تربيت با تغيير نگرش مسوولان امكانپذير است
اميرعباس ميرزاخاني
1- كودكان از زماني كه پا به مدرسه ميگذارند تا هنگامي كه به عنوان يك عضو موثر در اجتماع به نقشآفريني بپردازند از گذرگاهي به نام تعليم و تربيت عبور ميكنند كه اين مهم تلاش و تفكر افرادي است كه در اين نهاد تأثيرگذار، آينده هر نسل و به تبع آن جامعه را رقم ميزنند. آنچه در سالهاي اخير بارها از سوي عاليترين مقامهاي سياسي كشور به زبان رانده شده، لزوم تغيير و دگرگوني شيوهها و روشهايي است كه تاكنون در نظام آموزشي كشور مورد استفاده قرار گرفته است و در اين ميان نقش تربيت و مهارتهاي زندگي بيش از مقوله آموزش بايد مورد بررسي قرار گيرد.
2- با ورود تكنولوژيهاي نوين و رشد آسيبهاي اجتماعي كه به فراخور صنعتي شدن جوامع امري اجتنابناپذير است، دگرگوني در سيستم تعليم و تربيت از سنتي به مدرن به يك ضرورت براي جوامع صنعتي تبديل شده به گونهاي كه اين تغيير علاوه بر عوامل سختافزاري مدرسه بر عوامل نرمافزاري اركان مدرسه مانند تغيير در نگرش دانشآموزان، آموزش مهارتهاي زندگي، ايجاد تفكر انتقادي در دانشآموزان و استفاده از ظرفيت خانوادهها در امر تربيت نيز تأثير بسزايي داشته و در ايران نيز به همين علت، آموزشها به دو بخش رسمي و غيررسمي و پنهان تقسيم شده است.
3- بيش از 160 سال از تأسيس مدارس رسمي در كشور ما ميگذرد و روز به روز نقش جامعهپذيري دانشآموزان از طريق مدارس مورد تأكيد قرار ميگيرد. به عبارت ديگر يكي از مهمترين كاركردهاي مدارس، آمادهسازي نسل كودك يا نوجوان براي نقشآفريني موثر و مفيد در جامعه است، مدارس به عنوان سازمان يادگيرنده و برنامه آموزشي به عنوان ريل هدفمند براي نيل به اهداف تربيتي و آموزشي بايد ضمن آموزش برنامههاي رسمي دولت، برنامههاي پنهان آموزشي اعم از انتقال ارزشهاي مناسب جامعه، نهادينهسازي آموزههاي ديني مطابق با نيازهاي روز، آموزش مهارتهاي زندگي و زمينه جامعهپذيري دانشآموزان را براي ورود به اجتماع فراهم كند و ضرورت دارد كه آموزش و پرورش به اين بخش از برنامهها بيش از آموزشهاي رسمي بپردازد.
4- مقوله «پرورش» و بررسي ساحتهاي مختلف تربيت در برنامه درسي پنهان مدارس به قدري حائز اهميت و داراي شرايط ويژهاي است كه اگر همه اركان مدرسه و بخشهاي سياستگذار آموزش و پرورش در آن مشاركت جدي و واقعي نداشته باشند قطعا به نتايجي عكس آنچه در سند تحول بنيادين به آن اشاره شده، دست خواهيم يافت.
5- براي رسيدن به اهداف و ساحتهاي 6 گانه تربيت منطبق بر سند تحول بنيادين اركان مختلفي در بيرون و درون آموزش و پرورش بايد دست به دست هم بدهند تا دانشآموز منطبق بر برنامه درسي و طي 12 سال تحصيلي ياد بگيرد كه داراي چه حقوقي است؟ در قبال محيط زيست چه وظايف و مسووليتهايي دارد؟ چرا، چگونه و به چه فرآيندي بايد هنجارهاي جامعه را رعايت كرد؟ رعايت قوانين اجتماعي باعث چه محدوديتهايي و چه آزاديهايي براي افراد و طبقات مختلف جامعه فراهم ميآورد؟ و رعايت حقوق مدني ديگران و توجه به قوانين راهنمايي و رانندگي چه تاثيري بر سرمايههاي اجتماعي افراد خواهد گذاشت؟ و...
6- يكي از راههاي نهادينهسازي فرهنگ و به تبع آن پرورش انساني در تراز سند تحول بنيادين، گنجاندن مباحثي نظير حقوق شهروندي، ايجاد تفكر انتقادي از طريق حل مساله و پژوهش، بهداشت و سلامت و محيط زيست در كتابهاي درسي دورههاي مختلف تحصيلي است كه آموزش و پرورش در دولت تدبير و اميد توانست، بخش زيادي از اين موضوعات را در برنامه درسي دانشآموزان قرار دهد ولي آنچه نهادينهسازي اين فرهنگ تأثيرگذار را با چالش جدي مواجه ميكند، عدم مشاركت سي و چند دستگاه فرهنگي خارج از ساختار آموزش وپرورش است كه با وجود ارتزاق از بودجه عمومي دولت در بزنگاههاي سياسي، هيچ مسووليتي از فرهنگسازي در كشور را برعهده نميگيرند و بر عكس ميكوشند تا در تمامي اين چالشها آموزش و پرورش را مقصر واقعي جلوه دهند؛ در صورتي كه اگر برنامههاي اين بخش همسو با برنامههاي فرهنگي آموزش و پرورش قرار گيرد، باعث بهرهوري بيشتر در اين حوزه ميشود.
7- آموزش و پرورش اهداف بسياري در حوزه تربيت و دستيابي به آنها دارد كه يكي از آنها شكلگيري رفتار مطلوب پايدار و قانونمند دانشآموزان در ساختار فرهنگي و سياسي كشور است و براي اينكه بتوانيم يك شهروند اجتماعي مطابق با اهداف كلان نظام تعليم و تربيت داشته باشيم، عناصر زيادي بايد در فرهنگ و ساير بخشهاي كشور تغيير كنند. آموزش و پرورش در ساختار سياسي و اجتماعي كشور منزوي و مجزا از ساير بخشها نيست و در راستاي اهداف دولت و نظام سياسي كشور كار ميكند؛ بنابراين همواره پيوندي بين آموزش و پرورش و ايدهها و تفكرات سياسي وجود دارد و در نتيجه بازتاب هر حكومت را در آموزش و پرورش آن ميبينيم اما شايد بتوانيم بعضي از شيوهها را تغيير دهيم، همانطور كه گفته شد با وجود اهداف زيادي كه آموزش و پرورش تعيين كرده به نظر ميآيد، نتيجه مطلوبي در خروجيهاي اين دستگاه به دست نيامده كه علت آن عدم كفايت هدفگذاري در شاخصها توسط همه بخشهاي فرهنگي و سياسي كشور نيست.
8- موضوع بسيار مهمتر از تعيين هدفگذاري در شاخصها، تغيير نگرش مسوولان فرهنگي و سياسي كشور نسبت به مسائل كلان آموزش و پرورش است و مديري كه خود اهل تسامح و تساهل در امور فرهنگي نيست چگونه ميتوان انتظار داشت كه بتواند اين ويژگي را در بدنه جامعه به ويژه دانشآموزان نهادينه كند و اين موضوع تا زماني كه ساختار آموزش و پرورش در اين حوزه تغيير نكند، تحقق يافتني نيست.
كارشناس آموزشي