• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4419 -
  • ۱۳۹۸ يکشنبه ۳۰ تير

67 سال از 30 تير 1331 مي‌گذرد

از قيام مردمي تا انفعال جامعه

رضا مختاري‌اصفهاني

از 30 تير 1331 تا 28 مرداد 1332 يك سال و يك ماه گذشت. در اين يك سال و يك ماه صحنه سياسي ايران چنان تغيير كرد كه جاي متحدان با يكديگر عوض شد و متحدان اين روز به مخالفان آن روز تبديل شدند. صحنه سياسي ايران در اين مدت بي‎ثبات و نامطمئن مي‎نمود. در اين ميان، مردم بازيگران اصلي حادثه‎هاي اين مدت يك سال و يك ماه بودند. مردماني كه بنا به احساسات ديني و ملي جان بر كف گرفته و شعار «يا مرگ يا مصدق» سر دادند و گاه گروهي از آنان خواستار عدم‎ ترك ايران از سوي شاه شدند و گاه افسانه‎وار متهم شدند در نيمي از روز 28 مرداد «زنده‎باد مصدق» گفتند و در نيمي ديگر از آن روز «مرده‎باد مصدق». آنچه اما روايات و اسناد تاريخي بر صحت آن تكيه دارند، حضور مردم بي‎تبليغات حكومتي و كمك‎هاي خارجي در روزهاي 30 تير 1331 و 25 مرداد 1332 است. دو روزي كه چون مردمان فعالانه در كف خيابان‎ها حضور يافتند، پيروزي از آنِ آنان بود. اما وقتي منفعل شدند و خيابان‎ها را از دست دادند، دولت را هم از كف دادند. انفعالي كه از جانب دولت به آنها تزريق شد.

ماجرا از چه قرار بود؟

30 تير 1331 با ناكامي مصدق در مواجهه با مجلس و دربار كليد خورد. اگر تا پيش از اين، نزاع دو نهاد مجلس و دربار و چربش قدرت يكي بر ديگري، دولت را به جانب يكي از آنان سوق مي‎داد، حال مجلس با دربار متحد شده و در مقابل مصدق قرار گرفته بود. ابتدا مجلس با لوايح اختيارات مصدق مخالفت و سپس شاه در واگذاري وزارت جنگ به او تعلل كرد. مصدق دريافت با چنين وضعيتي ممكن است با همكاري شاه و مجلس از نخست‎وزيري كنار گذاشته شود. موضوعي كه براي اين اشرافي دموكرات چندان خوشايند نبود. چه مصدق كنار گذاشتن توسط مجلس را دون شأن خود و لطمه‎اي به رهبري‎اش مي‎دانست كه پرچمدار نهضت ملي ايرانيان شناخته مي‎شد. همچنين به مخالفانش اين فرصت را مي‎داد كه بي‎دردسر و با سازوكار قانوني از او خلاصي يابند. از همين‌رو در 25 تير 1331 استعفا داد. كاري كه در 25 مرداد 1332 نكرد و شاه را به اقدام خلاف قانون اساسي در غياب مجلس بدون استعفاي خود وادار كرد. اقدامي كه با كودتاي نظامي همراه شد.

نامه مصدق

مصدق در نامه استعفاي خود در 25 تير شاه را در مقابل مردم قرار داد و از وضعيتي كه پيش آمده بود، در مقابله با نهضت ملي ايرانيان ياد كرد: «چون در نتيجه تجربياتي كه در دولت سابق به دست آمده، پيشرفت كار در اين موقع حساس ايجاب مي‎كند كه پست وزارت جنگ را فدوي شخصا عهده‎دار شود و اين كار مورد تصويب شاهانه واقع نشد، البته بهتر آن است دولت آينده را كسي تشكيل دهد كه كاملا مورد اعتماد باشد و بتواند منويات شاهانه را اجرا كند. با وضع فعلي ممكن نيست مبارزاتي را كه ملت ايران شروع كرده است، پيروزمندانه خاتمه دهد.» مصدق سپس راهي احمدآباد شد. شاه با قبول استعفاي مصدق تجربه‎اي را به محك آزمايش گذاشت كه بعدها نيز آن را تكرار كرد. رقيب‎تراشي براي رجال حتي اگر آنان متعلق به يك پايگاه طبقاتي و گذشته مشترك باشند. همچنين براي نجات خود دست به دامان رجالي بشود كه نظر خوشي به آنان ندارد. رجالي كه به قدرتمندي و جاه‎طلبي متصف بودند. او به خوبي دريافته بود، صحنه سياست، صحنه دوستي‎ها و دشمني‎هاي دايمي نيست.

مرد بحران

احمد قوام رجلي بود كه در ميان سياسيون به استقلال شخصيتي شناخته مي‎شد. در بحران آذربايجان خود را به عنوان مرد بحران شناسانده بود. او با محمدرضا شاه بر سر تغييراتي كه پس از ترورش در پانزدهم بهمن 1327 در قانون اساسي در جهت افزايش اختيارات خود اعمال كرد، دچار اختلاف شد. قوام در نامه‎اي كه در اين باره از اروپا به شاه نوشت، از خطرات اين اقدام براي آزادي و مشروطيت انذار داد و «خطري بزرگ‌تر و لطمه‎اي عظيم‎تر» از اين كار ندانست. محمدرضا شاه نامه هشدارآميز قوام را پاسخ نداد و اين كار را به ابراهيم حكيمي، وزير دربار محول كرد تا طي آن لقب «جناب اشرف» را از او پس بگيرد.

قوام در برابر مصدق و كاشاني

قوام و مصدق دو رجلي بودند كه سابقه‏اي مشترك در سوابق ديواني و در مخالفت با رضاشاه داشتند. با چنين سابقه‎اي، قوام تنها كسي بود كه مي‎توانست در برابر مصدق مردم‎گرا قد علم كند. شخصيت نخبه‎گرا و قاطع او در كنار پايگاه اشرافي‎اش مي‎توانست بخش مهمي از نخبگان را همراه كند. او زماني توسط سيدحسن مدرس به «شمشير رزم» تشبيه شده بود؛ گويي قوام خود نيز در پي اين فرصت بود تا بخت و شخصيت خود را براي آخرين بار در معرض آزمايش بگذارد. تيرماه 1331 اما متفاوت از آذر 1325 (نجات آذربايجان) بود. پذيرش نخست‎وزيري توسط او با خطرات زيادي همراه بود. گرچه به نظر مي‎رسيد او با اعتماد به نفس بالا آمده است تا تكليف همه را مشخص كند، اما بيانيه پرعتاب و خطاب او در پذيرش نخست‎وزيري را مي‎توان نشانه‎اي از عدم اعتماد به نفس او دانست كه بيشتر درصدد القاي قاطعيت و اقتدار خود بود. قوام در اين بيانيه شاه، مصدق و كاشاني را توامان مورد خطاب و انتقاد قرار داد. پيش از آنكه شاه در بهمن 1341 در قم از اصطلاح «ارتجاع سياه» استفاده كند، آن را به كار برد. مصدق را عوامفريب سياسي و كاشاني را متهم به ريا و سالوسي در مذهب كرد. از شاه هم به جهت تقويت نيروهاي مذهبي در مقابل توده‌اي‎ها انتقاد كرد: «به همان اندازه كه از عوامفريبي در امور سياسي بيزارم، در مسائل مذهبي نيز از ريا و سالوسي منزجرم. كساني كه به بهانه مبارزه با افراطيون سرخ، ارتجاع سياه را تقويت كرده‎اند، لطمه شديدي به آزادي وارد كرده و زحمات بانيان مشروطيت را از نيم ‎قرن به اين طرف به هدر داده‎اند. من در عين احترام به تعاليم مقدسه اسلام، ديانت را از سياست دور نگه خواهم داشت و از نشر خرافات و عقايد قهقرايي جلوگيري خواهم كرد.»

