از 30 تير 1331 تا 28 مرداد 1332 يك سال و يك ماه گذشت. در اين يك سال و يك ماه صحنه سياسي ايران چنان تغيير كرد كه جاي متحدان با يكديگر عوض شد و متحدان اين روز به مخالفان آن روز تبديل شدند. صحنه سياسي ايران در اين مدت بيثبات و نامطمئن مينمود. در اين ميان، مردم بازيگران اصلي حادثههاي اين مدت يك سال و يك ماه بودند. مردماني كه بنا به احساسات ديني و ملي جان بر كف گرفته و شعار «يا مرگ يا مصدق» سر دادند و گاه گروهي از آنان خواستار عدم ترك ايران از سوي شاه شدند و گاه افسانهوار متهم شدند در نيمي از روز 28 مرداد «زندهباد مصدق» گفتند و در نيمي ديگر از آن روز «مردهباد مصدق». آنچه اما روايات و اسناد تاريخي بر صحت آن تكيه دارند، حضور مردم بيتبليغات حكومتي و كمكهاي خارجي در روزهاي 30 تير 1331 و 25 مرداد 1332 است. دو روزي كه چون مردمان فعالانه در كف خيابانها حضور يافتند، پيروزي از آنِ آنان بود. اما وقتي منفعل شدند و خيابانها را از دست دادند، دولت را هم از كف دادند. انفعالي كه از جانب دولت به آنها تزريق شد.
ماجرا از چه قرار بود؟
30 تير 1331 با ناكامي مصدق در مواجهه با مجلس و دربار كليد خورد. اگر تا پيش از اين، نزاع دو نهاد مجلس و دربار و چربش قدرت يكي بر ديگري، دولت را به جانب يكي از آنان سوق ميداد، حال مجلس با دربار متحد شده و در مقابل مصدق قرار گرفته بود. ابتدا مجلس با لوايح اختيارات مصدق مخالفت و سپس شاه در واگذاري وزارت جنگ به او تعلل كرد. مصدق دريافت با چنين وضعيتي ممكن است با همكاري شاه و مجلس از نخستوزيري كنار گذاشته شود. موضوعي كه براي اين اشرافي دموكرات چندان خوشايند نبود. چه مصدق كنار گذاشتن توسط مجلس را دون شأن خود و لطمهاي به رهبرياش ميدانست كه پرچمدار نهضت ملي ايرانيان شناخته ميشد. همچنين به مخالفانش اين فرصت را ميداد كه بيدردسر و با سازوكار قانوني از او خلاصي يابند. از همينرو در 25 تير 1331 استعفا داد. كاري كه در 25 مرداد 1332 نكرد و شاه را به اقدام خلاف قانون اساسي در غياب مجلس بدون استعفاي خود وادار كرد. اقدامي كه با كودتاي نظامي همراه شد.
نامه مصدق
مصدق در نامه استعفاي خود در 25 تير شاه را در مقابل مردم قرار داد و از وضعيتي كه پيش آمده بود، در مقابله با نهضت ملي ايرانيان ياد كرد: «چون در نتيجه تجربياتي كه در دولت سابق به دست آمده، پيشرفت كار در اين موقع حساس ايجاب ميكند كه پست وزارت جنگ را فدوي شخصا عهدهدار شود و اين كار مورد تصويب شاهانه واقع نشد، البته بهتر آن است دولت آينده را كسي تشكيل دهد كه كاملا مورد اعتماد باشد و بتواند منويات شاهانه را اجرا كند. با وضع فعلي ممكن نيست مبارزاتي را كه ملت ايران شروع كرده است، پيروزمندانه خاتمه دهد.» مصدق سپس راهي احمدآباد شد. شاه با قبول استعفاي مصدق تجربهاي را به محك آزمايش گذاشت كه بعدها نيز آن را تكرار كرد. رقيبتراشي براي رجال حتي اگر آنان متعلق به يك پايگاه طبقاتي و گذشته مشترك باشند. همچنين براي نجات خود دست به دامان رجالي بشود كه نظر خوشي به آنان ندارد. رجالي كه به قدرتمندي و جاهطلبي متصف بودند. او به خوبي دريافته بود، صحنه سياست، صحنه دوستيها و دشمنيهاي دايمي نيست.
مرد بحران
احمد قوام رجلي بود كه در ميان سياسيون به استقلال شخصيتي شناخته ميشد. در بحران آذربايجان خود را به عنوان مرد بحران شناسانده بود. او با محمدرضا شاه بر سر تغييراتي كه پس از ترورش در پانزدهم بهمن 1327 در قانون اساسي در جهت افزايش اختيارات خود اعمال كرد، دچار اختلاف شد. قوام در نامهاي كه در اين باره از اروپا به شاه نوشت، از خطرات اين اقدام براي آزادي و مشروطيت انذار داد و «خطري بزرگتر و لطمهاي عظيمتر» از اين كار ندانست. محمدرضا شاه نامه هشدارآميز قوام را پاسخ نداد و اين كار را به ابراهيم حكيمي، وزير دربار محول كرد تا طي آن لقب «جناب اشرف» را از او پس بگيرد.
قوام در برابر مصدق و كاشاني
قوام و مصدق دو رجلي بودند كه سابقهاي مشترك در سوابق ديواني و در مخالفت با رضاشاه داشتند. با چنين سابقهاي، قوام تنها كسي بود كه ميتوانست در برابر مصدق مردمگرا قد علم كند. شخصيت نخبهگرا و قاطع او در كنار پايگاه اشرافياش ميتوانست بخش مهمي از نخبگان را همراه كند. او زماني توسط سيدحسن مدرس به «شمشير رزم» تشبيه شده بود؛ گويي قوام خود نيز در پي اين فرصت بود تا بخت و شخصيت خود را براي آخرين بار در معرض آزمايش بگذارد. تيرماه 1331 اما متفاوت از آذر 1325 (نجات آذربايجان) بود. پذيرش نخستوزيري توسط او با خطرات زيادي همراه بود. گرچه به نظر ميرسيد او با اعتماد به نفس بالا آمده است تا تكليف همه را مشخص كند، اما بيانيه پرعتاب و خطاب او در پذيرش نخستوزيري را ميتوان نشانهاي از عدم اعتماد به نفس او دانست كه بيشتر درصدد القاي قاطعيت و اقتدار خود بود. قوام در اين بيانيه شاه، مصدق و كاشاني را توامان مورد خطاب و انتقاد قرار داد. پيش از آنكه شاه در بهمن 1341 در قم از اصطلاح «ارتجاع سياه» استفاده كند، آن را به كار برد. مصدق را عوامفريب سياسي و كاشاني را متهم به ريا و سالوسي در مذهب كرد. از شاه هم به جهت تقويت نيروهاي مذهبي در مقابل تودهايها انتقاد كرد: «به همان اندازه كه از عوامفريبي در امور سياسي بيزارم، در مسائل مذهبي نيز از ريا و سالوسي منزجرم. كساني كه به بهانه مبارزه با افراطيون سرخ، ارتجاع سياه را تقويت كردهاند، لطمه شديدي به آزادي وارد كرده و زحمات بانيان مشروطيت را از نيم قرن به اين طرف به هدر دادهاند. من در عين احترام به تعاليم مقدسه اسلام، ديانت را از سياست دور نگه خواهم داشت و از نشر خرافات و عقايد قهقرايي جلوگيري خواهم كرد.»
