نخستوزير تندخو و ناكام
مرتضي ميرحسيني
سال 1357 در چنين روزي، جمشيد آموزگار بعد از يك سال و بيست روز نخستوزيري از مقام خود كنار كشيد و جاي خود را به جعفر شريف امامي واگذار كرد. آموزگار اوايل مرداد 56 جاي هويدا را گرفت و از همان آغاز كار با مجموعهاي از دشواريها و تنگناها مواجه شد. بيشتر وزراي كابينه از بالا و محافل وابسته به دربار به او تحميل شدند و او به اكراه و از ناچاري آنها را به مجلس معرفي كرد. هرچند كساني را هم كه خودش به ميل و اراده برگزيد، هيچكدام مردان لايقي نبودند و از عهده آن وظايفي كه به آنها واگذار شده بود برنميآمدند. دوره نخستوزيري آموزگار با ماجراي جشن هنر شيراز شروع شد و با آتشسوزي فاجعهبار و عمدي سينما ركس آبادان پايان يافت. او كوشيد با رياضت اقتصادي، از هزينههاي دولت بكاهد و از مخارج غيرضروري جلوگيري كند، اما «تدابير» آموزگار بيشتر به ركود دامن زد و مشكلات اقتصادي كشور را از آنچه بود پيچيدهتر و عميقتر كرد. شكافي هم كه از گذشته ميان حكومت و جامعه وجود داشت در اين دوره بيشتر شد، بسياري از برنامههاي دولت را بياثر كرد و حتي گاهي به نتايج منفي منتهي شد. مثلا طرح نظارت بر بازار و مبارزه با گرانفروشي- كه با خشونت هم اجرا شد- فقط شمار ناراضيان و مخالفان دولت را بيشتر كرد و تاثير چنداني بر مديريت قيمتها نداشت. يا آنچه «ايجاد فضاي باز سياسي و اجتماعي و تامين آزادي مطبوعات» خوانده ميشد نيز اعتماد مردم به دولت را احيا نكرد و آن مقبوليت و وجاهتي كه رژيم رو به نزع پهلوي از اين عقبنشيني تاكتيكي انتظار داشت حاصل نشد. البته شرايط و واقعيتهاي كشور به درستي در رسانهها و مطبوعات بازتاب نمييافت و در خبرهاي رسمي چنين وانمود ميشد كه اوضاع چندان هم وخيم و ملتهب نيست. اين دروغ آنقدر بزرگ بود و آنقدر تكرار ميشد كه برخيها آن را باور ميكردند. حتي جيمي كارتر در سفر به تهران، كشور ما را «جزيره ثبات» توصيف كرد. اما جامعه به تكاپو و جنبش افتاده بود و تغييراتي بسيار بيشتر و بزرگتر از آنچه حكومت پيشنهاد و عرضه ميكرد ميطلبيد. خلاصه اينكه دوره يك ساله نخستوزيري آموزگار، مقطعي بحراني و پرتلاطم بود و تدابير و برنامههاي دولتش، يكي از آخرين تقلاهاي رژيم پهلوي براي بقا محسوب ميشد. باقر عاقلي در كتاب «نخستوزيران ايران» مينويسد كه آموزگار مردي تندخو و بدهن بود و حتي يك دوست نزديك و صميمي هم نداشت. خيليها ميگفتند كه او فرد لايقي براي نخستوزيري است و خودش نيز مدتي طولاني در كمين اين مقام نشسته بود. سرانجام در تابستان 1356 مسيرش براي تصاحب جايگاه نخستوزيري هموار شد و او به آنچه ميخواست رسيد. اما نه قدرت اجراي برنامههايي را كه طرح ميكرد داشت و نه مردان باكفايتي را كنار خود ميديد كه كارها را به كمك آنها پيش ببرد.
بعد از كنارهگيري از نخستوزيري به امريكا رفت و همانجا مقيم شد. امريكاييها كه آموزگار بسيار به آنها علاقه داشت شغلي در بانك جهاني به او پيشنهاد كردند و او نيز با كمال ميل آن را پذيرفت.