بازگشت غرورآفرينِ تئاتري با تلويزيون
رضا خوشنويسِ «هزاردستان»
سالهاي مياني دهه 50 براي مشايخي با حضور در آثار تلويزيوني نيز گره خورده است و در كنار تلهتئاترها و آثار سينمايي حضور پررنگي در سريالهاي پرمخاطب آن روزگار دارد. گرچه ايفاي نقش در تلويزيون به اندازه سينما و تئاتر قابل تامل به نظر نميرسد (جز تجربه سلطان و صاحبقران) اما با عبور از اين دوران است كه مشايخي يك بار ديگر توانايي ذاتياش در ساختن نقش را با ايفاي نقش «رضا خوشنويس» سريال هزار دستان در دهه 60 به رخ ميكشد.
گرچه اينبار نيز نام علي حاتمي روي صندلي كارگرداني بر اعتبار اثر توليد شده سنگيني ميكند اما به حق نبايد از تصميم درست و نبوغآميز حاتمي در كنار هم نشاندن بهترينهاي تئاتر و سينماي ايران به سادگي گذشت.
جمشيد مشايخي، عزتالله انتظامي، محمد علي كشاورز، علي نصيريان، داوود رشيدي، حسين گيل، زهرا حاتمي، شهلا ميربختيار، جهانگير فروهر و جعفر والي چهرههايي بودند در اوج كيفيت هنري كه بعضا حضور دو نفر از آنها براي بر صدر نشاندن يك اثر سينمايي يا تلويزيوني كفايت ميكرد. پروژه «هزاردستان» از 1358 تا 1366 به صورت مجموعه تلويزيوني براي تلويزيون ايران ساخته شد و ساخت آن ۸ سال به طول انجاميد. طرح اوليه اين سريال در سال ۱۳۵۴ با عنوان «جاده ابريشم» با حضور شخصيتهايي مثل مدرس، ميرزا كوچك و رضاخان به ذهن حاتمي آمد و بعد از تغييرات اساسي كه ماهيت كار را عوض كرد وارد پيش توليد شد.
چنانچه طبق اطلاعات موجود فيلمنامه «هزاردستان» بيش از ۸ تا ۱۰ بار بازنويسي و بعد از وقفهاي دو ساله، ويرايش چهارم مورد قبول واقع شد. مشايخي در مجموعه هزار دستان نقش رضا خوشنويس «شخصيت اصلي» را ايفا ميكند.
شخصيتي كه ابتدا او را در هيات پيرمردي خوشنويس ميبينيم كه با همسرش، قمربانو (با بازي شهلا ميربختيار)، در مشهد و به دور از جنجالهاي سياسي تهران زندگي ميكند. خلوت اين زن و شوهر پير را حضور مفتش ششانگشتي (با بازي داود رشيدي) برهم ميزند. مفتش رضا را به علتي نامعلوم دستگير ميكند و با تهديد و ارعاب و شكنجه از او ميخواهد به جرمي نامشخص اعتراف كند. اين بازجوييها محملي ميشود براي بازگشت به گذشته پر ماجراي «رضا خوشنويس» در سي سال پيش، زماني كه شهرتش «تفنگچي» بود. «رضا تفنگچي» در اواخر حكومت احمدشاه با مرد صحافي به نام ابوالفتح (با بازي علي نصيريان) آشنا شد. ابوالفتح او را به خاطر مهارتش در تيراندازي براي ماموريتي در نظر گرفت. اين ماموريت كه به دستور كميته مجازات انجام ميشد عبارت بود از ترور اسماعيلخان، رييس محتكر انبار غله تهران. رضا اسماعيلخان را با شليك گلوله ترور ميكند. به جرات ميتوان گفت مشايخي با بازي در اين نقش جاي يكه خود را در قلب ميليونها ايراني باز كرد كه در سالها پاياني دهه 60 امكاني جز تلويزيون در اختيار نداشتند.