اشتباهات قوام
قوام اوضاع جديد را درك نكرده بود كه در اين سالها نخستوزيري چون مصدق بر شانههاي مردم مينشست و مجلس واقعي را در ميان اجتماع مردم جستوجو ميكرد. نوع بيان اعلاميهاش هم نه به بيان نخستوزير مشروطه كه به انقلابيون چپ ميمانست: «حتي ممكن است تا جايي روم كه با تصويب اكثريت پارلمان، دست به تشكيل محاكم انقلابي زده و روزي صدها تبهكار از هر طبقه به موجب حكم خشك و بيشفقت قانون، قرين تيرهروزي سازم. به عموم اخطار ميكنم كه دوره عصيان سپري شده و روز اطاعت از اوامر و نواهي حكومت فرارسيده است.» ادبيات بيانيه چندان خارج از قاعده و عرف بود كه مورخالدوله سپهر كه در دورههاي پيشين نخستوزيرياش نقش سخنگويش را داشت، او را از انتشار آن نهي كرد. جالب اينكه قوام در اين اعلاميه مصرعي از شعر منوچهريدامغاني را كه به پيشنهاد سپهر به اعلاميه افزوده بود، تغيير داد و «كشتنيان را سياستي دگر آمد» را تبديل به «كشتيبان» كرد. قوام حتي در انتخاب گوينده بيانيه سعي كرد كسي (رضا سجادي) را برگزيند كه صدايي پرطنين و حالت جنگاورانه داشت. رضا سجادي اولين گوينده راديو تهران بود كه رضاشاه به او التفات داشت.
كاشاني در برابر قوام
در مقابل خط و نشان كشيدن قوام نه مصدق كه كاشاني به ميدان آمد. همچنانكه در روز 25 مرداد 1332 هم حسين فاطمي، وزير خارجه مصدق، ميداندار تظاهرات ميدان بهارستان در مخالفت با كودتا و شاه شد. صحنهگرداني او در اين روز موجب شد سخناني بر زبان آورد كه جانش تاوان آن سخنان بود. آيتالله كاشاني در اعلاميهاي كه در روز 28 تيرماه 1331 در پاسخ به قوام صادر كرد، برخلاف نخستوزير جديد به استقبال مردم رفت. او از «توطئه تفكيك دين از سياست» به عنوان «سرلوحه برنامه انگليسيها» ياد كرد. فتواي «جهاد اكبر» داد و از نيروهاي نظامي خواست همراه و كنار مردم باشند.
قيام مردم
30 تير در حالي شروع شد كه شهرهاي مختلف به ويژه شهرهاي نفتخيز شاهد حضور مردم در حمايت از مصدق بودند. تلگرافخانهها مهمترين مركز اجتماع مردمان بودند. همان وضعيتي كه در دوره مشروطه رخ داده بود. قوام در همان آغاز روز با مشاهده خيل مخالفتها استعفا داد. كاري كه در دورههاي پيشين نكرده بود؛ گويي او تفاوت مخالفتهاي 30 تير 1331 را با مخالفتهاي آذر 1321 دريافته بود. مخالفتهايي كه دربار و بريتانيا در آن نقش داشتند. استعفاي او اما تا عصرهنگام توسط شاه اعلام نشد. ارتش كه تحت كنترل و رياست شاه بود، به سركوب مردم پرداخت.
