سخنراني‌هاي دكتر سروش را در خارج از ايران مي‌شنوم دلم مي‌سوزد وقتي مي‌بينم كه مستمعانش به جاده خاكي مي‌زنند و بعد از دو ساعت بحث سوالات بي‌ربط مي‌پرسند. در ايران مي‌شد اين بحث‌ها را تبديل به مناظره‌هاي جدي كرد و به معني واقعي كلمه تضارب آرا را به منصه ظهور رساند.(هر چند ما تضارب آرا را به معني ديگري تجربه كرديم و هنوز كاممان از آن تلخ است.)

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون