برخيز و اول بكش (176)
فصل هفدهم
كودتاي شين بت –
تار و پود دروغگويي تكميل ميشود
نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف
اين نقشه در نارو زدن واقعا نفس گير بود زيرا نيازمند دروغ گفتن، توطئه و خيانت عميق و گيجكننده به يك دوست شرافتمند بود. گينوسر و مردخاي از سال 1982 كه به لبنان تجاوز شده بود دوستان صميمي شده بودند. اين دوستي آنقدر صميمي بود كه در 27 ژوئن سال 1982، گينوسر حتي به مردخاي نشان ويژه شين بت را كه به خاطر كمك به شين بت در كشتن عظمي زرير، افسر عمليات فتح در جنوب لبنان كرده بود، داد.گينوسر يك تار پيچيدهاي از دروغ بافته بود. او به خوبي ميدانست كه هيات چه نياز دارد. او در يكي از تجمعات مخفيانه گفته بود، «بچهها خودتان را زياد فريب ندهيد . يك كسي بايد در آنجا گناهكار شناخته شود . در غير اين صورت اين كميته كاري انجام نداده است . تنها فردي را كه ميتوان در آنجا گناهكار كرد آقاي اسحاق مردخاي است.» شاهد كليدي فرمانده بيردز، اهود ياتوم بود.شالوم، گينوسر و ديگران در شب قبل در گوش او مدام ميخواندند. او به هيات گفت، «من و رييس شينبت به صحنه رسيديم. دو گروه از مردم را به فاصله ده متر از يكديگر ديدم . در هر گروه بيست تا سي نفر از مردم بودند . زماني كه من راه خودم را باز كردم، ديدم يك گروه از مردم هستند كه امروز مرا به ياد «فلاحيان سوري» كه به خلبانان ما حمله كردند مياندازد. آنها هر كاري كه احساس ميكردند با دستان و پاهاي خودشان انجام ميدادند. زماني كه تروريستها را ديدم حتي من هم به صورتشان سيلي زدم. من به خاطر جو عصبانيتي كه در آنجا بود از آنجا دور شدم.» او گفت كه هيچ فرد عضو شين بت را در ميان مردم نديده بود اما سرتيپ مردخاي را ديد كه يكي از تروريستها را با اسلحه خودش ميزد.ياتوم به هيات گفت كه زماني كه تروريستها به او تحويل داده شدند در شرايط بسيار بدي بودند و او آنها را به بيمارستان برد و در آنجا بود كه به او گفته شد آنها مردهاند. سرپرست هيات تحقيق و تفحص، ژنرال بازنشسته مئير زوره، عميقا تحت تاثير صداقت ياتوم قرار گرفت . ياتوم تنها شاهدي بود كه اعتراف كرده بود و حتي به خاطر سيلي كه به تروريستها زده بود اظهار تاسف كرده بود. اين «اعتراف» البته ميخواست كه يك راز بزرگتري را بپوشاند.يك مقام ديگر شين بت احضار شد و پس از آنكه صحنهاي را كه او به عنوان يك لجنزار توصيف كرد از او پرسيده شد كه «شما چه كسي را ديديد كه داشت كتك ميزد؟» او چواب داد «خيلي پيچيده است. خيلي سخت است كه به ياد آورد. تنها شخصي را كه من توانستم تشخيص بدهم اسحاق مردخاي بود. صداي ضربات او به آسمانها ميرفت.» در همين حال يك شاهد ديگر شين بت گفت، «من اسحاق را ديدم كه داشت به سر آنها ميزد. ضربات سخت،» اما او نتوانست افراد ديگري را تشخيص بدهد. رژه شاهدان آژانس همگي يك خط را طي ميكردند.توطئه گران سعي داشتند تا كوبي به خودش هم دروغ بگويد. كوبي گفت، «گينوسر آمد پيش من تا مطمئن شود كه من شهادت ميدهم كه ديدهام مردخاي آنها را تا سر حد مرگ كتك ميزده است. من به او گفتم كه چنين چيزي را نديدهام. او ادامه داد و پرسيد آيا از نقطه نظر من آبراهام در حالي كه تروريستها كتك ميخوردهاند آنجا حضور داشته. من گفتم كه فيالواقع او در آنجا بوده و اولين ضربه را به آنها زده است . او گفت «اگر اينچنين است پس از نقطه نظر من تو اصلا آنجا نبودهاي.» پس از اين آنها مرا به يك ماموريت دايمي به ايتاليا فرستادند. من متوجه شدم كه آنها ميخواستهاند كه حتي الامكان از كميسيونهاي تحقيق و تفحص دور باشم.»با اينحال، هيات تحقيق وزارت دادگستري براي پرسش از كوبي پافشاري كرد. او مخفيانه به اسراييل پرواز كرد و در يك ملاقات تندي كه با آبراهام شالوم داشت به رييس خود گفت كه او، يعني كوبي، از نقشهاش پشتيباني نميكند. شالوم فرياد كشيد، «اين يك خيانت است!»
توضيح: استفاده از واژه تروريستهاي فلسطيني براي حفظ امانت در ترجمه است
نه اعتقاد مترجم و روزنامه