درس 30 تير
نكتهاي كه چندان به آن توجه نشد و قوام قرباني 30 تير شد. خدماتش در برهههاي مختلف فراموش و بعدا قانوني در مصادره اموالش تصويب شد. افراط و تفريط جامعه ايران در حق قوام متجلي شد. سياستمداري كه كارنامهاي نسبتا موفق داشت، بر اثر اشتباهي كه در تيرماه 31 مرتكب شد، توسط بسياري از هواداران مصدق با اين برهه سنجيده شد. همچنانكه در سالهاي اخير با ايجاد دوگانه مصدق- قوام سعي ميشود عملگرايي قوام در برابر آرمانگرايي مصدق برساخته شود. مسالهاي كه چندان به صواب نيست. رقيب قوام در 30تير، يعني آيتالله كاشاني نيز دچار چنين وضعيت و قضاوتي شد. كارنامه كاشاني در سالهاي نهضت مليشدن صنعت نفت ناديده انگاشته شد و دوگانه كاشاني- مصدق شكل گرفت. دوگانهاي كه ميراثداران مصدق و هواداران بقايي در كسوت هواداري از كاشاني در ايجادش نقش نسبتا يكساني داشتند. در اين ميان، كساني چون كاظم حسيبي در اقليت قرار داشتند كه از اين دوگانه احتراز ميجستند. اين دوگانه در سالهاي پس از انقلاب 57 پررنگتر شد و با انتشار نامه پرابهام كاشاني به مصدق كه گفته ميشود در 27 مرداد 1332 نوشته شده، وارد فاز جديدي شد. اين نامه با توجه به تايپي بودن پاسخ مصدق در حاشيه آن با اين عبارت كه «اينجانب مستظهر به پشتيباني ملت ايران هستم» از منظر سندشناسي با ترديد جدي در مشاهده آن توسط مصدق و بيان چنين پاسخي مواجه است، چرا كه پاسخ مقامات در حاشيه نامهها كه متضمن دستور يا پاسخ است، دستنويس است. 30 تير 1331 با حضور فعال مردم به رهبري آيتالله كاشاني به پيروزي مصدق و بازگشت او به قدرت به پايان رسيد. در حالي كه يك سال و يك ماه بعد در پي حضور فعال مردم در 25 مرداد 1332، اين حضور دنبال نشد و با بيانيه مصدق در بعدازظهر 27 مرداد مبني بر غيرقانوني بودن هرگونه اجتماعي، جامعه در قبال حوادث 28 مرداد منفعل ماند. رها كردن مردم موضوعي بود كه با هشدار غلامحسين صديقي، وزير كشور همراه شد. به اعتقاد او، از طريق رسانه راديو ميشد مردم را در پشت دولت نگه داشت و آنان را براي مقابله با كودتا همراه كرد. هرچند مصدق در دادگاهش از نگراني خود مبني بر سركوب مردم در روز كودتا گفت، اما گويي او با توجه به وضعيتي كه دچارش شده بود، ميخواست پايان دولتش از طريق اقدام غيرقانوني كودتا باشد تا درخت نهضت ملي همچون يك نماد باقي بماند. نماد يك ناكامي ديگر در سرگذشت و سرنوشت ايرانيان. نمادهايي كه با وجود ناكامي ادامه مييافتند. پيشبيني مصدق خيلي زود به وقوع پيوست. انفعال جامعه اندكي پس از كودتا پوسته خود را شكست. موج دستگيريهاي وسيع مردم از طبقات گوناگون اجتماع نشان داد دولت كودتا از واكنشهاي مردمي واهمه دارد. حضور مردم در اجتماعات گوناگون در اعتراض به دولت و مقابله سخت با اين اجتماعات به همراه تشكيل نهضت مقاومت ملي نشان داد، قيام مردمي 28 مرداد افسانهاي بيش نيست. هر چند هر سال گرامي ميداشتندش.
پژوهشگر تاريخ
مصدق دريافت با چنين وضعيتي ممكن است با همكاري شاه و مجلس از نخستوزيري كنار گذاشته شود. موضوعي كه براي اين اشرافي دموكرات چندان خوشايند نبود. چه مصدق كنار گذاشتن توسط مجلس را دون شأن خود و لطمهاي به رهبرياش ميدانست كه پرچمدار نهضت ملي ايرانيان شناخته ميشد.
قوام اوضاع جديد را درك نكرده بود كه در اين سالها نخستوزيري چون مصدق بر شانههاي مردم مينشست و مجلس واقعي را در ميان اجتماع مردم جستوجو ميكرد. نوع بيان اعلاميهاش هم نه به بيان نخستوزير مشروطه كه به انقلابيون چپ ميمانست. ادبيات بيانيه چندان خارج از قاعده و عرف بود كه مورخالدوله سپهر او را از انتشار آن نهي كرد.