اشتباهات قوام

قوام اوضاع جديد را درك نكرده بود كه در اين سال‎ها نخست‎وزيري چون مصدق بر شانه‎هاي مردم مي‎نشست و مجلس واقعي را در ميان اجتماع مردم جست‌وجو مي‎كرد. نوع بيان اعلاميه‎اش هم نه به بيان نخست‎وزير مشروطه كه به انقلابيون چپ مي‎مانست: «حتي ممكن است تا جايي روم كه با تصويب اكثريت پارلمان، دست به تشكيل محاكم انقلابي زده و روزي صدها تبهكار از هر طبقه به موجب حكم خشك و بي‎شفقت قانون، قرين تيره‎روزي سازم. به عموم اخطار مي‎كنم كه دوره عصيان سپري شده و روز اطاعت از اوامر و نواهي حكومت فرارسيده است.» ادبيات بيانيه چندان خارج از قاعده و عرف بود كه مورخ‎الدوله سپهر كه در دوره‎هاي پيشين نخست‎وزيري‎اش نقش سخنگويش را داشت، او را از انتشار آن نهي كرد. جالب اينكه قوام در اين اعلاميه مصرعي از شعر منوچهري‌دامغاني را كه به پيشنهاد سپهر به اعلاميه افزوده بود، تغيير داد و «كشتنيان را سياستي دگر آمد» را تبديل به «كشتيبان» كرد. قوام حتي در انتخاب گوينده بيانيه سعي كرد كسي (رضا سجادي) را برگزيند كه صدايي پرطنين و حالت جنگاورانه داشت. رضا سجادي اولين گوينده راديو تهران بود كه رضاشاه به او التفات داشت.

كاشاني در برابر قوام

در مقابل خط و نشان كشيدن قوام نه مصدق كه كاشاني به ميدان آمد. همچنانكه در روز 25 مرداد 1332 هم حسين فاطمي، وزير خارجه مصدق، ميداندار تظاهرات ميدان بهارستان در مخالفت با كودتا و شاه شد. صحنه‎گرداني او در اين روز موجب شد سخناني بر زبان آورد كه جانش تاوان آن سخنان بود. آيت‎الله كاشاني در اعلاميه‎اي كه در روز 28 تيرماه 1331 در پاسخ به قوام صادر كرد، برخلاف نخست‎وزير جديد به استقبال مردم رفت. او از «توطئه تفكيك دين از سياست» به عنوان «سرلوحه برنامه انگليسي‎ها» ياد كرد. فتواي «جهاد اكبر» داد و از نيروهاي نظامي خواست همراه و كنار مردم باشند.

قيام مردم

30 تير در حالي شروع شد كه شهرهاي مختلف به ويژه شهرهاي نفت‎خيز شاهد حضور مردم در حمايت از مصدق بودند. تلگرافخانه‎ها مهم‎ترين مركز اجتماع مردمان بودند. همان وضعيتي كه در دوره مشروطه رخ داده بود. قوام در همان آغاز روز با مشاهده خيل مخالفت‎ها استعفا داد. كاري كه در دوره‎هاي پيشين نكرده بود؛ گويي او تفاوت مخالفت‎هاي 30 تير 1331 را با مخالفت‎هاي آذر 1321 دريافته بود. مخالفت‎هايي كه دربار و بريتانيا در آن نقش داشتند. استعفاي او اما تا عصرهنگام توسط شاه اعلام نشد. ارتش كه تحت كنترل و رياست شاه بود، به سركوب مردم پرداخت.

