فيلمي با سه قصه متفاوت
سيدحسن اسلامياردكاني
فيلم كارآگاه ساخته كنِث برانا را اولينبار سالياني پيش از تلويزيون ديدم. مرد جواني به نام مايلو تيندل (جود لا) به ديدار نويسنده معروف آثار معمايي به نام آندرو وايك (مايكل كين) ميرود. از خلال گفتوگوها متوجه ميشويم كه اين جوان عاشق «مگي» دختر آن نويسنده است و پدر به اين دو اجازه ازدواج نميدهد. هدف اين ديدار نيز كسب رضايت پدر دختر براي ازدواج است. نويسنده نيز از آن جوان ميخواهد تا سرويس جواهراتي كه در آن خانه است، بدزدد و با اين كار هم خودش به نوايي برسد و هم آن نويسنده بتواند پولش را از بيمه بگيرد و باقي ماجرا. با آنكه فيلم قدرتمندي بود با بازي درخشان دو بازيگر انحصاري آن، نكتهاي باورناپذير در آن ديده ميشد. در فرهنگ اروپايي اجازه و رضايت پدر شرط ازدواج دختر نيست. بعدها اصل فيلم را ديدم و مشخص شد اصولا داستان چيز ديگري است. «مگي» همسر قانوني اين نويسنده است كه او را ترك كرده و با آن جوان زندگي ميكند. او نيز حالا آمده است تا از شوهر بخواهد زنش را رسما طلاق دهد. اما نويسنده حاضر به اين كار نيست، زيرا طلاق رسمي مستلزم آن است كه او بخشي از ثروت خود را به همسرش واگذار كند. اما روايت سوم اين فيلم كه در شبكه فيليمو دوبله و ارايه ميشود، به گونه ديگري است. در اين روايت، «مگي» همسر مطلقه نويسنده است كه اينك با مايلو زندگي ميكند و جوان آمده است تا حقوق پرداخت نشده آن زن را پس از طلاق مطالبه كند. طبق اين روايت، نويسنده همسرش را طلاق داده است اما با صورتسازي حقوق واقعي او را پرداخت نكرده است. براساس اين ايده، بسياري از گفتوگوهاي فيلم نيز تغيير پيدا ميكند. براي مثال، هنگامي كه آن جوان متوجه ميشود جواهرات يك ميليون پوند ميارزند و او ميتواند آنها را به 800 هزار پوند بفروشد و نويسنده نيز به يك ميليون پوند دست پيدا كند، اعتراض ميكند و ميگويد به شرطي حاضر به دزديدن جواهرات است كه آن دويست هزار پوند مابهالتفاوت را نيز بعدا از نويسنده دريافت كند. او نيز موافقت ميكند. حال آنكه اين توافق بيمعناست، زيرا نويسنده اين ميان چيزي
به دست نميآورد. اما در متن اصلي، آن جوان ميگويد به شرطي حاضر به دزديدن جواهرات است كه نويسنده تعهد كند «مگي» را طلاق بدهد و او نيز ميپذيرد. اين گفتوگو و تعهد معنادار است حال آنكه در دوبله فارسي بيمعنا جلوه ميكند. در روايت اصلي نيز نويسنده بارها از «مگي» به عنوان «همسرم» ياد ميكند و حتي آخر فيلم «مگي» به سوي شوهرش بازميگردد. خلاصه «مگي»، كه هرگز در فيلم ظاهر نميشود، محور مجادلات و هدايتگر ديالوگهاي اين فيلم است. حال به روايت صداوسيما «مگي» دختر نويسنده است، به روايت كارگردان فيلم همسر قانوني او است كه تركش كرده و به روايت فيليمو همسر مطلقه او است. احتمالا روايت كارگردان درستترين باشد، اما چرا اين روايت تغيير كرده است؟ دستكاري و حذف بخشهايي از فيلم به دليل مسائل فرهنگي، قابل درك است، اما تغيير قصه فيلم پديده ديگري است. ممكن است در مقام دفاع از اين دست كارها بگويند كه روايت اصلي حاوي بدآموزي بوده است، لذا چنين كاري درست است و بايد مانع بدآموزي شد. واقع آن است كه اين سبك دستكاريها با هر منطق و توجيهي صورت بگيرد، افزون بر ناكارآمدي آن، در درازمدت يك نتيجه مشخص دارد و آن بياعتمادي كامل به همه كساني است كه اينگونه با شعور مخاطب بازي ميكنند. اگر قرار است ما فيلمي از كنث برانا با همان روايت او ببينيم، بايد همان را ببينيم. اگر اين روايت نادرست است و مايه بدآموزي ميشود، بهتر است مدعيان خود روايت مقبولشان را در قالب فيلمي تازه بريزند و عرضه كنند نه آنكه كارهاي ديگران را چنان دستكاري كنند كه «گر تو ببيني نشناسيش باز.»