درس 30 تير

نكته‎اي كه چندان به آن توجه نشد و قوام قرباني 30 تير شد. خدماتش در برهه‎هاي مختلف فراموش و بعدا قانوني در مصادره اموالش تصويب شد. افراط و تفريط جامعه ايران در حق قوام متجلي شد. سياستمداري كه كارنامه‎اي نسبتا موفق داشت، بر اثر اشتباهي كه در تيرماه 31 مرتكب شد، توسط بسياري از هواداران مصدق با اين برهه سنجيده شد. همچنانكه در سال‎هاي اخير با ايجاد دوگانه مصدق- قوام سعي مي‎شود عملگرايي قوام در برابر آرمانگرايي مصدق برساخته شود. مساله‎اي كه چندان به صواب نيست. رقيب قوام در 30تير، يعني آيت‎الله كاشاني نيز دچار چنين وضعيت و قضاوتي شد. كارنامه كاشاني در سال‎هاي نهضت ملي‎شدن صنعت نفت ناديده انگاشته شد و دوگانه كاشاني- مصدق شكل گرفت. دوگانه‎اي كه ميراث‎داران مصدق و هواداران بقايي در كسوت هواداري از كاشاني در ايجادش نقش نسبتا يكساني داشتند. در اين ميان، كساني چون كاظم حسيبي در اقليت قرار داشتند كه از اين دوگانه احتراز مي‎جستند. اين دوگانه در سال‎هاي پس از انقلاب 57 پررنگ‎تر شد و با انتشار نامه پرابهام كاشاني به مصدق كه گفته مي‎شود در 27 مرداد 1332 نوشته شده، وارد فاز جديدي شد. اين نامه با توجه به تايپي ‎بودن پاسخ مصدق در حاشيه آن با اين عبارت كه «اينجانب مستظهر به پشتيباني ملت ايران هستم» از منظر سندشناسي با ترديد جدي در مشاهده آن توسط مصدق و بيان چنين پاسخي مواجه است، چرا كه پاسخ مقامات در حاشيه نامه‎ها كه متضمن دستور يا پاسخ است، دستنويس است. 30 تير 1331 با حضور فعال مردم به رهبري آيت‎الله كاشاني به پيروزي مصدق و بازگشت او به قدرت به پايان رسيد. در حالي كه يك سال و يك ماه بعد در پي حضور فعال مردم در 25 مرداد 1332، اين حضور دنبال نشد و با بيانيه مصدق در بعدازظهر 27 مرداد مبني بر غيرقانوني‎ بودن هرگونه اجتماعي، جامعه در قبال حوادث 28 مرداد منفعل ماند. رها كردن مردم موضوعي بود كه با هشدار غلامحسين صديقي، وزير كشور همراه شد. به اعتقاد او، از طريق رسانه راديو مي‎شد مردم را در پشت دولت نگه داشت و آنان را براي مقابله با كودتا همراه كرد. هرچند مصدق در دادگاهش از نگراني خود مبني بر سركوب مردم در روز كودتا گفت، اما گويي او با توجه به وضعيتي كه دچارش شده بود، مي‎خواست پايان دولتش از طريق اقدام غيرقانوني كودتا باشد تا درخت نهضت ملي همچون يك نماد باقي بماند. نماد يك ناكامي ديگر در سرگذشت و سرنوشت ايرانيان. نمادهايي كه با وجود ناكامي ادامه مي‎يافتند. پيش‎بيني مصدق خيلي زود به وقوع پيوست. انفعال جامعه اندكي پس از كودتا پوسته خود را شكست. موج دستگيري‎هاي وسيع مردم از طبقات گوناگون اجتماع نشان داد دولت كودتا از واكنش‎هاي مردمي واهمه دارد. حضور مردم در اجتماعات گوناگون در اعتراض به دولت و مقابله سخت با اين اجتماعات به همراه تشكيل نهضت مقاومت ملي نشان داد، قيام مردمي 28 مرداد افسانه‎اي بيش نيست. هر چند هر سال گرامي مي‎داشتندش.

پژوهشگر تاريخ


مصدق دريافت با چنين وضعيتي ممكن است با همكاري شاه و مجلس از نخست‎وزيري كنار گذاشته شود. موضوعي كه براي اين اشرافي دموكرات چندان خوشايند نبود. چه مصدق كنار گذاشتن توسط مجلس را دون شأن خود و لطمه‎اي به رهبري‎اش مي‎دانست كه پرچمدار نهضت ملي ايرانيان شناخته مي‎شد.

قوام اوضاع جديد را درك نكرده بود كه در اين سال‎ها نخست‎وزيري چون مصدق بر شانه‎هاي مردم مي‎نشست و مجلس واقعي را در ميان اجتماع مردم جست‌وجو مي‎كرد. نوع بيان اعلاميه‎اش هم نه به بيان نخست‎وزير مشروطه كه به انقلابيون چپ مي‎مانست. ادبيات بيانيه چندان خارج از قاعده و عرف بود كه مورخ‎الدوله سپهر او را از انتشار آن نهي كرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون